eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
36.9هزار عکس
17.5هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
حسنی: 🌷🌷🌷🕊🕊🕊🕊 🌷🌷🕊🕊🕊 🌷🕊🕊 در مکتب شهادت در محضر شهدا مسئولین بی ادعا راه شهید ، عمل شهید یکی از کارمندان شهرداری اورمیه می گفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم. از پله های می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم. از جیبش درآورد و امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان. رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟ گفتم: کار گفت: فردا بیا سرکار باورم نمی شد فردا رفتم مشغول شدم . بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد بود. چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشسته شده بود من جای اون مشغول شدم. شش ماه بعد جناب شهردار استعفاء کرد و رفت ... بعد از اینکه در جبهه شد یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، از کسر و پرداخت می شد. این درخواست خود بود. کجایند مسئولین بی ادعا دریغ از فراموشی لاله ها کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا 🕊🕊🌷 🕊🕊🕊🌷🌷 🕊🕊🕊🌷🌷🌷🌷
ای عاشقان اباعبدالله بایستی؛ شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند ، بایستی محتوای فرامین امام را درك و عمل نمائیم... #سردارشهیدمهدی_باکری
رسیدیم به دژبانی لشکر عاشورا. همونی که به دستور [مهدی] باکری برپا شده بود. دژبان آمد پای ماشین و گفت ، آقا نمی‌شود بروید. گفتیم برای عبور از این جاده چه چیزی باید داشته باشیم؟ با همان لهجه ترکی گفت: برگه تردّد . باکری هم گفت که من باکری هستم. گفت: شما باکری باش ، به من گفته‌اند امضای باکری ، من فقط امضای باکری را می‌شناسم !! هر کاری کردیم ، دژبان نگذاشت وارد جاده شویم. باکری گفت: خُب همین الآن امضا می‌کنم ! گفت: نه ؛ باید بروید قرارگاه برگه بگیرید و بیاورید !! باکری خوشش آمد ، پیاده شد و صورتش را بوسید و گفت: خُب ، حالا که نمی‌گذاری برویم ، ما هم بر می گردیم...... 📕خاطرات سردار صفحه 154 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ @piyroo
شب دهم عملیات بود ، توی چادر دور هم نشسته بودیم ، شمع روشن بود ، صدای موتور آمد ، چند لحظه بعد کسی وارد چادر شد . تاریک بود ، صورتش را ندیدیم ، گفت ، توی چادرتون یه لقمه نون و پنیر پیدا می شه ؟!! از صداش معلوم بود خسته است ، بچه‌ها گفتند ، نه چیزی نداریم !! رزمنده خوش سیما و دوست داشتنی با لبخند از پیشمان رفت . از عقب بیسیم زدند که حاج مهدی نیامده آن جا ؟! گفتیم ، نه ! گفتند ، یعنی هیچ کس با موتور نیامده اون طرف ؟!!!!! 📕 ستارگان خاکی ، ج22 ص46 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ @piyroo
اولین روز عملیات خیبر بود ، از قسمت جنوبی جزیره ، با یک ماشین داشتم برمی‌گشتم عقب. توی راه دیدم یک ماشین با چراغ روشن داشت می‌آمد ، این‌ طور راه رفتن توی آن جاده ، آن‌ هم روز اول عملیات ، یعنی خودکشی. جلوی ماشین را گرفتم ، راننده آقا مهدی بود ، بهش گفتم ،چرا این ‌جوری می‌روی؟! ، می‌ زنندت‌ ها! گفت ، می‌خواهم به بچه‌ها روحیه بدهم ، عراقی ‌ها را هم بترسانم ! می‌خواهم کاری کنم آن ‌ها فکر کنند نیروهای ‌مان خیلی زیادند..... فرمانده لشکر 31 عاشورا 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ @piyroo
بعد از مدت ها برگشته بودیم ارومیه. شب خانه ی یکی از آشناها ماندیم ، صبح که برای نماز پا شدیم ، بهم گفت ، گمونم اینا واسه ی نماز پا نشدند ، بعدش گفت ، سر صبحونه باید یه فیلم کوچیک بازی کنی! گفتم ، یعنی چی ؟ گفت ، مثلا من از دست تو عصبانی میشم که چرا پا نشدی نمازت رو بخونی ، چرا بی توجهی کردی و از این حرفا ، به در میگم که دیوار بشنوه. گفتم ، نه ، من نمی تونم. گفت ، واسه ی چی ؟ ، این جوری بهش تذکر می دیم ، یه جوری که ناراحت نشه. گفتم ، آخه تا حالا ندیدم چه جوری عصبانی می شی ، همین که دهنت رو باز کنی تا سرم داد بزنی ، خنده م می گیره ، همه چی معلوم می شه ، زشته. هر چه اصرار کرد که لازمه ، گفتم نمی تونم خب ، خنده م می گیره. بعد ها آن بنده خدا یک نامه از مهدی نشانم داد ، درباره ی نماز و اهمیتش ..... 📕 یادگاران ، جلد 3 ص 22 https://eitaa.com/piyroo
همیشه می گفت ، پاسدار یعنی کسی که کار کنه ، بجنگه ، خسته نشه ! کسی که نخوابه تا وقتی خود به خود خوابش ببره ! یه بار توی جلسه ی فرماندهان داشت روی کالک شرایط منطقه رو توضیح می داد ؛ یه دفعه وسط صحبت صداش قطع شد . از خستگی خوابش برده بود ! دلمون نیومد بیدارش کنیم . چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد ، عذرخواهی کرد . گفت ، سه چهار روز هستش که نخوابیده ام... 📕 یادگاران 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ https://eitaa.com/piyroo 🕊
🔻زن رفتگر محله ، مریض شده بود ؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری ، نفر جایگزین نداریم رفته بود پیش شهردار !! آقای شهردار بهش مرخصی داده بود و خودش رفته بود جاش.... 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo