eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
❌ بعضی از لذت‌ها، لذت نیست. 👈بلکه است.😱 🔚چون نوعی، زانو زدن در برابر است😱 💢امام علی علیه السلام فرمودند: ✅ هر که از نافرمانی خداوند برد، خداوند او را به افکند. 📚امیرالمومنین(ع)،میزان الحکمه https://eitaa.com/piyroo
.... بیستم 👇 💎 " نگاهِ حرام، نابود کننده لذّت " 💞 ببین عزیز دلم؛ بله درسته که اگه به حرام نگاه کنی یه ذره لذّت میبری 🚷 ولی خودت رو از یه اقیانوس لذّت دائمی "توی همین دنیا" میکنی! -- چطور؟ 🌺 مثلاً اسلامِ عزیز به شما میگه برای اینکه از لذّت ببری من بهت برنامه میدم. -- چه برنامه ای؟ * به نامحرم نگاه نکن! 👀🚫 🔻خب آقای اسلام! من خوشم میاد که نگاه کنم!😤 🔹🔸⭕️🔷 🔹 یه مثالِ دیگه هم در این مورد تقدیم میکنیم تا "نگاهِ قشنگِ اسلام به زندگی و لذّت بردنِ انسان" مشخص بشه. 👇👇 * اول بذار ازت یه سوال کنم؛ شما چرا نگاه حرام میکنی؟ 🔹برای اینکه خوشت میاد دیگه. درسته؟ 🔹برای اینکه میخوای "خیلی لذّت ببری". بله؟ 🔺بله دیگه دقیقاً همینه!👌 ♻️ شما اینو میخوای اما دقیقاً برعکس میشه!😊👇 شما با "نگاهِ حرام" داری "امکانِ لذّت بردنِ خودت" رو از بین میبری! ❌ 👈 چون با "لذّت بردن"، درست برخورد نمیکنی. در واقع طبقِ ، لذّت نمیبری. ⚠️اینجوری لذّتِ "رابطۀ عالی با همسرت" رو هم از دست میدی.💔 دیگه از نگاه به همسرت هم لذّت نمیبری.....🚫 🔞 کسی که اهلِ بشه اولین مشکلی که پیدا میکنه اینه که:👇 نسبت به همسر و فرزندانش سرد میشه. 💔 ⭕️ بنده خدا میخواسته لذّتِ بیشتری به دست بیاره امّا اتفاقاً "لذّت های و و " رو به خطر انداخته.... ✅💢👆 ⁉️ چرا اسلام آنقدر براش مهمه که شما لذّتِ حرام نبری؟ 🌎💖 چون در نهایت میخواد که شما "توی همین دنیا" هم بیشترین لذّت رو ببری.👌 🌷💞🌺🌹 🔴 ولی متاسفانه بعضیا "از دور" فکر میکنن اسلام دینِ زجر کشیدنه! برای همین حتّی از کنارِ دین هم عبور نمیکنن!😒 📡👿 البته از نقشِ و در "فریبِ افکارِ عمومی" نباید غافل شد. 🔷➖✅🔹🔺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄ https://eitaa.com/piyroo
🍂 گناهانِ نفتی و بنزینی 🍂 ❌❌ بعضی از مثل «نفت» هستند، ❌❌ و بعضی‌ها هم مثل «بنزین» 🌸👇قرآن درباره نفتی، میگه: «انجامش ندین» 🌐💠⚜⚜💠🌐 🕋 لَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ (حجرات/۱۱) ⚡️ به همدیگه طعنه نزنید، تیکّه نندازید. 🕋 لَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ (حجرات/۱۱) ⚡️ همدیگه رو با القاب زشت صدا نکنید. 🕋 لَا تَجَسَّسُوا (حجرات/۱۲) ⚡️ توی کار همدیگه تجسّس و فضولی نکنید. 🕋 لَا یَغْتَب (حجرات/۱۲) ⚡️ غیبت همدیگه رو نکنید. ➖➖🚥➖➖🚥➖➖ 🌸👇امّا درباره بنزینی میگه: حتّی «نزدیکش هم نشید». چون «بنزین»، بر خلافِ «نفت»، از دور هم آتیش می‌گیره. 🕋 لَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ، مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ (انعام/۱۵۱) ⚡️ به فواحش و کارهای زشت اصلاً نزدیک نشوید، چه آشکار باشد چه پنهان. 🕋 لَا تَقْرَبُوا الزِّنَا، إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِیلًا (اسراء/۳۲) ⚡️ به نزدیک نشوید، که کار بسیار زشت، و راه بدی است! خواهرم! برادرم!⚠ 👀 نگاه به 👤 رابطه با 📱 چت کردن با 🗣 صحبت کردنِ بی‌مورد با و... همه مصداقِ نزدیک شدنِ به هستند. ❌ و جزوِ گناهانِ بنزینی هستند. نباید نزدیکش شد. 😈 برای حضرت موسی قسم خورد، که هرجا زن و مردی تنها باشند، من خودم شخصاً میام کنارشون، نه یارانم.
! 💠فضای مجازی، فضای دل هاست! اینجا ذهن ها برای آماده تر است ..! اینجا دل ها برای خارج شدن از مسیر با وسوسه شیطان میگیرند .. اینجا عرصه است ... نبرد با نفس (جنگ داخلی) نبرد با دشمن (جنگ بیرونی) اینجا عکس ها و فیلم های مبتذل و (مذهبی ها) رژه میروند روی بصورت ضرب چهار ! با فرماندهی و دستور شیطان: طبل بزرگ زیر پای چپ ... اینجا گره میزند دل های مومنین را با بند و ! که دل با کوچکترین تق ، شود ... اینجا دل ها میشود! اگر نگهبان دلمان برای شیطان کند ! شیطان با تمام سپاهش برای ضربه زدن به ما وارد میدان شده است ... شیطان مذهبی ها تر !! اینجا میشود برای خدا بود ! اگر گناه رسیده از جانب شیطان را کوفت دلمان کنیم ..! وقتی بدون هیچ حریمی میتوان گفتگو کرد ! چه کسی میتواند ما را حفظ کند؛ به جز .. با و و و نظراتمان در سپاه شیطان نقش آفرینی نکنیم!! برای لرزاندن دل ها ... کنیم شیطان را در دل؛ با سلام بر ابا عبدالله... معناي را بدانيد . تقوا يعني : پرهيز در حال حركت و در حال حركت ، در فضای مجازی همه بهترین وجه خود را نشان میدهند! پس فضای مجازی،با واقعیت ها فاصله دارد! 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
♻ آن روز شیطان گیج شده بود ✅ بعد از ظهر آن روز غمزده ، ساعتی قبل از آن که مولای مظلوم ما «سر» بدهد ، ندای «هل من ناصر» سر داده بود و شیطان انگشت حیرت به دندان گزیده بود که فرزند رسول‌خدا (ص) را چه می‌شود؟ چه کسی را به یاری می‌طلبد؟ در این سو که یارانش همه به خون غلتیده‌اند و در آن سوی نیز ، دشمنانش با شمشیرهای آخته به ریختن خونش ایستاده‌اند.! پس حسین (ع) روی سخن با که دارد؟ و در این صحرای داغ و تب‌دار ، کدام لبیک را انتظار می‌کشد.؟ شیطان دیده بود که در صحرای «منا» ماجرای ذبح ‌اسماعیل با «فدیناه بذبح عظیم» خاتمه یافته بود . اینجا اما اسماعیل‌ها به خون غلتیده‌اند و از «ذبح عظیم» خبری نبوده است. اینجا در کربلا ، سخن از «ان‌ الله شاء ٱن یراک قتیلا» در میان است. شیطان گیج شده بود ، چرا که ساعتی بیش، از حیات این جهانی حسین(ع) باقی نمانده است ولی او همچنان ندای «هل من ناصر ینصرنی» بر لب دارد.! فرزند‌ زهرا (س) با که سخن می‌گوید؟ و کدام جماعت را به یاری می‌طلبد؟ اینجا که کسی نیست.! شیطان نمی‌دانست- و حرامیان نیز- که کربلا سرزمینی است به پهنای همه سرزمین‌ها ، و عاشورا روزی است به درازای همه روزها. نمی‌دانست که کربلا آغاز راه است و عاشورا ، شروع ماجرا... حسین (ع) ، ‌اما می‌دانست که «عصرخمینی و خامنه ای» در راه است و ندای «هل من ناصر» عصر عاشورای او در گوش زمان می‌پیچد و در در عصر جلوه گری اسلام ناب محمدی(ص)، به گوش کربلایی‌هایی می‌رسد که آن روز به کربلا نرسیده بودند. حسین (ع) می‌دانست که عاشورای دیگری در پیش است که این بار در کربلای ایران به تکرار خواهد نشست. عصر آن روز غم گرفته ، مولای غریب ما ، عاشورائیان عصر خمینی و خامنه ای را به یاری می‌طلبیدو... این روزها ، بار دیگر عاشوراست و عاشورایی که به درازای همه روز هاست . اگرچه عاشورای آن روز ، فقط یک نیمه روز بود. و بار دیگر کربلاست ، کربلایی که به پهنای همه سرزمین‌هاست . هر چند کربلای آن روز ، قطعه زمینی کم‌عرض و طول بود. باز ‌هم حرامیان در برابر یاران امروزی حسین بن علی(ع) به‌صف ایستاده‌اند ، اما دیگر مانند آن روز غمزده ، مولای مظلوم ما تنها نیست. در عاشورای امروز ، یاران امروزی مولای شهیدمان دیگر اجازه نمی‌دهند که آب خوشی از گلوی ناپاک یزید و شمر و ابن‌زیاد و عمرسعد و حرملهِ این روزها پائین برود. عاشورای امروز ما چند قرن وچند دهه و چند سال به درازا کشیده و هر روز آن ، با پیروزی تازه‌ای همراه بوده و سنگر جدیدی فتح شده است و... امروز ، مردم ما آموخته اند و به چشم بصیرت دیده‌اند ؛ آنان که در کوچ قافله عاشورائیان از مدینه به کربلا ، ندای "هل من ناصر حسین‌ بن علی(ع)" را شنیدند ولی به هر علت ، با این قافله همراه نشده و یا پس کشیده و در خیال خام خود بر این باور بودند که جان خویش به سلامت از معرکه بیرون برده‌اند ، خیال خامشان دیری دوام نداشت و هنگامی که در دوران «بی‌حسینی(ع)» ، نوبت به قدرت نمایی بنی‌امیه و حاکمیت بنی‌مروان رسید، جان و مال و ناموسشان در امان نماند.... مردمان عصر خمینی و خامنه ای و دلدادگان ولایت علوی ، تاریخ را بارها و بارها با تمام جزئیات آن خوانده و در بایگانی ذهن‌شان دسته بندی کرده و عبرتهای تاریخ را به خوبی فرا گرفته و چراغ راه امروز و فردای خود قرار داده اند. و چنین است که حاضره نشده و نمی‌شوند حسین (ع) زمانه خود را تنها بگذارند و آن تجربه تلخ ، دوباره به تکرار بنشیند. ============= https://eitaa.com/piyroo
! 💠فضای مجازی، فضای دل هاست! اینجا ذهن ها برای آماده تر است ..! اینجا دل ها برای خارج شدن از مسیر با وسوسه شیطان میگیرند .. اینجا عرصه است ... نبرد با نفس (جنگ داخلی) نبرد با دشمن (جنگ بیرونی) اینجا عکس ها و فیلم های مبتذل و (مذهبی ها) رژه میروند روی بصورت ضرب چهار ! با فرماندهی و دستور شیطان: طبل بزرگ زیر پای چپ ... اینجا گره میزند دل های مومنین را با بند و ! که دل با کوچکترین تق ، شود ... اینجا دل ها میشود! اگر نگهبان دلمان برای شیطان کند ! شیطان با تمام سپاهش برای ضربه زدن به ما وارد میدان شده است ... شیطان مذهبی ها تر !! اینجا میشود برای خدا بود ! اگر گناه رسیده از جانب شیطان را کوفت دلمان کنیم ..! وقتی بدون هیچ حریمی میتوان گفتگو کرد ! چه کسی میتواند ما را حفظ کند؛ به جز .. با و و و نظراتمان در سپاه شیطان نقش آفرینی نکنیم!! برای لرزاندن دل ها ... کنیم شیطان را در دل؛ با سلام بر ابا عبدالله... معناي را بدانيد . تقوا يعني : پرهيز در حال حركت و در حال حركت ، در فضای مجازی همه بهترین وجه خود را نشان میدهند! پس فضای مجازی،با واقعیت ها فاصله دارد! https://eitaa.com/piyroo
••✨•• اگهـ دیدے باهات ڪارے نداره، بدون صراط مستقیم، نامستقیم شده...💔 https://eitaa.com/piyroo
💌 😔 🌷ابراهیـم‌ همیشہ‌ میگفـت : 🔺 تا وقتی که زمان ازدواجتون نرسیده هیچ وقت دنبالِ با نروید ؛ 🔺چون آهسته آهسته خودتون رو بہ میڪشونید ! .... 🔺 فضا، فضای مجازی است ، ولی نامحرم، نامحرم واقعی است ! برایش تک‌تک حرفها و شکلکها حقیقی است. روی قلبش اثر میگذارد... 🌼🍃 بله آخر عاقبت چت کردن با نامحرم در فضای مجازی می شود این 👇 ▪️خیانت ! ▪️بله خیانت حالا خیانت چطور به وجود می آید⁉️ 🌼🍃 آیه ۵ مائده: خطاب به 🔻 وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ: و دوستان مگیرید. 🍀✨🍀✨🍀✨🍀✨🍀 🌼🍃 آیه ۳۲ اسراء: به زنان و مردان 🔻 وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا: و به زنا نشوید . منظور (با اعمال و رفتار و گفتارتان) 🍀✨🍀✨🍀✨🍀✨🍀 🌼🍃آیه ۲۵ نساء: خطاب به 🔻 وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ: مردان را در دوست خود مگیرید. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✨ و در آخر 👈 یه کلام حرف حساب✨ ⛔️ اگر دو تا در فضايي باشند که سومي نتواند وارد بشود ، بدانيد نفر سومي که وارد مي شود است ♨️ بر اساس اين معيار خيلي ها فکر ميکنند که خلوت یعنی در اتاقي برويم و در را ببنديم ⛔️ ولي متناسب با مسائل روز خيلي از تلفنها و پيامک ها ☎️ خيلي از چت ها ، اين ها همان _نامحرم است ♨️ ملاکش جايي است که نفر سومي نتواند بيايد . مي گويد : من پيام مي دهم و طرف را هم نديده ام ، خوب چرا پيام میدهی⁉️ 1⃣ آيا اين پيامک هايي که مي دهيد حاضر هستيد کس ديگري آنرا ببيند؟ 2⃣ حاضر هستيد ديگري هم بخواند ؟ اگر نه معلوم است که اين همان مصداق خلوت کردن با نامحرم است. https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ حاج حسین یکتا می‌گفت: توصیه می‌کنم جوان‌ها اگر بخواهند از دستِ راحت شوند❗️ عشق به را در وجود خود زنده نگه دارند...👌 بقولِ شهید حاج امینی خُدایا عاشقم کن ...❤️ 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج حسین یکتا می‌گفت: توصیه می‌کنم جوان‌ها اگر بخواهند از دستِ راحت شوند❗️ عشق به را در وجود خود زنده نگه دارند...👌 بقولِ شهید حاج امینی خُدایا عاشقم کن ...💔 https://eitaa.com/piyroo
✍️ 💠 حتی روزی که به بهای وصال سعد ترک‌شان می‌کردم، در آخرین لحظات خروج از خانه مادرم دستم را گرفت و به پایم التماس می‌کرد که "تو هدیه ، نرو!" و من هویتم را پیش از سعد از دست داده و خانواده را هم فدای کردم که به همه چیزم پشت پا زدم و رفتم. حالا در این دیگر هیچ چیز برایم نمانده بود که همین نام زینب آتشم می‌زد و سعد بی‌خبر از خاطرم پرخاش کرد :«بس کن نازنین! داری دیوونه‌ام می‌کنی!» و همین پرخاش مثل خنجر در قلبم فرو رفت و دست خودم نبود که دوباره ناله مصطفی در گوشم پیچید و آرزو کردم ای کاش هنوز نفس می‌کشید و باز هم مراقبم بود. 💠 در تاکسی که نشستیم خودش را به سمتم کشید و زیر گوشم نجوا کرد :«می‌خوام ببرمت یه جای خوب که حال و هوات عوض شه! فقط نمی‌خوام با هیچکس حرف بزنی، نمی‌خوام کسی بدونه هستی که دوباره دردسر بشه!» از کنار صورتش نگاهم به تابلوی ماند و دیدم تاکسی به مسیر دیگری می‌رود که دلم لرزید و دوباره از وحشت مقصدی که نمی‌دانستم کجاست، ترسیدم. 💠 چشمان بی‌حالم را به سمتش کشیدم و تا خواستم سوال کنم، انگشت اشاره‌اش را روی دهانم فشار داد و بیشتر تحقیرم کرد :«هیس! اصلاً نمی‌خوام حرف بزنی که بفهمن هستی!» و شاید رمز اشک‌هایم را پای تابلوی زینبیه فهمیده بود که نگاه سردش روی صورتم ماسید و با لحن کثیفش حالم را به هم زد :«تو همه چیت خوبه نازنین، فقط همین ایرانی و بودنت کار رو خراب میکنه!» حس می‌کردم از حرارت بدنش تنم می‌سوزد که خودم را به سمت در کشیدم و دلم می‌خواست از شرّش خلاص شوم که نگاهم به سمت دستگیره رفت و خط نگاهم را دید که مچم را محکم گرفت و تنها یک جمله گفت :«دیوونه من دوسِت دارم!» 💠 از ضبط صوت تاکسی آهنگ تندی پخش می‌شد و او چشمانش از عشقم خمار شده بود که دیوانگی‌اش را به رخم کشید :«نازنین یا پیشم می‌مونی یا می‌کُشمت! تو یا برای منی یا نمی‌ذارم زنده بمونی!» و درِ تاکسی را از داخل قفل کرد تا حتی راه خودکشی را به رویم ببندد. تاکسی دقایقی می‌شد از مسیر زینبیه فاصله گرفته و قلب من هنوز پیش نام زینب جا مانده بود که دلم سمت پرید و بی‌اختیار نیت کردم اگر از دست سعد آزاد شوم، دوباره زینب شوم! 💠 اگر حرف‌های مادرم حقیقت داشت، اگر این‌ها خرافه نبود و این رهایم می‌کرد، دوباره به تمام مؤمن می‌شدم و ظاهراً خبری از اجابت نبود که تاکسی مقابل ویلایی زیبا در محله‌ای سرسبز متوقف شد تا خانه جدید من و سعد باشد. خیابان‌ها و کوچه‌های این شهر همه سبز و اصلاً شبیه نبود و من دیگر نوری به نگاهم برای لذت بردن نمانده بود که مثل پشت سعد کشیده می‌شدم تا مقابل در ویلا رسیدیم. 💠 دیگر از فشار انگشتانش دستم ضعف می‌رفت و حتی رحمی به شانه مجروحم نمی‌کرد که لحظه‌ای دستم را رها کند و می‌خواست همیشه در مشتش باشم. درِ ویلا را که باز کرد به رویم خندید و انگار در دلش آب از آب تکان نخورده بود که شیرین‌زبانی کرد :«به بهشت خوش اومدی عزیزم!» و اینبار دستم را نکشید و با فشار دست هلم داد تا وارد خانه شوم و همچنان برایم زبان می‌ریخت :«اینجا ییلاق حساب میشه! خوش آب و هواترین منطقه !» و من جز فتنه در چشمان شیطانی سعد نمی‌دیدم که به صورتم چشمک زد و با خنده خواهش کرد :«دیگه بخند نازنینم! هر چی بود تموم شد، دیگه نمی‌ذارم آب تو دلت تکون بخوره!» 💠 یاد دیشب افتادم که به صورتم دست می‌کشید و دلداری‌ام می‌داد تا به برگردیم و چه راحت می‌گفت و آدم می‌کشت و حالا مرا اسیر این خانه کرده و به درماندگی‌ام می‌خندید. دیگر خیالش راحت شده بود در این حیاط راه فراری ندارم که دستم را رها کرد و نمی‌فهمید چه زجری می‌کشم که با خنده خبر داد :«به جبران بلایی که تو درعا سرمون اومد، ولید این ویلا رو برامون گرفت!» و ولخرجی‌های ولید مستش کرده بود که دست به کمر مقابلم قدم می‌زد و در برابر چشمان خیسم خیالبافی می‌کرد :«البته این ویلا که مهم نیس! تو آینده سوریه به کمتر از وزارت رضایت نمیدم!» 💠 ردّ خون دیروزم هنوز روی پیراهنش مانده و حالا می‌دیدم خون مصطفی هم به آستینش ریخته و او روی همین می‌خواست سهم مبارزه‌اش را به چنگ آورد که حالم از این مبارزه و انقلاب به هم خورد و او برای اولین بار انتهای قصه را نشانم داد :«فکر کردی برا چی خودمو و تو رو اینجوری آواره کردم؟ اگه تو صبر کنی، تهش به همه چی می‌رسیم!»... ✍️نویسنده: https://eitaa.com/piyroo
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!» و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!» 💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشی‌اش با همان زبان دست و پا شکسته به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...» اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه می‌خوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!» 💠 نفهمیدم چه می‌گوید و دلم خیالبافی کرد می‌خواهد دهد که میان گریه خندیدم و او می‌دانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر می‌بُره تا به تو برسه!» احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینه‌ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر داریا نقشه‌ای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه می‌خوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!» 💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمی‌دونم تو چه هستی که هیچی از نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به و رسولش ایمان داری که نمی‌خوای رافضی‌ها داریا رو هم مثل و و به کفر بکشونن، امشب با من بیا!» از گیجی نگاهم می‌فهمید حرف‌هایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا می‌کنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده مهاجرت کردن اینجا!» 💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ می‌کرد که فاتحه جانم را خواندم و او بی‌خبر از حضور این رافضی همچنان می‌گفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضی‌ها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ، رافضی‌ها این شهر رو اشغال می‌کنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی می‌برن!» نمی‌فهمیدم از من چه می‌خواهد و در عوض ابوجعده مرا می‌خواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟» 💠 از نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا می‌کنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!» تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد می‌کرد و او نمی‌فهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!» 💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضی‌ها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضی‌ها تو حرم مراسم دارن!» سال‌ها بود نامی از ائمه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام (علیه‌السلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت. 💠 انگار هنوز مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر می‌زد که پایم برای بی‌حرمت کردن لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار می‌کردم که ناچار از اتاق خارج شدم. چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و می‌ترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبال‌مان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را می‌سوزاند. 💠 با چشمانم دور خودم می‌چرخیدم بلکه فرصت پیدا کنم و هر قدمی که کج می‌کردم می‌دیدم ابوجعده کنارم خرناس می‌کشد. وحشت این نامرد که دورم می‌چرخید و مثل سگ لَه‌لَه می‌زد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد. 💠 بسمه خیال می‌کرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد می‌گفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«می‌خوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»... ✍️نویسنده: https://eitaa.com/piyroo
📚 ⛅️ 7⃣ 💢 به او شود و خونش را بر زمین بریزد:مردم ! خداوند تعالى که خود دنیاست ، آن را خانه🏡 نابودى و زوال قرار داده است . این خانه این است که حال دل بستگان به خویش را مى کند. 🖤 کسى است که فریب او را بخورد و بخت برگشته کسى است که در دام هاى او بیفتد.مردم ! دنیا شما را نفریبد، هر که به دنیا کند، دنیا زیر پایش امیدش را خالى مى کند و هر که طمع به دنیا ببندد، دنیا ناکامش مى سازد.من اکنون شما را در کارى هم پیمان مى بینم که باعث برانگیختن شده. 💢 خداى کریم از شما روى گردادنده و عذاب خویش را بر شما حلال کرده. مردم ! خداى ما خدایى است و شما بد هستید.به محمد پیامبر ایمان و طاعتش را گردن نهادید و سپس به فرزندان او آوردید و کمر به عترت او بستید.... 🖤اکنون این 👹است که بر شما مسلط شده و حضور خدا را در دلهایتان 💖به غیبت کشانده . پس بر شما و مقصد و مقصود شما..... ما از آن خداییم و به سوى او باز مى گردیم اما پیش روى ما قومى است که از پس ایمان ، به رسیده است. و قومى که غرقه ستم است هماره از ساحل لطف و رحمت خدا دور باد... 💢 امید نه،... که آرزو دارى این امت از امام ، این قبیله پشت کرده به رائد، این قوم روبرتافته از قائد با این کلام تکان دهنده و سخنان هشیارکننده ، ناگهان ، آب💧 رفته را به جوى بازگرداند و شکسته💔 را ترمیم کند. 🖤اما ، فقط صداى است که سم بر زمین🌍 مى کوبند و بى تابى سوارانشان را براى هجوم تشدید مى کنند.دوست دارى از بردارى و صداى ضجه سنگ و خاك و کلوخ را به آنها بشنوانى و بفهمانى که از سنگ و خاك و کلوخ کمترند آنها که چشم بر تابش آفتاب حقیقت مى بندند. دوست دارى پرده از بردارى و ملائک را نشانشان دهى که چگونه صف در صف ، گرداگرد امام حلقه زده اند 💢 و اشک😭 چشمهایشان شبنم آسا بر گلبرگ🌺 بالهایشان نشسته و گریه هایشان خاك پاى 👣امام را تر کرده است.🕊فرشتگانى که ضجه مى زنند: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء(1)و امام با تکیه بر خدا، در گوششان زمزمه مى کند:.. ...... - - ------••~🍃🌸🍃~••------ - - https://eitaa.com/piyroo - - ------••~🌸🍃🌸~••------ - -
👈 🍃💔ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ📱 ﻭ ﭘﺎﮎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ، ﺗﻘﻮﺍﯼ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...🍃🥀 👈ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ، ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﯾﮏ ﻻﯾﮏ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ...🍃💧 👈🍃💦 ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ ، ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ 📱ﻫﻢ " ﻣﺤﻀﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ ..."🍃💞 🍃💔ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺎﺏ ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ🗣 ، ﮔﻮﺍﻫﯽ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ... ﻧﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ... 😢😢 😓 ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﻏﻔﻠﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﺳﺖ👀 ﻭ ﺑﺲ !... 😓 👈 ﮔﺎﻫﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﯿﻢ : "ﻭﺭﻭﺩ 👺 ﻣﻤﻨﻮﻉ " 🚫🔥 🍃💔ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺩﺳﺘﯽ✋ ﮐﻪ ﮐﻠﯿﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﭼﺸﻤﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ👀 ، ﻭ ﮔﻮﺷﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻨﻮﺩ👂 ﺑﺎﺷﯿﻢ ... ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ... " ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻧﻼﻳﻦ ﺍﺳﺖ"☝️ https://eitaa.com/piyroo
📚 ⛅️ 6⃣6⃣ 💢_✨.... بر لب و دندان اباعبداالله، سید جوانان اهل بهشت ،🌸 چوب مى زند!و چرا چنان نگویى و چنین نکنى؟!.. تویى که جراحت را به رساندى و ریشه مان را و خون فرزندان محمد(صلى االله علیه و آله و سلم) و ستارگان زمین از خاندان عبدالمطلب را به ریختى و یاد پدرانت کردى و به گمانت آنان را فراخواندى.پس به آنان مى پیوندى و به آنان دچار مى شوى و آرزو مى کنى که اى کاش لال بودى و آنچه گفتى، نمى گفتى... 🖤و آرزو مى کنى که ایکاش فلج بودى و آنچه کردى، نمى کردى... بار خدایا!.. ما را بستان و از ستمگران بر ما بکش و و را بر قاتلان ما و قاتلان حامیان ما جارى ساز. قسم به خدا که اى یزید! تو پوست خود را و گوشت خود را و بر رسول خدا وارد مى شوى با بار سنگینى از و خاندان و بستگانش، در آنجا که خداوند آشفتگى آنان را سامان مى بخشد،.. خاطر پریشانشان را جمع مى کند و حقشان را مى ستاند. 💢''و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل االله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.(38)و گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شدند، مرده اند، آنان زنده اند و در نزد خداوندشان روزى مى خورند.'' و تو را همین بس که حکم کننده خداست. محمد توست و جبرئیل او. و به زودى آنکه سلطنت را براى تو آراست و تو را بر گردن مسلمین سوار کرد...، خواهید دید که را چه عقوبت و جایگاه بدى است. 🖤و خواهد دید که کدامیک از شما بدترى دارید و لشگر ناتوانترى. و اگر چه روزگار، مرا با تو کرد ولى من همچنان تو را مى بینم و را لازم مى شمرم و توبیخت را مى دانم. ولى حیف که چشمهایمان اشکبار است و سینه هایمان آتش وار.... در شگفتم! و بسیار در شگفتم از اینکه بزرگ زادگان حزب به دست بردگان آزاد شده حزب ، شدند!؟ و از دستهاى شماست که مى چکد و با دهانهاى شماست که کنده مى شود.... 💢مگر نه اینکه بر گرد آن بدنهاى پاك و تابناك حلقه زده اند و ، آنها را در خاك مى غلطانند. اگر اکنون تو هستیم ، تو خواهیم شد. آن هنگام که هیچ چیز جز خویش را با خود نخواهى داشت و خدایت به بندگان خویش نمى کند. و ملجاء و پناه من خداست... .... https://eitaa.com/piyroo
🌿حجاب زمانی زیباست که با عجین شده باشد ...👌 🔴 حیا که نباشه چادر سیاه هم محجبه ات نمیکنه ... حضورمون و فعالیتمون در فضای مجازی بی فایده ست ...❌ اگر ندونیم دشمن حیامون را نشونه گرفته ... به من محجبه نمیگه چادرت را بردار ! چون می دونه من این کار را نمیکنم ...❌ 🔴 میگه عکســت را در معرض دید نامحرم قرار بده ...😱 🔴 میگه شوخی با نامحرم ، چت کردن با نامحـرم در این فضا مشکلی نداره ... 🔴 میگه با ناز و ادا صحبت کردن و فرستادن استیکر در پست ها و نظرها مشکلی نداره ... 🔴 میگه دلبری از پسرهای مذهبی در فضای مجازی اشکالی نداره ... 🔴 میگه تو عکسی را که میخوای بگذار ...😡 طوری که دوست داری خطاب کن نامحرم رو و باهاش مثل یه خواهر صحبت کن ... بیخیالِ ذهن و دل جوان های مجرد و متاهل ... 🔴 و اینطور میشه که کم کم شاهد کم شدن حیامون میشیم ... و امان از روزی که حیا برود ...😭 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
شهـید ابراهــیم هــادی🌷 همیشه آیه‌‌ی «وَ جَعَلْنا» را زمزمه می ڪرد ‌گفتـــم: آقا ابراهیم این آیه برای در مقابـل دشمـنه اینجا ڪه دشمن نیست! 👌نـگاه معنا داری ڪرد و گفت: دشمنی بزرگتر از هم وجـــود داره!؟؟ https://eitaa.com/piyroo
. دلم شده ست... برای آوینی! برای چمران! برای علم الهدی! برای خرازی! برای هاشمی! برای ابراهیم هادی! دلم تنگ شده ست برای باقری... . برای کاوه و همت! برای ! برای کاظمی! دلم تنگ شده ست برای برونسی... . میگویم!! اصلا دلم برای تنگ شده... تمام نداشته هایم را؛ میبینم در آنهایی‌که داشتند... . شجاعت مصطفوی... غیرت ، بصیرت ... اخلاص، پشتکار، صفا، محبت... ، ایثار و ایمان... . در این بین... و را بیشتر عاشقم... امام نیز آوینی پسند است! و را استاد خود می‌داند! . . رفقا! کجایید؟! که ببینید ما، اینجا... هر روز و هر ساعت... تیر خلاصیِ ؛ نصیبمان می‌شود... و ما در ماندگانِ مسیرِ خداییم... . . . : راه کاروان از میان تاریخ می گذرد؛ و هر کس در هر زمره که می‌خواهد ما را بشناسد! داستان را بخواند؛ اگر چه خواندن داستان را سودی نیست! اگر کربلایی نباشد... . پی نوشت: خدایا! این دلِ من با خانه تکانی هم رو به راه نمی شود... بساز بفروش کسی سراغ ندارد! https://eitaa.com/piyroo
﷽؛ 💥 نامه ای از شیطان 💥 🔥 «آنقدر به دست و پایت می پیچم، آنقدر وسوسه ات می کنم، تا نمازت را کنار بگذاری، تا وقتی که تو نماز می خوانی، از تو می ترسم؛ 🔥 اگر فقط این نمازت را از تو بگیرم به راحتی تو را به هر گناه بزرگی که بخواهم می کشانم.» «دوستدارت » https://eitaa.com/piyroo
⚠️ ‌ «غـــــرور» هـديه ى است و «محـــبت» هـديه ى ،است ؛ عجیبــه... هـديه ى را به رخ هم ميكشيم و هــدیه ى خـداوند را از پنهان میکنیم https://eitaa.com/piyroo
⚠️ 💢مراقب باشيم 👹 دزد است دزد ، خانه خالی را نمی زند...❗️ اگر دور و برت پرسه می زند در تو چیزی دیده است پس ، هم شاد باش❗️ هم مراقب https://eitaa.com/piyroo
⚠️ استادقراںٔتۍ‌‌میگفتن : یه‌‌‌روز ڪه‌ازمسںٔله آگاه میشه میره‌‌‌به‌‌اصحابش‌‌‌میگه‌‌:مااین‌همہ‌بنده‌‌رو فریب‌میدیم‌ . اما راه‌‌توبه‌‌‌‌روبراش‌‌قرارداده، پس‌ماچه‌‌‌‌ڪنیم؟! یڪۍ‌ازیاراش‌‌بهش‌‌‌‌میگه‌‌بھش‌اِلقاڪنیم‌ڪه براۍ‌توبه‌‌‌‌هنوز‌‌زوده؛جوونه؛وحالاحالاها وقت‌‌‌داره‌‌‌‌توبه‌‌‌‌ڪنه .. اینجوري‌توبه‌‌‌‌روبرآش عقب‌‌میندازیم‌‌تآمرگش‌‌فرابرسھ .. - دیرنشه‌رفیق!'🚶🏿‍♂ https://eitaa.com/piyroo
⚠️ ، هم دنیا را گرفت و هم آخرت را! ▫️ آیت الله حق شناس (ره) : یڪ آقای فرش فروش ڪه اهل نماز اول وقت بود به بنده گفت: یڪ ڪسی برای خریدن فرش وارد مغازه ی بنده شد. گفتم: وقت نماز است. گفت: من وقت ندارم، مسافرم و می خواهم بروم. هر چه اصرار ڪردم، دیدم نمی شود و گول شیطان را خوردم و یڪ قدری ڪه از نماز اول وقت گذشت، دیدم همین آقای مشتری ڪه خیلی شیفته ی این معامله بود، گفت من باید قدری تامل بڪنم! و از خرید منصرف شد!! شیطان هم دنیا را گرفت و هم نماز اول وقت را. امیر مومنان (علیه السلام) فرمودند: اگر مومن، دنیا را مانع از آخرت خودش قرار بدهد؛ پروردگار او را از هر دو باز می دارد. #ز ملڪ تا ملڪوت جلد ۱ ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
⚠️ ، هم دنیا را گرفت و هم آخرت را! ▫️ آیت الله حق شناس (ره) : یڪ آقای فرش فروش ڪه اهل نماز اول وقت بود به بنده گفت: یڪ ڪسی برای خریدن فرش وارد مغازه ی بنده شد. گفتم: وقت نماز است. گفت: من وقت ندارم، مسافرم و می خواهم بروم. هر چه اصرار ڪردم، دیدم نمی شود و گول شیطان را خوردم و یڪ قدری ڪه از نماز اول وقت گذشت، دیدم همین آقای مشتری ڪه خیلی شیفته ی این معامله بود، گفت من باید قدری تامل بڪنم! و از خرید منصرف شد!! شیطان هم دنیا را گرفت و هم نماز اول وقت را. امیر مومنان (علیه السلام) فرمودند: اگر مومن، دنیا را مانع از آخرت خودش قرار بدهد؛ پروردگار او را از هر دو باز می دارد. #ز ملڪ تا ملڪوت جلد ۱ ‍‌ https://eitaa.com/piyroo