🗒 نامه نوشتند: #حسین جان، ما همه سرباز تواییم! زود #ظهور کن که دجّالها امانِمان را بریده اند!😭
و زمان #امتحان فرا رسید...🥁
🚩امام، #نائب فرستاد❗👇
⚠️#عوام را #دنیازدگی و #روزمرگی فریب داد❗
⚠️و#خواص را #بی_بصیرتی❗
❌گفتند: تا امام معصوم نیاید، کار درست نمی شود، #مسلم که معصوم نیست❗🤔
باید خود امام بیاید و شد آنچه که نباید میشد😭
⚠️آنانکه #نایب امام را #یاری نکردند، توفیق یاری #امام را نیز پیدا نکردند❗
🏴سر مسلم بن عقیل بر دروازه کوفه نصب شد و درست یکماه بعد، سر حسین(ع) و یارانش به آن ملحق🏴
🌷نهم ذی الحجه سالروز شهادت #مسلم بن عقیل و#هانی بن عروه بر همه #شیعیان جهان تسلیت
#رهبر
#نایب_امام_زمان
⭕️ #عید_قربان نماد گذشت انسان برای پیمودن راه حقیقت
🔹اگر به #حکمت مندرج در #عید_قربان توجه شود، خیلی از راهها برای ما باز میشود. در عید قربان یک قدردانی بزرگ الهی نهفته است از پیامبر برگزیدهی حضرت حق، #حضرت_ابراهیم (ع) که آن روز #ایثار کرد. بالاتر از ایثار جان، در مواردی ایثار عزیزان است. او در راه پروردگار، به دست خود عزیزی را قربان میکرد؛ آن هم فرزند جوانی که خدای متعال بعد از عمری انتظار، در دوران پیری به او داده بود؛ ... این #ایثار و این گذشت، یک #نماد است برای #مؤمنانی که میخواهند راه حقیقت را، #راه_تعالی را، راه عروج به مدارج عالیه را طی کنند. بدون #گذشت، امکان ندارد.
🔹همهی امتحانهائی که ما میشویم، در واقع نقطهی اصلیاش همین است؛ پای یک ایثار و یک گذشت به میان میآید. گاهی گذشت از جان است، از مال است؛ گاهی گذشت از یک حرفی است که کسی زده است، میخواهد با اصرار و لجاجت پای آن حرف بایستد؛ گاهی گذشت از عزیزان است؛ فرزندان، کسان. #امتحان یعنی عبور از وادی محنت. یک محنتی را، یک شدتی را جلوی پای یک انسانی یا یک ملتی میگذارند؛ عبور از این محنت، امتحان است. اگر توانست عبور کند، به آن منزل مقصود میرسد؛ اگر نتوانست - نتوانست استعداد مندرج در وجود خود را بروز دهد، نتوانست بر هوای نفس غالب بیاید و عبور کند - میماند؛ #امتحان این است.
بیاناتمقاممعظمرهبری ۸۹/۸/۲۶
منبع: وبسایتدفترحفظونشرآثار مقاممعظمرهبری
#امام_خامنهای
@tabyinchannel
#انتشاربدونلینکجایزنمیباشد
بخونید قششنگ 🔴🟡
✍ یادمه معلم گفته بود #امتحان دارید. ناظم آمد سر صف و گفت: بر خلاف همیشه خارج از ساعت آموزشی امتحان برگزار میشه. فردا زنگ سوم که تمام شد آماده ی امتحان باشید.
⚠️ آمدیم داخل حیاط. گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه.
صدای #اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت به سمت نمازخانه.
🚶♂دنبالش رفتم و گفتم: #احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره و..
میدانستم #نماز احمد طولانی است.
🙎♂ احمد مقید بود که ذكر #تسبیحات
را هم با دقت ادا کند. هر چه گفتم بیفایده بود. احمد به نمازخانه رفت و مشغول نماز شد. همان موقع همه ی ما را به صف کردند. وارد کلاس شدیم.
🧓 ناظم گفت: ساکت باشید تا معلم سؤالها رو بیاره.
مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه.
⏰بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم.نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد همه داشتند توی کلاس پچ یچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد.
معلم با برگه های امتحانی وارد شد.
همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه بعد یکی از بچه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن
👤هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد.
معلم ما اخلاقی داشت که کسی را بعد از خودش به کلاس راه نمیداد. من هم با ناراحتی منتظر عکس العمل معلم بودم.
👨⚖ معلم در حالی که حواسش به کلاس بود گفت: نیری برو بشین سرجات احمد سر جایش نشست و مشغول پاسخ به سؤالات امتحان شد. من هم با تعجب به او نگاه می کردم.
👨 احمد مثل ما مشغول پاسخ شد. فرق من با او در این بود که احمد #نمازاول_وقت را خوانده بود و من خیلی روی این کار او فکر کردم.
این اتفاق چیزی نبود جز نتیجهی عمل خالصانهی احمد.
📚 عارفانه ، زندگینامه و خاطرات عارف #شهید #احمدعلی_نیّری ، ص ۱۸. خاطره دکتر محسن نوری از شهید نیّری
🌹🌹🌹🇮🇷🌹🌹🌹
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم