🔸️﷽🔸️
⚡#سه_دقيقه_در_قيامت(۷۱)
⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی
💢۳۰_توفيق_شهادت ص ۹۷
🔹️...اما نكته مهمي كه در آنجا فهميدم و بسيار با ارزش بود اينكه؛#توفيق_شهادت نصيب هر كسي نمي شود.
🔹️انسان با اخلاصي كه بتواند از تمام تعلقات دنيايي دل بكند،#لياقت_شهادت مي يابد.#شهادت يك#اتفاق نيست، يك#انتخاب است. يك#انتخاب_آگاهانه كه براي آن بايد تمام تعلقات را از خود دور كرد.
🔹️مثالي بزنم تا بهتر متوجه شويد. همان شبي كه با دوستانم در سوريه دور هم جمع بوديم و گفتم چه كساني شهيد مي شوند، به يكي از رفقا هم تأكيد كردم كه فردا با ديگر رفقا شهيد مي شوي.
❖ @pmsh313 ❖
🔹️روز بعد، در حين عمليات، تانك نيروهاي ما مورد هدف قرار گرفت. سيد يحيي و سجاد، در همان زمان به شهادت رسيدند. درست در كنار همين تانك، ️آن دوست ما قرار داشت كه من شهادت او را ديده بودم.
🔹️اما اين دوست ما زنده ماند و در زير بارش سنگين رگبار نيروهاي داعش، توانست به عقب بيايد!من خيلي تعجب كردم. يعني اشتباه ديده بودم؟!
🔹️دو سه سال از اين ماجرا گذشت. يك روز در محل كار بودم كه اين بنده خدا به ديدنم آمد. پس از كمي حال و احوال، شروع به صحبت كرد و گفت: خيلي
پشيمانم. خيلي... با تعجب گفتم: از چي پشيماني؟
❖ @pmsh313 ❖
🔹️گفت: »يادته تو سوريه به من وعده شهادت دادي؟ آن روز، وقتي كه تانك مورد هدف قرار گرفت، به داخل يك چاله كوچك پرت شدم. ما وسط دشت و درست در تير رس دشمن بوديم.
🔹️يقين داشتم كه الان شهيد مي شوم. باور كن من ديدم كه رفقايم به آسمان رفتند! اما همان لحظه، فرزندان خردسالم در مقابل چشمانم آمدند. ديدم نمي توانم از آنها دل بكنم!
🔹️در درونم به حضرت زينب (س) عرض كردم: خانم جان، من لياقت#دفاع_از_حرم شما را ندارم. من مي خواهم پيش فرزندانم برگردم خواهش ميكنم...
🔹️هنوز اين حرفهاي من تمام نشده بود كه حس كردم يك نيروي غيبي به ياري من آمد! دستي زير سرم قرار گرفت و مرا از چاله بيرون آورد. آنجا رگبار تيربار دشمن قطع نمي شد.
❖ @pmsh313 ❖
🔹️من به سمت عقب مي رفتم و صداي گلوله ها كه از كنار گوشم رد مي شد را مي دشنيدم، بدون اينكه حتي يك گلوله يا تركش به من اصابت كند! گويي آن نيروي غيبي مرا حفاظت كرد تا به عقب آمدم.
🔹️اما حاال خيلي پشيمانم. نمي دانم چرا در آن لحظه اين حرفها را زدم!#توفيق_شهادت هميشه به سراغ انسان نمي آيد.« او مي گفت و همين طور اشك مي ريخت...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @pmsh313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