ـــــــــــــ✼💐✼ـــــــــــــ
ــ بِسم رَب الشُهدا وَ الصِدیقین ـــ
✍#گزیدهایاززندگینامه
#شهیدعباسمحمدی
#ولادت ۱۳۴۳
#شهــــــادت ۱۳۶۶/۵/۱۵
"#شهیدعباسمحمدی" در سال ۱۳۴۳ شمسی در شهر #زنجان متولد شد.
🔶دوران ابتدایی را در دبستان خاقانی سپری کرد.
🔶سال ۱۳۵۲ بود که پدرش را از دست داد.
🔶از کودکی علاقه ی زیادی به کارهای #هنری و #ورزشی داشت.
🔶 قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با یاری دوستانش گروهی را تحت عنوان حامیان #قرآن در مسجد قاسمیهی زنجان تشکیل داد و با جدیت به فراگیری #قرآن پرداخت.
🔶پیشرفت سریع او باعث شد تا در مسابقات #قرآنی، رتبه ی اول را به خود اختصاص دهد.
🔶با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و دستور حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی، پایگاه مقاومت مسجد قاسمیهی زنجان را تشکیل داد.
🔶 برخورد خوب و پسندیدهی #عباس باعث شد تا در زمانی کوتاه، افراد بسیاری را جذب خود کرده و تعداد اعضای پایگاه را تقویت کند.
🔶 یازده اسفند سال ۱۳۶۰ عازم منطقه جنوب شد.
🔶در اردیبهشت ۱۳۶۱ در عملیات# بیتالمقدس شرکت کرد و در همین عملیات بود که از ناحیهی پای چپ مجروح شد و برای استراحت و مداوا به خانه بازگشت.
🔶دوران نقاهت، بهانه ای شد تا در خردادماه سال ۱۳۶۲در امتحانات نهایی دبیرستان امیرکبیر شرکت کند و موفق به اخذ دیپلم شود.
🔶خرداد سال۱۳۶۳ عضو رسمی #سپاهپاسداران شد و در واحد پرسنلی سپاه زنجان، انجام وظیفه کرد.
🔶خدمت در #سپاه باعث نشده بود تا وی برای لحظهای از فکر رفتن به #جبهه باز بماند.
🔶روح بیقرارش هر لحظه برای رفتن دوباره به #جبهه پر و بال میزد، تا بالاخره موفق شد با جلب رضایت #مسئولین خود، در هشتم آبان ۱۳۶۳ جهت گذراندن دورههای #آموزشی به #تهران برود و با تجربهای جدید راهی لشکر عاشورا شود.
🔶 #عباس یکی از نیروهای شناسایی واحد اطلاعات لشکر #عاشورا به حساب میآمد.
🔶همچنین وی قبل از عملیات های کربلای ۴و ۵ مسئولیت آموزش #غواصان دسته ی ۲ گروهان ۲ گردان #حبیببنمظاهر را به عهده گرفت.
🔶#مهدیقلیرضایی از پیشکسوتان واحد اطلاعات لشکر عاشورا میگفت:
🔶«در واحد اطلاعات، مراسم شبهای #احیاء را #عباس به عهده داشت و #دعاهایابوحمزهثمالی را با صدای #زیبا و #دلنشینی میخواند.
🔶آنقدر با #سوز میخواند و #اشک میریخت که همه را #منقلب میکرد.
🔶 گاه از فرصتهایی که هنگام استراحت نیروها پیش میآمد، برای تقویت روحیه ی نیروها سود میجست و نوحه سرایی میکرد.
🔶 وقتی عازم عملیات کربلای ۴بودیم #عباس آقا خطبه ۲۷نهج البلاغه را برای #غواصان میخواند.
🔶#عباس در عملیات کربلای ۵ از ناحیه ی بازوی راست زخمی و مدتی بستری شد.
🔶پس از مداوا در نوزدهم اردیبهشت سال ۱۳۶۶ بار سفر را بست و دوباره راهی #جبهه شد.
🔶 پس از گذشت ۳ ماه از حضور مداوم در #جبهه، در پانزدهمین روز از مردادماه ۱۳۶۶ درمنطقه عملیاتی نصر۷ به درجه ی رفیع #شهادت نایل شد.🕊🕊🕊
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
💐#غصهدارمادرپهلوشکسته
🔶در سال ۱۳۶۳ ،یک روز که با تویوتای گردان،بهمراه #سردارشهید "#بهداشت” بطرف #خطمقدم حرکت کردیم ،از من سؤال کرد :حاجی !برای دخترت چه اسمی انتخاب کردی ؟گفتم «کوثر» چشمان او با شنیدن نام«کوثر» پر از اشک شد و مخفیانه #گریه می کرد.
