eitaa logo
#محتوای_مربی_طرح_امین_پرورشی teacher plan Amin
1.5هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
11.3هزار فایل
محتوای مربی طرح امین و پرورشی ‌مقطع متوسطه اول و دوم . جهاد تبیین . نذر فرهنگی ، هدیه به شهدای اسلام و میهنم
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 👈لطفا با دقت بخونید و بخاطر حقی که سردار سلیمانی بر گردن تک تک ما داره به دست دیگرونم برسونید تا کنند. 👇 🔴 انقلاب حاج قاسم نابود شد،اما نیومده بود برای نابود شدن! داعش را نساخته بودند که برای یه سال و دو سال و چند سال! داعش شده بود برای ماندن، برای بودن! 🤔 رفته بود زیر نظر موساد ، آموزش سخنوری و دیده بود! اومده بود که کشورداری کنه! 🔻اسمش کشورش دولت اسلامی عراق و شام بود!!! بود یک دولت بزرگ، دقت کن دولت متشکل از چندکشور! دولت نیاز به عقبه فکری و داره! 🔻فقط 50 میلیارد دلار پول نقد داده بود! 🔻 50 میلیارد دلار پول داده بود! 🔻 و و هم همینطور! 🔻غول ترین سرویس های جاسوسی دنیا یعنی از اسرائیل با MI6 # سیا از آمریکا مسئول تغذیه اطلاعاتی و امنیتی داعش بودند! 🔻 محل آموزش اینها بود! 🔻 با ته انسانیش، ۶۰۰۰۰ هزار دستگاه های لوکس داده بود! 🔻 سلاح اتوماتیک میداد! 🔻 مسئول ترانسفر و نقل و انتقالات نیروی انسانی و ادوات بود! 🔻، تجهیزات نظامی تسلیحاتی مستقیم می‌کرد، مخوف ترین تجهیزات از آسمان براشون هلی برد می‌شد! از کجاش بگم؟ 🔻جدیدترین نسل های ضد زره را میدادند، قیمت این موشک ها آنقدر بالاست، گاهی از قیمت اون تانکی که میزدند گرون تر در میومد! با ضد زره تاو، داعشی ها میزدند! میدونید یعنی چی : آدم!؟ فرمانده میدان و خط شکن هاشون ریش قرمزهای بودند! بروید در یکی از این کنسرت ها، صدتا بیاورید به خط کنید یه ریش قرمز چچنی بگذارید جلوشون! از اون اولی تا اون آخری، صد تاشون شلوارهاشونو خیس میکنند! همینایی که فقط دارند و طلبکارند و همش نق میزنند! 🔻در یک فقره عراق، 1700 نفر را در روز سلاخی کردند! داعش این بود! 🔻داعش یه شبه از تو لپ لپ در نیومده بود! 🔻 پیمانکار nsa رسماً گفت: داعش محصول پروژه ای به اسم در سرویس های اطلاعاتی غرب بود! در کتاب گزینه های دشوار، رسماً گفت داعش را ما ساختیم و برای رسمیت دادن به اون شخصا به 120 کشور سفر کردم! رسماً گفت داعش را اوباما ایجاد کرد! 🔺️🔺️داعش این بود! کل دنیای و و نفاق تمام ظرفیت شونو آوردند به میدان ، تا ... یعنی تک تک ایران رو از دم تیغ بگذرانند...!!! اما! 🔻اما فکر اینجاشو نکرده بودید آقای اتاق فکر و اتاق عملیات ! 💪خوردید به سد محکم ایران!✊🏼 خوردید به تور شیر بچه های دلاور مردان دلیران اسلام یلان افغانستان پاکستان تنتون به تن جماعت نخورده بود؟! 🔷️حالا ماییم و نابودی . حالا باید بیشتر بفهمی سردار سلیمانی و چه کردند؟! 🌐باید بفهمی چرا دشمن عقده پاسداران انقلاب اسلامی ما را دارد هنوز؟! یا چرا می‌گویند باید فشار بیاریم تا نیروهاش را از بیاره بیرون. ولی کور خوندند! اولین قدم سوریه، دادن اختیار کامل بندر لاذقیه به ایران بود. یعنی ایران یک بندر داره تو مدیترانه از راه زمینی عراق و سوریه... یعنی تحریم دیگه کاملا دور زدنی میشه واسه ایران انقلابی! ⛔باید بفهمی کل ماجرا از اول تا آخرش زدن دوستان ایران در منطقه بوده تا بعدش نوبت و ایرانی ها برسه.⛔ حالا باید بیشتر بفهمی هر چه در سوریه خرج کردیم ❌نفعش را صدها برابر بردیم ❌ *باید بفهمی تا فریب شایعات دروغ BBC انگلیس را نخوری.* باید به ایران عزیز اعتماد و به افتخار کرد چون ما ایرانی هستیم... چون در حال حاضر یه امپراطوری در خاورمیانه درست کردیم که حافظ ایران و تمام مردم مظلوم در منطقه باشیم.🇮🇷 ☀️نشر دهید بخاطر اسلام و و انقلاب و و و بزرگ ایران نشر دهید تا آنها که غافلند یا فراموش کرده اند بدانند و یادآور شوند. 🌷 روحت شاد با اولیاءالله محشور باشی سردار ، سپهبد شهید جبهه ی مقاومت ، عزیز ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ  
🗓 به مناسبت روز تجلیل از اسرا و مفقودان ❇️ از شکنجه اسرای ایرانی، تا دفاع از حرم! 💬 آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان است می‌گوید: در اردوگاه تکریت ۵ مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر. 🔸 یکی از برادران کاظم، اسیر ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچه‌دار نمی‌شد. با این اوصاف کینه‌ خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی می‌دانست! 🔸 در این میان آقای را بیشتر اذیت می‌کرد. او می‌دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می‌کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچ‌گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام می‌گذاشت! 🔸 … یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و… 🔸 اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمی‌زد. حتی به آقای ابوترابی احترام می‌گذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم… 🔹 ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت: «خانواده ما هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانی‌ها را اذیت کنی. 💭 اما مادرم دیشب خواب (ع) را دیده و حضرت زینب(ع) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده! ❓ صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی‌ها را اذیت می‌کنی؟ حلالت نمی‌کنم. 🔹 حالا من آمده‌ام که حلالیت بطلبم.» 🔸 کم کم به مرور زمان محب حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده‌اش را از حاج آقا می‌پرسید. 💬 آقای اوحدی ادامه دادند: بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه ابوترابی بسیار خوب بود. تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل می‌کرد… کاظم می‌خواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره‌مند شود. 🔸 روزها گذشت تا اینکه آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد. 🔸 او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاج‌آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شده‌اند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدت‌ها آنجا بود. 🔸 کاظم از خدا می‌خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آن‌ها بابت شکنجه‌ها و… حلالیت طلبید. ⁉️ حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از یک انسان دارد، چه ربطی به دارد؟! 🔸 ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند می‌تواند مقام را کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در به شهادت رسید. او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، می‌توانیم حتی به مقام شهادت برسیم. __________ 📚 منبع: با تلخیص، کتاب مدافعان حرم، موسسه شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/planAmin
. 😢 ...من تا نزديكي رفتم، اما خودم ميدانستم كه چرا شهادت را از دست دادم! 🌹 به من گفته بودند كه هر حرام، حداقل شش ماه شهادت آنان كه شهادت هستند را عقب مي اندازد.😭😭😭😭😭 🔻 روزي كه عازم بوديم، پرواز ما با پرواز همزمان بود! چند جوان👭 با لباسهايي بسيار زننده در مقابل من قرار گرفتند و ناخواسته نگاه من به آنها افتاد.🤦 بلند شدم و جاي خودم را تغيير دادم. 🔺 هرچه ميخواستم حواس خودم را پرت كنم انگار نميشد. اما ديگر دوستان من، در جايي قرار گرفتند كه هيچ دركنارشان نباشد. ❌ اين دختران دوباره در مقابلم قرار گرفتند. نميدانم، شايد فكر كرده بودند من هم مسافر آنتاليا هستم. هرچه بود، گويي من آزمايش شد. گويي و يارانش آمده بودند تا به من ثابت كنند هنوز آماده نيستي. 🟣 با اينكه در مقابل هاي آنان هيچ حرف و هيچ عكس العملي انجام ندادم، اما متأسفانه نمره قبولي از اين آزمون نگرفتم.😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔 📖 سه دقیقه در قیامت ص۹۴ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 https://eitaa.com/Hijabandmettle
1_14066691690.mp3
22.2M
سخنرانی حجت‌الاسلام راجی درخصوص مسائل سیاسی ومنطقه 👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻 حتما گوش دهید حتما به مخاطبین ارسال کنید جهاد تبیین یک فریضه واجب است https://eitaa.com/planAmin
📚 | از شکنجه اسرای ایرانی، تا دفاع از حرم! 🔶 آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان است می‌گوید: در اردوگاه تکریت ۵ مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر. 🔸 یکی از برادران کاظم، اسیر ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچه‌دار نمی‌شد. با این اوصاف کینه‌ خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی می‌دانست! 🔸 در این میان آقای را بیشتر اذیت می‌کرد. او می‌دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می‌کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچ‌گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام می‌گذاشت! 🔸 … یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و… 🔸 اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمی‌زد. حتی به آقای ابوترابی احترام می‌گذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم… ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت: «خانواده ما هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانی‌ها را اذیت کنی. 🔸 اما مادرم دیشب خواب (ع) را دیده و حضرت زینب(ع) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده! 🔸 صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی‌ها را اذیت می‌کنی؟ حلالت نمی‌کنم. حالا من آمده‌ام که حلالیت بطلبم.» 🔸 کم کم به مرور زمان محب حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده‌اش را از حاج آقا می‌پرسید. 🔸 آقای اوحدی ادامه دادند: بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه ابوترابی بسیار خوب بود. تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل می‌کرد… کاظم می‌خواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره‌مند شود. 🔸 روزها گذشت تا اینکه آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد. 🔸 او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاج‌آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شده‌اند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدت‌ها آنجا بود. 🔸 کاظم از خدا می‌خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آن‌ها بابت شکنجه‌ها و… حلالیت طلبید. ⁉️ حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از یک انسان دارد، چه ربطی به دارد؟! 🔸 ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند می‌تواند مقام را کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در به شهادت رسید.او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، می‌توانیم حتی به مقام شهادت برسیم. __________ 📚 منبع: با تلخیص، کتاب مدافعان حرم، موسسه شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/planAmin
🔴خان العسل سقوط کرد ❌منابع میدانی از عقب نشینی ارتش سوریه و پشتیبانان آن از شهر خان العسل در ۳ کیلومتری شهر حلب خبر میدهند https://eitaa.com/Chiefs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای: ترس و عقب نشینی غیر تاکتیکی در مسائل نظامی موجب غضب الهی است. از عزیزانی که ارادت دارند به عمه سادات حضرت زینب سلام الله و ارادت به 3 ساله کربلا حضرت رقیه خاتون سلام الله در این شب ها دعا کنید ... دست شمرهای زمان حرامی های داعشی اسرائیلی نیفته ان شاءالله بحق خون شهداء مدافع حرم که از زن و بچه و کشورشون زدن رفتن تا دفاع از حرم داشته باشند 🙏 شادی روح شهداء مدافع حرم و شهید مدافع شهرمون شهید جواد سنجه ونلی 🌷صلوات🌷 https://eitaa.com/planAmin
📚 | از شکنجه اسرای ایرانی، تا دفاع از حرم! 🔶 آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان است می‌گوید: در اردوگاه تکریت ۵ مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر. 🔸 یکی از برادران کاظم، اسیر ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچه‌دار نمی‌شد. با این اوصاف کینه‌ خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی می‌دانست! 🔸 در این میان آقای را بیشتر اذیت می‌کرد. او می‌دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می‌کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچ‌گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام می‌گذاشت! 🔸 … یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و… 🔸 اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمی‌زد. حتی به آقای ابوترابی احترام می‌گذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم… ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت: «خانواده ما هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانی‌ها را اذیت کنی. 🔸 اما مادرم دیشب خواب (ع) را دیده و حضرت زینب(ع) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده! 🔸 صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی‌ها را اذیت می‌کنی؟ حلالت نمی‌کنم. حالا من آمده‌ام که حلالیت بطلبم.» 🔸 کم کم به مرور زمان محب حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده‌اش را از حاج آقا می‌پرسید. 🔸 آقای اوحدی ادامه دادند: بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه ابوترابی بسیار خوب بود. تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل می‌کرد… کاظم می‌خواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره‌مند شود. 🔸 روزها گذشت تا اینکه آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد. 🔸 او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاج‌آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شده‌اند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدت‌ها آنجا بود. 🔸 کاظم از خدا می‌خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آن‌ها بابت شکنجه‌ها و… حلالیت طلبید. ⁉️ حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از یک انسان دارد، چه ربطی به دارد؟! 🔸 ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند می‌تواند مقام را کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در به شهادت رسید.او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، می‌توانیم حتی به مقام شهادت برسیم. __________ 📚 منبع: با تلخیص، کتاب مدافعان حرم، موسسه شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/Chiefs
📚 | از شکنجه اسرای ایرانی، تا دفاع از حرم! 🔶 آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان است می‌گوید: در اردوگاه تکریت ۵ مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر. 🔸 یکی از برادران کاظم، اسیر ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچه‌دار نمی‌شد. با این اوصاف کینه‌ خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی می‌دانست! 🔸 در این میان آقای را بیشتر اذیت می‌کرد. او می‌دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می‌کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچ‌گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام می‌گذاشت! 🔸 … یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و… 🔸 اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمی‌زد. حتی به آقای ابوترابی احترام می‌گذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم… ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت: «خانواده ما هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانی‌ها را اذیت کنی. 🔸 اما مادرم دیشب خواب (ع) را دیده و حضرت زینب(ع) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده! 🔸 صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی‌ها را اذیت می‌کنی؟ حلالت نمی‌کنم. حالا من آمده‌ام که حلالیت بطلبم.» 🔸 کم کم به مرور زمان محب حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده‌اش را از حاج آقا می‌پرسید. 🔸 آقای اوحدی ادامه دادند: بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه ابوترابی بسیار خوب بود. تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل می‌کرد… کاظم می‌خواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره‌مند شود. 🔸 روزها گذشت تا اینکه آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد. 🔸 او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاج‌آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شده‌اند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدت‌ها آنجا بود. 🔸 کاظم از خدا می‌خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آن‌ها بابت شکنجه‌ها و… حلالیت طلبید. ⁉️ حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از یک انسان دارد، چه ربطی به دارد؟! 🔸 ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند می‌تواند مقام را کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در به شهادت رسید.او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، می‌توانیم حتی به مقام شهادت برسیم. __________ 📚 منبع: با تلخیص، کتاب مدافعان حرم، موسسه شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/Chiefs