eitaa logo
پیام معنوی
3.8هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
62 فایل
🍎نکته ها و پیام های معنوی🍎 🍒اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فَرَجَهُم🍒 🛑لطفا برای نشر مطالب با مدیر کانال هماهنگ باشید🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
⏺گفت‌وگوی با نفیسه پورجعفری دختر🌷 بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷 📍(آخر) 💧بدون تو نمی روم 👇 ⬅🌷 در🌷 شهدای به خواست و خودشان بود؟ ⚘@pmsh313 ⭕بله؛ موقعی که پدرم با مادرم به🌷 شهدای رفته بودند مادرم به می‌گوید بیا نزدیکی مادرم یک دوطبقه بگیر. پدرم در جواب مادرم می‌گوید: « مشخص نیست چگونه باشد؛ شاید به صورت باشم.» واقعاً پدرم حرفش درست بود، چون وقتی پدرم را جلوی ما باز کردند ما هرچه دست زدیم به جز چیزی از پیکر باقی نمانده بود. 📍وقتی که با مامانم به🌷 شهدای رفته بودند، می‌گوید: «نمی‌دانم چرا وقتی به این سمت می‌آیم گویا این🌷 با من حرف می‌زنند.» ⚘@pmsh313 📍دوست می‌گفت: یک روز با🌷 در🌷 شهدای روی نیمکتی نشسته بودیم که ایشان به من گفت: «🌷 که جایش را مشخص کرده است؛ من را هم زیر پایش بگذارید.» 📍دوستش می‌گوید: «تو که اینجا جا نمی‌شوی؟» می‌گوید: «چرا من جا می‌شوم.» الان پدرم به فاصله دو آجر زیر پای 🌷 قرار دارد. آنجا نمی‌شود یک پیکر کامل را کرد، ولی پدرم جا شد. ⚘@pmsh313 ⬅و سخن پایانی... 🌷@shahidabad313 ⭕یک بار حاج‌قاسم به پدرم گفته بود: «اگر نزد خدا آبرو و🌷 را داشته باشم در☀️ می‌ایستم تا شما بیایید. من بدون تو (حسین) به ☀️ نمی‌روم. این بی‌معرفتی است که من بدون تو به☀️ بروم.» 📍در آخر به کسانی که در شبکه‌های مجازی می‌گویند وقتی در کشور مشکلات زیاد است چرا به و کمک می‌شود، ⚘@pmsh313 📍می‌گویم هر ارگانی یک مسئولیتی دارد. نیز یک نیروی گسترده است که یک شاخه از آن به مردم و مربوط می‌شود. اگر امثال من و🌷 نباشند ناامنی‌های بسیاری در این کشور‌ها و به تبع آن در به وجود می‌آید. 💥 من،🌷🌷🌷،🌷،🌷 و... می‌روند تا برای ما و به بیاورند. ☀️پیام معنوی ✅ @pmsh313 •┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈•
📙 🌟 📚 ⬅️۵۶تا۶۰ 👈در این قسمت ها خواهید خواند: 💚مفقود شدن پیکر هادی❤️ 💚 و چهره ي داشتني اين طلبه ي هرگز فراموش نمی شود❤️ 💚از🌷 فقط لاشه ي عكاسي اش باقي مانده بود❤️ 💚 مي گفت براي🌷 بايد از خيلي چيزها گذشت. از برخي فاصله گرفت❤️ 💚هادی می گفت بايد را از حفظ کرد تا🌷 را از دست ندهيم❤️ 💚 در آخري که داشت،خيلي تلاش کرد تا مادرشان را به☀️ ببرد❤️ 💚همه مي گفتند که اين🌷 همه چيزش است.از🌷 تا و و...❤️ 💚#وصيت کرده بود پيکرش را در⬅️،⬅️،⬅️ و⬅️،🔃 دهند❤️ 💚ماجرای قبر شهید❤️ 💚وصیت های عجیب شهید برای تدفین❤️ 💚به خواست خودش بالاي🌷 نوشتند:☀️(س)❤️ 💚ماجرای سجاده پهن شده قبل از شهادت❤️ 💚وصیت هادی به عدم‌دفن در ایران❤️ 💚توصیه شهید به عدم مجلس عزا برایشان❤️ 💚توصیه شهید:روي سنگ قبرم من را نزنيد و بنويسيد که اينجا يک آدم گناهکار است❤️ 💚توصیه شهید:پشت سر ولی فقیه باشید❤️ 💚توصیه به رعایت حجابی که بوی حضرت زهرا(س) بدهد❤️ 💚کلام آخر شهید: _گناه دارد، ديگر نمي توانم زنده بمانم❤️ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔸️﷽🔸️ ⚡(۵۰) ⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی 💢۲۳_يازهرا(س) ص ۷۴ 🔹️خيلي سخت بود. حساب و كتاب خيلي دقيق ادامه داشت. ثانيه به ثانيه را حساب مي كردند. 