eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
بالای کوه آب نبود ، باید می رفتند از پایین کوه برف های آب شده را می آورند بالا ! رسیده بودیم بالای قله پس از 3 ساعت پیاده روی ، با اینکه کلی آب خورده بودیم باز هم تشنه بودیم . حاجی قبل از ما رسیده بود ، علی مسئول قله برایمان شربت آورد ، همه برداشتیم غیر حاجی !! گفتم ، حاجی چرا شربت نمی خوری !؟ گفت ، ما میریم پایین ، آب هست ، شما زحمت کشیدید ، این آب ذخیره ی شماست ..... 📕 ستارگان خاکی ، ج22ص95 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ https://eitaa.com/piyroo
زخمی شده بود ، پایش را گچ گرفته بودند و توی بیمارستان مریوان بستری بود . بچه‌ها لباسهایش را شسته بودند ، خبر دار که شد ، بلند شد و رفت که لباسهای آنها را بشوید ، گفتم ، برادر احمد ! ، پاتون تازه گچ گرفتن ، اگر گچ آب بخورد و خیس شود پاتون عفونت می کند ! گفت ، هیچی نمی شه ! رفت حمام و تمام لباسهای بچه‌ها را شست ، نیم روزی طول کشید ، گفتم الان گچ خیس شده و باید عوض شود ولی در کمال ناباوری دیدم که یک قطره هم آب نخورده !! حاج احمد گفت ، چون مال بیت المال بود خیلی مواظب بودم که خیس نشود .... 📕 ستارگان خاکی ، ج22ص127 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo 🕊 🕊
شلوغ بود ! ، حاجی آمد سمت بچه‌ها ، پرسید چه خبره ؟! یکی امد جلو و گفت ، هرچی بهش گفتیم ، مرگ بر صدام بگه ، نگفت ، به امام توهین کرد ! ، من هم زدم توی گوشش !! حاجی یه سیلی خواباند زیر گوشش و گفت ، کجای اسلام داریم که می توانید اسیر را بزنید !! اگه به امام توهین کرد ، یه بحث دیگه است ، تو حق نداشتی بزنیش !..... 📕 ستارگان خاکی، ج22 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ https://eitaa.com/piyroo 🕊
آخرین نفری که از عملیات برمی گشت خودش بود . کلاه خودش افتاد ته دره ، حالا آن طرف دموکرات ها بودند و آتش شان هم سنگین بود ، تا نرفتو کلاه خود را برنداشت ، برنگشت . گفتیم ، اگر شهید میشدی ؟!!!! گفت ، این بیت المال بود.... 📕 ستارگان خاکی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
بالای کوه آب نبود ، باید می رفتند از پایین کوه برف های آب شده را می آورند بالا ! رسیده بودیم بالای قله پس از 3 ساعت پیاده روی ، با اینکه کلی آب خورده بودیم باز هم تشنه بودیم . حاجی قبل از ما رسیده بود ، علی مسئول قله برایمان شربت آورد ، همه برداشتیم غیر حاجی !! گفتم ، حاجی چرا شربت نمی خوری !؟ گفت ، ما میریم پایین ، آب هست ، شما زحمت کشیدید ، این آب ذخیره ی شماست ..... 📕 ستارگان خاکی ، ج22 ص95 🏴 https://eitaa.com/piyroo