#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_وعجل_فرجهم
🚩 کلام_شهید...
دائما طاهر باش
و به حال خویش ناظر باش...
#شهید_مدافع_حرم_محمد_بلباسی
🌹🌹🌹🌹🌹🇮🇷
🚩 سنگر خاطره...
وقتی میرفتند پیش حاجی برای مرخصی، میگفت: «من پنج ساله پدر و مادرم رو ندیدم... شما هنوز نیومده کجا میخواین برین؟!» کلی سرخ و سفید می شدند و از سنگر می آمدند بیرون ما هم می خندیدیم بهشان... بنده های خدا نمیدانستند پدر و مادر حاجی پنج سال است فوت شده اند!!!😀😀
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🇮🇷
🚩 سنگر خاطره...
ماشین، جلوی سنگر فرماندهی ایستاد. آقا مهدی در ماشین را باز کرد. ته آیفا یک افسر عراقی نشسته بود. پیاده اش کردند. ترسیده بود. تا تکان می خوردیم، سرش را با دست هایش می گرفت. آقا مهدی باهاش دست داد و دستش را ول نکرد. رفتند پنج شش متر آن طرف تر. گفت برایش کمپوت ببریم. چهار زانو نشسته بود روی زمین و عربی حرف می زند. تمام که شد گفت «ببرید تحویلش بدید» بیچاره گیج شده بود باورش نمی شد این فرمان ده لشکر باشد. تا آیفا از مقر برود بیرون، یک سره به مهدی نگاه می کرد.📚منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی
#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
🌹🌹🌹🌹🌹🇮🇷
🚩 سنگر خاطره...
شهردار که بود، به کارگزینی گفته بود از حقوقش بگذارند روی پول کارگرهای دفتر. بی سر و صدا، طوری که خودشان نفهمند
#سردارشهید_مهدی_باکری
🌹🌹🌹🌹🌹🇮🇷
🚩 سنگر خاطره...
با شهید حسن باقری سوار بلیزر بودیم میرفتیم خط، عراقی ها همه جا را میکوبیدند. صدای اذان را که شنید، گفت: نگه دار نماز بخونیم. گفتیم توپ و خمپاره میاد، خطر داره. گفت: کسی که جبهه میاد، نماز اول وقت را نباید ترک کنه.
#سردارشهید_حسن_باقری
🌹🌹🌹🌹🌹🇮🇷
شادی ارواح مطهر #شهدا خصوصا شهیدان
حمیدرضا، علی اکبر و حسین دهنوی صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد❤️
💠 @sajdeh63
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_وعجل_فرجهم
🌹🌹🌹🇮🇷🌹🌹🌹
🚩 #سنگر_خاطره
لباس هایش کهنه کهنه شده بودند. هر چه بچه ها اصرار می کردند که لباس نو بگیر، قبول نمی کرد. میگفت: این لباس ها هنوز جون دارن! مسئول حمام لشکر میگفت: خیلی وقت ها که می ره حموم؛ چند دقیقه می شینه تا لباساشو که شسته خشک بشه؛ دوباره همونا رو می پوشه و می ره!📚پیک افتخار ۳۸ ؛ ص ۵
#سردار_شهید_حسین_خرازی
🌹🌹🌹🇮🇷🌹🌹🌹
🚩 #سنگر_خاطره
اگر با مهدی نشسته بودیم و کسی قرآن لازم داشت؛ نمی رفت این طرف و آن طرف را بگردد. میگفت: آقا مهدی! بی زحمت اون قرآن جیبیت رو بده! 📚یادگاران ۱۰ ص۸۸
#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
🌹🌹🌹🇮🇷🌹🌹🌹
🚩 #سنگر_خاطره
عادت داشت هر کس شهید میشد، پیشانے اش را مے بوسید؛ وقتے شهید شد، براے تلافے کردن، رفتیم پتو را کنار بزنیم و پیشانے اش را ببوسیم، پتو را کہ کنار زدیم و تن بی سرش را دیدیم، دلمان آتش گرفت...
#سردارشهید_محمد_ابراهیم_همت
🌹🌹🌹🇮🇷🌹🌹🌹
🚩 #سنگر_خاطره
ماشین سازمان در اختیارش بود، من هم سوار میشدم و با هم میآمدیم طرف تهران. عقب نشسته بود و با لب تاپش کار میکرد. رادیو را روشن کردم. از پشت زد به شانهام. «آقا، این رادیو مال شما نیست. این ماشین دولته، صداش هم مال دولته، تو که موبایل داری، هدفون بذار توی گوشت، گوش کن.» از این تذکرها که میداد، به شوخی بهش میگفتم:«مصطفی با این کارها شهید نمیشوی.» میگفت: «اتفاقا اگر مراقب این چیزها باشی، یک چیزی میشوی.»
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
💠 @sajdeh63