🔹️زمان هايي كه بايد در محل كار حضور داشته باشم را خيلي با دقت بررسي مي كردند كه به خسارت زده ام يا نه!؟ ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️خدا را شكر اين مراحل به خوبي گذشت. زمان هايي را كه در و حضور داشتم محاسبه كردند و گفتند دو سال از عمرت را اينگونه گذراندي كه جزو عمرت نمي كنيم. 🔹️يعني بازخواستي ندارد و مي تواني به راحتي از اين دو سال بگذري.در آنجا برخي دوستان همكارم و حتي برخي آشنايان را مي ديدم، 🔹️بدن مثالي آنهايي را در آنجا مي ديدم كه هنوز در دنيا بودند! مي توانستم مشكلات روحي و اخلاقي آنها را ببينم. 🔹️عجيب بود كه برخي از دوستان همكارم را ديدم كه به عنوان راهي مي شدند و بدون حساب و بررسي اعمال به سوي مي رفتند! چهره خيلي از آنها را به خاطر سپردم. ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️جواني كه پشت ميز بود گفت: براي بسياري از همكاران و دوستانت، را نوشته اند، به شرطي كه خودشان با اعمال اشتباه، را از بين نبرند. 🔹️به جوان پشت ميز اشاره كردم و گفتم: چكار مي توانم بكنم كه من هم داشته باشم. او هم اشاره كرد و گفت: در زمان غيبت امام عصر(عج) زعامت و رهبري شيعه با است. به دست اوست. 🔹️همان لحظه تصويري از ايشان را ديدم. عجيب اينکه افراد بسياري كه آنها را مي شناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش مي كردند تا به ايشان صدمه بزنند، اما نمي توانستند! ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️من اتفاقات زيادي را در همان لحظات ديدم و متوجه آنها شدم. اتفاقاتي كه هنوز در دنيا رخ نداده بود! خيلي ها را ديدم كه به شدت گرفتار هستند. 🔹️ ميليونها انسان به گردن داشتند و از همه كمك مي خواستند اما هيچ كس به آنها توجه نمي كرد. مسئوليني كه روزگاري براي خودشان، كسي بودند و با خدم و حشم فراوان مشغول گذران زندگي بودند، حالا غرق در گرفتاري بودند و به همه التماس مي كردند... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @pmsh313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
🔸️﷽🔸️ ⚡(۷۱) ⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی 💢۳۰_توفيق_شهادت ص ۹۷ 🔹️...اما نكته مهمي كه در آنجا فهميدم و بسيار با ارزش بود اينكه؛ نصيب هر كسي نمي شود. 🔹️انسان با اخلاصي كه بتواند از تمام تعلقات دنيايي دل بكند، مي يابد. يك نيست، يك است. يك كه براي آن بايد تمام تعلقات را از خود دور كرد. 🔹️مثالي بزنم تا بهتر متوجه شويد. همان شبي كه با دوستانم در سوريه دور هم جمع بوديم و گفتم چه كساني شهيد مي شوند، به يكي از رفقا هم تأكيد كردم كه فردا با ديگر رفقا شهيد مي شوي. ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️روز بعد، در حين عمليات، تانك نيروهاي ما مورد هدف قرار گرفت. سيد يحيي و سجاد، در همان زمان به شهادت رسيدند. درست در كنار همين تانك، ️آن دوست ما قرار داشت كه من شهادت او را ديده بودم. 🔹️اما اين دوست ما زنده ماند و در زير بارش سنگين رگبار نيروهاي داعش، توانست به عقب بيايد!من خيلي تعجب كردم. يعني اشتباه ديده بودم؟! 