eitaa logo
پیام معنوی
3.8هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
62 فایل
🍎نکته ها و پیام های معنوی🍎 🍒اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فَرَجَهُم🍒 🛑لطفا برای نشر مطالب با مدیر کانال هماهنگ باشید🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸️﷽🔸️ ⚡(۶۶) ⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی 💢۲۸_مدافعان حرم ص ۹۲ 🔹️...چند روز بعد، آماده عمليات شديم. جيره جنگي را گرفتيم و تجهيزات را بستيم. خودم را حسابي براي آماده كردم. ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️من آرپي جي برداشتم و در كنار رفقايي كه مطمئن بودم شهيد مي شوند قرار گرفتم. گفتم اگر پيش اينها باشم بهتره. احتمالا ً با تمام اين افراد همگي با هم شهيد مي شويم. 🔹️نيمه هاي شب، هنوز ستون نيروها حركت نكرده بود كه جواد محمدي خودش را به من رساند. 🔹️او كارها را پيگيري مي كرد. سريع پيش من آمد و گفت: الان داريم مي رويم براي عمليات، خيلي حساسيت منطقه بالاست. او مي خواست من را از همراهي با نيروها منصرف كند. 🔹️من هم به او گفتم: چند نفر از اين بچه ها به زودي شهيد مي شوند. از جمله بيشتر دوستاني كه با هم بوديم. ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️من هم مي خواهم با آنها باشم، بلكه به خاطر آنها، ما هم داشته باشيم. دستور حركت صادر شد. من از ساعتها قبل آماده بودم. 🔹️سر ستون ايستاده بودم و با آمادگي كامل مي خواستم اولين نفر باشم كه مي كند. 🔹️هنوز چند قدمي نرفته بوديم كه جواد محمدي با موتور جلو آمد و مرا صدا كرد. خيلي جدي گفت: سوارشو، بايد از يك طرف ديگر، خط شكن محور باشي. 🔹️بايد حرفش را قبول مي كردم. من هم خوشحال، سوار موتور جواد شدم. ده دقيقه اي رفتيم تا به يك تپه رسيديم. به من گفت: پياده شو. زود باش. ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️بعد جواد داد زد: سيديحيي بيا.سيد يحيي سريع خودش را رساند و سوار موتور شد. من به جواد گفتم: اينجا كجاست، خط كجاست؟ نيروها كجايند؟ 🔹️جواد هم گفت: اين آرپي جي را بگير، برو بالاي تپه. بچه ها تو را توجيه مي كنند. رفتم بالاي تپه و جواد با موتور برگشت! اين منطقه خيلي آرام بود. 🔹️تعجب كردم! از چند نفري كه در سنگر حضور داشتم پرسيدم: چه كار كنيم. خط دشمن كجاست؟ يكي از آنها گفت: بگير بشين. اينجا است. بايد فقط مراقب حركات دشمن باشيم. 🔹️تازه فهميدم كه جواد محمدي چه كرده! روز بعد كه عمليات تمام شد، وقتي جواد محمدي را ديدم، با عصبانيت گفتم: خدا بگم چي كارت بكنه، برا چي من رو بردي؟! ❖ @pmsh313 ❖ 🔹️او هم لبخندي زد و گفت: تو فعلا نبايد شهيد شوي. بايد براي مردم بگويي كه آن طرف چه خبر است. مردم رو فراموش کرده اند. براي همين جايي تو را بردم كه از خط دور باشي. 🔹️اما رفقاي ما آن شب به خط دشمن زدند. سجاد مرادي و سيد يحيي براتي كه سر ستون قرار گرفتند، بودند، مدتي بعد مرتضي زارع، بعد شاه سنايي و عبدالمهدي کاظمي و... در طي مدت کوتاهي تمام رفقاي ما كه با هم بوديم، همگي پركشيدند و رفتند. 🔹️درست همان طور كه قبلا ديده بودم. جواد محمدي هم بعدها به آنها ملحق شد. بچه هاي اصفهان را به ايران منتقل كردند. من هم با دست خالي از ميان به ايران برگشتم. با حسرتي كه هنوز اعماق وجودم را آزار مي داد. ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @pmsh313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