🔶گریه های مخفیانه اش پس از چند لحظه ای آشکار شد و در حالی که زمزمه #یازهرا #یازهرا !…» بر لب داشت ،#اشک می ریخت و گاهی نیز چنین میگفت :«حاجی !چه اسم قشنگی!»و آنجا بود که برای #مظلومیت #زهرایاطهرسلاماللهعلیها #گریه می کرد و #مرثیه می خواند و#عاشقانه برای #مادرپهلو شکسته اش #اشک میریخت.
#بهنقلاز : #حجهلاسلامدکترمسرور
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
💐#امامسرناصررابوسید
🔶ایشان علاقه زیادی به #ولایت و #رهبری داشتند…بعد از #ازدواج ما ،ایشان به #تهران رفتند تا با #امام ملاقات کنند .
🔶اما در آنجا به او اجازه دیدار را از نزدیک ندادند ولی او با این وجود دو روز تمام در پشت درب #بیترهبری بدون #آب و #غذا نشستند تا اینکه یکی از #یاران #امام نزد #امام رفتند وبه او گفتند که یک #بسیجی برای دیدن شما آمده و دو روز است که برای #ملاقاتخصوصی پافشاری کرده و پشت درب می نشیند .
🔶#امام دستور داد:که او را نزد #امام ببرند .
🔶ناصر موفق شد با #امام ملاقات #خصوصی داشته باشد .
🔶#امامسرناصررابوسید و سخنی زیر گوشش گفت: که #شهید آن را به هیچ کس نگفت.
🔶#ناصر بهترین رزمنده در #جبهه معرفی شد و از #امامجمعه ی اهواز #انگشتری #هدیه گرفت .که روی #عقیق آن نوشته بود:
🔶#روحمنیخمینیبتشکنیخمینی
#بهنقلاز : #همسرشهید
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
💐#اولکربلابعدمکه…
🔶وقتی برای رفتن به #حج او را انتخاب کردند #معاونش #شهیدشیرسوار را به جای خود روانه کرد زمانی که دلیلش را پرسیدم گفت:دوست دارم اول #کربلایی شوم #عشق #حسین دست بردار نیست اول #کربلایی بعد اگر خداست #حاجی شوم و چه زیبا به دیدار #مولایش #حسین (ع) شتافت و به ندای "#هلمنناصرینصرنی" پاسخ داد…
🔶روزی ژاکت پشمی تازه ای راکه مادر برایش بافته بود و برای اولین بار به تن کرده بود به دوستش هدیه کرد.
🔶 وقتی به خانه آمد خودش خیلی سردش شده بود از مادر عذر خواهی کرد و گفت دیدم او لباس گرم و مناسبی ندارد لذا این ژاکت را که دوستش داشتم به او دادم من باز هم لباس گرم دارم و آنها را می پوشم…
🔶کلاس سوم بود که از پدرش خواست تابستانها راسر کار برود و کار یاد بگیرد از بیکاری و بطالت وقت بیزار بود و نزد آشنایان پدرکاشی کاری و بنایی و غیره را آموخت و مزدی راهم که می گرفت دوست داشت به افراد بی بضاعت بدهد…
#بهنقلاز: #خواهرشهید(طاهره بهداشت)
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
ـــــــــــــــــ🔹🔶💐🔶🔹ــــــــــــــــــ
ــــــ بِسمِ رَبِّ الشُّهَدا وَالصِدّیقین ــــــ
#گزیدهایاززندگینامه
#شهیدسیداحمدپلارک
#تاریخ_محل_شهادت
#شلمچه_کربلای۱۳۶۶/۲/۲۲
🔶#سیداحمدپلارک فرزند #سیدعباس، متولد ۱۳۴۴ #تهران و اصالتاً #تبریزی. در سال ۶۶ عملیات کربلای ۸ در شلمچه به #شهادت رسید.🕊🕊🕊
🔶در شش سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار #مسئولیت خانواده نیز برعهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد.😊
🔶او در خیابان ایران میدان #شهدا و در محلهای #مذهبی زندگی میکرد.
🔶مسجد حاجآقا ضیاءآبادی"علیبن موسیالرضا" مأمن همیشگیاش بود.
🔶 وی دائماً به منطقه میرفت.💥
🔶 او #فرمانده آر.پی.جیزنهای گردان عمار در لشگر ۲۷ #حضرترسول(ص) بود.
🔶 مزار این #شهید بزرگوار که در #بهشتزهرا سلام الله علیها #تهران در قطعه ۲۶، ردیف ۳۲، شماره ۲۲ قرار دارد، بوی شمیم گل یاس و عطر به مشام می رسد🌸💐🌸 که این مسئله او را شهره کرده است.
🔶درباره علت این موضوع تا بحال صحبتهای فراوانی شده و نقل قولهای زیادی شنیده شده است، اما فقط به این نکته از قول #مادرشهید اشاره می کنیم:
🔶بوی مزار #احمد هیچ علتی جز #لطف و #فضلالهی و رابطه #ماورایی که او با $خدا و #اولیاالله داشته است، ندارد و هیچ کس هم چیزی از این رابطه نمی داند، هر کس هم موردی نقل کرده، جز شایعه چیزی بیش نیست.🚫 علتش را فقط #خدا می داند و بس!
