eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊💌🕊💌🕊 را سر کن ! از اینجای کار به بعد با توست ! باید شهر را بوی " فاطمـــــه " بردارد ! باید هر طرف را که نگاه کردی ، فرزندان " فاطمـــــه " را ببینی ، که دارند برای یاری امامشان آماده میشوند ! را سر کن ؛ چادر لباس فرم " فاطمـــــی " هاست ! اصلا زین پس چادر نشانه ! آنهایی که میخواهند در قیام مهدوی امامشان را یاری کنند را با چادر بشناسیم ! نشانه ای باشد برای کسانی که دیگر فکر دیده شدن نیستند ؛ اینبار فکر پسندیده شدن هستند ! " زهـــــرا سلام الله علیها " باید بپسنددت و زیر حکم چادرت را امضا کند ! باید تعهد بدی ! که در گردان فاطمی ها حافظ حیا و عفت باشی ! باید حواست باشد که امام ؛ هر لحظه از تو سان میبیند ! در کوچه و بازار و خیابان ! تو ، عَلـَم این جبهه ی جنگ نرم ! علمدار حیا مبادا دشمن چادر از سرت بردارد ! گردان فاطمی باید با چادرش بوی یاس را در شهر پخش کند ! علم را تصرف کند... و سفیر صلح فاطمه در جهان باشد ! " چـــــادر خاکـــــی " اسم رمز گردان "فاطمـــــی " مهدی است... ❤️
🌸🍃 را سر کن ! از اینجای کار به بعد👈 با توست ! باید شهر را بوی بردارد ! باید هر طرف را که نگاه کردی👀 ، فرزندان فاطمه را ببینی ، که دارند برای آماده میشوند✊ ! را سر کن چادر لباس فرم ! ⚡️اصلا زین پس چادر ✨ ! آنهایی که میخواهند در امامشان را یاری کنند را با بشناسیم👌 ! نشانه ای باشد برای کسانی که دیگر فکر💭 دیده شدن نیستند ؛ اینبار فکر شدن هستند ! (سلام الله علیها) باید بپسنددت و زیر چادرت را امضا✍ کند ! باید بدی که در گردان فاطمی ها✌️ حیا و عفت باشی ! باید حواست باشد که امام ؛ از تو سان میبیند ! در کوچه و بازار و خیابان🏙 ! چادر تو ، این جبهه ی جنگ نرمِ ! علمدار حیا مبادا💥 دشمن از سرت بردارد ! گردان فاطمی باید با چادرش بوی را در شهر پخش کند😌 ! علم 📚را تصرف کند... و سفیر صلح فاطمه در جهان باشد✊ ! " " اسم رمز گردان فاطمی مهدی است... 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/piyroo
🌸🍃 خــواهر من تو را پایت را از روی خـــــــون شـــ🌷ــــهدا بردار😔 .. 🍂زیر پایت را ببین خون شهید حسین پور است که میگفت : ♦️"خواهــــرم سرخــــی خونــــم را بـــه سیاهــــی بخشیــــــدم...." 💢ســرخي خونم يعنی بی تابی حال 💢ســـرخی خونم يعنی اشـــك های مدام 😭 💢ســرخی خونم يعنی غصـــــه های ناتمام 😞 💢سـرخی خونم يعنی بی قـــــراری های ♦️سیاهــــی يعنی 💥فقـــــــط 💥فقــــط 💥فقـط حجــــــابــ🌺🍃 https://eitaa.com/piyroo
💌 🌹حاج هـمت میگوید: هر موقع در مناطق جنگی گم شدید ببینید دشـــمن ڪجا را می ڪوبد؛ هـمانجا خـــــودی‌ست. گم شده‌ای؟! نمیدانی جبهه خودی کجاست؟! دشمن هر روز کجا را میکوبد؟! یک روز با ماهواره📡 یک روز با مصیح پولی‌نژاد 💶💴 یک روز با مدهای عجیب و غریب👗👚👡 و... فهمیدی؟! جبهه ی خودی دقیقا در دستان توست ⚠دشمن، و را نشانه گرفته است.... 👌پس زیر این آتش سنگین بیش از پیش مواظب جبهه‌ی خودی باش....🌸 https://eitaa.com/piyroo
: 💌 🌹حاج هـمت میگوید: هر موقع در مناطق جنگی گم شدید ببینید دشـــمن ڪجا را می ڪوبد؛ هـمانجا خـــــودی‌ست. گم شده‌ای؟! نمیدانی جبهه خودی کجاست؟! دشمن هر روز کجا را میکوبد؟! یک روز با ماهواره📡 یک روز با مصیح پولی‌نژاد 💶💴 یک روز با مدهای عجیب و غریب👗👚👡 و... فهمیدی؟! جبهه ی خودی دقیقا در دستان توست ⚠دشمن، و را نشانه گرفته است.... 👌پس زیر این آتش سنگین بیش از پیش مواظب جبهه‌ی خودی باش.... 🌷 🌹 https://eitaa.com/piyroo
🌸🍃 🌾با همان پاکی که برسر داری 🌸میتوانی زتنش برداری 🌾دوره ی جنگ و جدال💥 است و 🌸زمان است 🌾 روی سرت😇 هست 🌸تو داری https://eitaa.com/piyroo
❤️ میگوید: ☝️هر موقع در مناطق جنگی گم شدید ببینید دشـــمن♨️ ڪجا را می ڪوبد؛ هـمانجا خـــــودی‌ست.👌 گم شده‌ای؟! نمیدانی جبهه خودی کجاست؟! سوال⁉ دشمن هر روز کجا را میکوبد؟!☝️ یک روز با ماهواره📡 یک روز با فضای مجازی📱 یک روز با مصی پولی‌نژاد 💶💴 یک روز با مدهای عجیب و غریب👗👚👡 و... فهمیدی؟! جبهه ی خودی دقیقا در دستان توست🙂 دشمن، و را نشانه گرفته است....💯🚷 پس زیر این آتش سنگین بیش از پیش مواظب جبهه‌ی خودی باش🙂✌️ https://eitaa.com/piyroo 🕊 #
🌸🍃 خواهرم👇 این همه از جوانی شان گذشتند و جان دادند برای تو...🍃 و از تو خواسته اند که فقط در سنگرت بمانی...زیر ... همین و بس❤️ https://eitaa.com/piyroo
💌 🌹حاج هـمت میگوید: هر موقع در مناطق جنگی گم شدید ببینید دشـــمن ڪجا را می ڪوبد؛ هـمانجا خـــــودی‌ست. گم شده‌ای؟! نمیدانی جبهه خودی کجاست؟! دشمن هر روز کجا را میکوبد؟! یک روز با ماهواره یک روز با مصیح پولی‌نژاد یک روز با مدهای عجیب و غریب و... فهمیدی؟! جبهه ی خودی دقیقا در دستان توست ⚠دشمن، و را نشانه گرفته است.... 👌پس زیر این آتش سنگین بیش از پیش مواظب جبهه‌ی خودی باش.... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
✍️ 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر نبود دلم می‌خواست حداقل به اینهمه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند. 💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی‌اش را می‌دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد. می‌دانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی‌اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی‌اش همیشه خلع سلاحم می‌کرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی خوندی، بسه!» 💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام نشدید، شاید ما حریف نظام شدیم!» لحن محکم وقتی در لطافت کلمات می‌نشست، شنیدنی‌تر می‌شد که برای چند لحظه نیم‌رخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد. 💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت باز بود و ردیف اخبار که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این می‌خوای کنی؟» و نقشه‌ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«می‌خوام با دلستر انقلاب کنم!» نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدمه پرسید :«دلستر می‌خوری؟» می‌دانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمی‌خوام!» 💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه بی‌نتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم می‌رسید!» با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه‌ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچه‌بازی فرق داره!» 💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی می‌دانست چه می‌گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچه‌بازی می‌کردیم! فکر می‌کنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم!» در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاس‌ها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و درافتادیم!» 💠 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 💠 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»... ✍️نویسنده: https://eitaa.com/piyroo
🌿 خواهرم..... آره با توام! جنگ هنوز ادامه داره . . . فقط این بار تویی‌ڪه خط مقدم جبهه ای! یه وقت.... شرمنده ی حججی ها و همت ها نشی نمیخواد خون بدی❗️ نمیخواد جون بدی❗️ اما ... فقط رو سفت بچسب ... 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🦋 هر وقت دلت را زدند از تیرگی … سیاهی کعبه را به یاد بیاور... که همرنگ توست… بانویِ همرنگ خانه ی خدا… افتخار کن به رنگ چادرت... که همرنگِ چادر خانه خداست… ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🦋 را بر سرت بیانداز بیروטּ بیا بگذار ڪوچہ و خیابان زیر گامهاے تو احساس ڪنند بگذار ببیند برگهاے درخت بے عفتے چگونہ زیر پایت خش خش میڪند ڪہ بهار زیر توست ‍‌ https://eitaa.com/piyroo