🔹️دو سه سال از اين ماجرا گذشت. يك روز در محل كار بودم كه اين بنده خدا به ديدنم آمد. پس از كمي حال و احوال، شروع به صحبت كرد و گفت: خيلي پشيمانم. خيلي... با تعجب گفتم: از چي پشيماني؟ ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️گفت: »يادته تو سوريه به من وعده شهادت دادي؟ آن روز، وقتي كه تانك مورد هدف قرار گرفت، به داخل يك چاله كوچك پرت شدم. ما وسط دشت و درست در تير رس دشمن بوديم. 🔹️يقين داشتم كه الان شهيد مي شوم. باور كن من ديدم كه رفقايم به آسمان رفتند! اما همان لحظه، فرزندان خردسالم در مقابل چشمانم آمدند. ديدم نمي توانم از آنها دل بكنم! 🔹️در درونم به حضرت زينب (س) عرض كردم: خانم جان، من لياقت شما را ندارم. من مي خواهم پيش فرزندانم برگردم خواهش ميكنم... 🔹️هنوز اين حرفهاي من تمام نشده بود كه حس كردم يك نيروي غيبي به ياري من آمد! دستي زير سرم قرار گرفت و مرا از چاله بيرون آورد. آنجا رگبار تيربار دشمن قطع نمي شد. ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️من به سمت عقب مي رفتم و صداي گلوله ها كه از كنار گوشم رد مي شد را مي دشنيدم، بدون اينكه حتي يك گلوله يا تركش به من اصابت كند! گويي آن نيروي غيبي مرا حفاظت كرد تا به عقب آمدم. 🔹️اما حاال خيلي پشيمانم. نمي دانم چرا در آن لحظه اين حرفها را زدم! هميشه به سراغ انسان نمي آيد.« او مي گفت و همين طور اشك مي ريخت... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @pmsh313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
🔸️﷽🔸️ ⚡(۷۲) ⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی 💢۳۰_توفيق_شهادت ص ۹۹ 🔹️...(در اینکه نصیب هر کسی نمی شود نمونه دیگر آن)درست همين توصيفات را يكي ديگر از جانبازان داشت. 🔹️او مي گفت: وقتي تير خوردم و به زمين افتادم، روح از بدنم خارج شد و به آسمان رفتم. 🔹️يك دلم مي گفت برو، اما با خودم گفتم خانم من خيلي تنهاست حيفه در جواني بيوه شود من خيلي او را دوست دارم... ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️همين كه تعلل كردم و جواب ندادم، يك باره ديدم به سمت پايين پرت شدم و با سرعت وارد بدنم شدم. درست در همان لحظه، پيكرهاي شهدا را كه من، همراه آنها بودم، از ماشين به داخل بيمارستان بردند كه متوجه زنده بودن من شدند و... 🔹️شبيه اين روايت را يکي از جانبازان حادثه انفجار اتوبوس سپاه داشت. او مي گفت: همين كه انفجار صورت گرفت، همراه دهها پاسدار شهيد به آسمان رفتم! 🔹️در آنجا ديدم كه رفقاي من، از جمع ما جدا شده و با استقبال ملائک، بدون حساب وارد بهشت مي شدند، نوبت به من رسيد. گفتند: آيا دوست داري همراه آنها بروي؟ ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️گفتم: بله، اما يک باره ياد زن و فرزندانم افتادم. محبت آنها يک باره در دلم نشست. همان لحظه مرا از جمع شهدا بيرون کردند من بلافاصله به درون بدنم منتقل شدم. 🔹️حالا چقدر افسوس مي خورم. چرا من غفلت كردم!؟ مگر خداوند خودش ياور بازماندگان شهدا نيست؟ من خيلي اشتباه كردم. ولي يقين پيدا کردم که شهادت است که نصيب همه نمي شود ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @pmsh313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