✅ برگرفته از و کتاب پلارک
🔹#خاطره
🔶آخرین مسئولیت #شهیدپلارک، #فرمانده دسته بود.
🔶در والفجر ۸ از ناحیه #دست و #شکم مجروح شد، اما کمتر کسی می دانست که او مجروح شده است.
🔶 اگر کسی درباره حضورش در #جبهه از او سوال می کرد، طفره می رفت و چیزی نمی گفت.😊
🔶 یک دفعه در #جبهه خواستیم از یک رودخانه رد شویم.
🔶 زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. #شهیدپلارک رو به بقیه کرد و گفت: اگر یکنفر مریض بشه، بهتر از اینه که همه مریض بشن.
🔶یکی یکی بچه ها را به دوش کشیید و به طرف دیگر رودخانه برد.💦
🔶 آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش خونی شده بود.
🔹برگرفته از کتاب پلارک
🌹 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
#روحش #شاد و #یادش #گرامی باد.
─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─
#بــرایشــادیروحــش
"#صلوات"
اللَّهمَّ صلی الله محمد و آل محمد و عجل فرجهم
درد دارد دویدن و نرسیدن..
که دویدن ما #درجا زدن است...
.
به قول شهید آوینی تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه #زیسته باشند...
.
شــ🌹ـــــهادت را نمےخواهیم و به خیال خودمان #عاشق شهادتیم...
بسنده کردیم فقط به عکس های چسبانده شده ی دیوار #اتاق!
عکس و #دلنوشته_شهدایی که فقط پست #اینستاگرام شد!
کانال #تلگرامی که پر شد از صوت و روایت شهدا!
و تصویر زمینه ی گوشی هایمان که سنگینی نگاه #شهید را درک نکردیم...
.
.
نفهمیدیم که
#شهادت تنها برای #شهیدان است...
که #آسمان و #خاک این عالم شهادت می دهند به #برای_خدا_شدن شهیدان...
.
.
#نخواستیم شهادت را؛
اگر #مےخواستیم مےدیدیم هر مکان و زمان که باشیم شهادت ما را در بر خواهد گرفت...
.
.
به یاد صحبت های حاج حسین یکتا در ظهر عاشورا ی فکه:
اگر شهادت را می خواستیم!
.
در #شیراز هیئت رهپویان وصال هم باشی به شهادت میری...
در شمال #تهران هم باشی،شهید #صیادشیرازی میری...
.
در وسط #بازار هم باشی،شهید #لاجوردی میری...
وسط این رمل های #فکه بعد از جنگ هم باشی، #سیدشهیدان_اهل_قلم میری...
.
#مصطفےاحمدےروشن هم بشی،در کوچه پس کوچه های تهران به شهادت میری...
.
.
.
شهادت را بخواهیم...
اگر خادم الشهدا باشیم...
شبیه شان می شویم...
نه به حرف ، در #عمل...
#شهیدانه زندگی کنیم که #شهید می شویم...
.
.
و حالا باید گفت:
زیر چرخ اتوبوس زائران شهدا در پارکینگ #طلاییه ، هم باشی!
#شهیدحجت_الله_رحیمی
.
#خادمه الشهدا در فضای مجازی،در #حله عراق هم باشی؛
بعد زیارت اربعین...
#شهیده توران اسکندری میری...
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#مذهبی
#شهدا
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🌾 #اربعین_سال93 به پیاده روی اربعین رفتیم. محمدرضا هم خیلی اصرار داشت که بیاید ⚡️اما گفتیم که بگذار ببینیم اوضاع در چه حالی است #تجربه کسب کنیم سال دیگر با هم💞 برویم.
🌾 #چفیه ای که دوستش هدیه🎁 داده بود را داد تا در حرم #امام_حسین(ع) تبرک کنم. اما من در شلوغی های حرم گمش کردم🙁 و هر چه گشتم پیدایش نکردم🚫 و خلاصه برایش یک #چفیه خریدم و تبرک کردم.
🌾به #محمدرضا جریان را گفتم،میدانستم خیلی به چفیه علاقه💞 داشت و از او #عذرخواهی کردم اما او در جواب گفت که
فدای سرت من #حاجتم روا می شود😊.
🌾وقتی به #تهران رسیدیم در مورد حاجتش و چرایی آن از محمدرضا سؤال کردم❓ و او در جواب گفت که اگر چیزی را در #حرم ائمه گم کنی حاجت روا می شوی😍 .من حاجتم این است که #شهید بشوم .تا #اربعین سال دیگر زنده نیستم🌷.
🌾من خیلی ناراحت شدم😔 و در جوابش گفتم که به عراق میروی⁉️گفت جنگ فقط آنجا نیست در #سوریه هم هست من در سوریه #شهید_می_شوم.
#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
#راوی_مادر_شهید
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo