اشعار مارال افشون
معمارِ بی نظیر شبستانِ عاشقی نامت ستونِ محکمِ ایوانِ عاشقی از ناودانِ کنجِ حرم نور می چکد شمس الشمو
ما را از اضطراب تسلسل خلاص کن
محکم ترین گزاره ی برهان عاشقی
🤲🤲🤲🤲
۳۰ اسفند
۳۰ اسفند
۲ فروردین
رفته هنوز هم نفسم جا نيامدهست
عشق کنار وصل به ماها نيامدهست
معشوق آنچنان که تويي ديده روزگار
عاشق چو من هنوز به دنيا نيامدهست
صد بار وعده کرد که فردا ببينمش
صد سال پير گشتم و فردا نيامدهست
يک عمر زخم بر جگرم بود و سوختم
يکبار هم براي تماشا نيامدهست
اي مرگ جام زهر بياور که خستهايم
امشب طبيب ما به مداوا نيامدهست
دلخوش به آنم از سر خاکم گذر کند
گيرم براي فاتحه ي ما نيامدهست
حامد عسکري
۲ فروردین
طناب معصیت بسته است دستان دعایم را
هوس بر دوش برده نعش بی جان دعایم را
ظَلَمتُ نفسی ...آری هرچه کردم بر خودم کردم
گرفته آهِ قلبم سخت دامان دعایم را
اسیر وحشت و تنهاییم در چاه خودبینی
زده قحطیِ باور، باز کنعان دعایم را
دخیلِ توبه می بندم به اشک و ناله و روضه
خدا روشن کند شاید شبستان دعایم را
به حق چشمه ی توحید در کرب و بلای حق
شبی سیراب کن لب های عطشان دعایم را
#مارال_افشون
@poem12
۳ فروردین
۳ فروردین
۳ فروردین
اشعار مارال افشون
تسبیح عشق و جوشن و آغاز سال نو آغوش قدر و پنجره ی باز سال نو غنچه،شکوفه،عطر خوش یاس و رازقی_ در کوچ
تقدیر عاشقانه ی ما را رقم بزن...🤲
۳ فروردین
هدایت شده از 「 ایــھامـ」
•.
ماییم و شکوهِ نصر انشاءالله
قدس است و شکستِ حصر انشاءالله
یک جمعۀ نزدیک، نُصَلّی فِی القدس
همراه امام عصر انشاءالله :)
انشاالله...
#قدس🌿
-سیدمحمدجوادشرافت
۸ فروردین
هرچند که خونی است سراپای فلسطین
زیباست ولی چهره ی فردای فلسطین
زخمی است درختان پرانگیزه ی زیتون
آزادی قدس است تسلای فلسطین
باید کفن عشق بپوشیم و بجنگیم
کفر است به والله تماشای فلسطین
از خویش گذشتند شهیدان که پس از این
خم تر نشود قامت رعنای فلسطین
با سنگ یقین تاخته بر آتشِ رگبار
زیبا و غریب است معمای فلسطین
میجوشد از اعماق جهان چشمه ی غیرت
میریزد از اطراف به دریای فلسطین
یک غزّه سکوتیم و اگر لب بگشاییم
کوبنده ترین می شود آوای فلسطین
مردانگی و مِهر ببارید،رسیده است
امروز،همان روز مبادای فلسطین
#مارال_افشون
@poem12
۸ فروردین
۱۷ فروردین
هدایت شده از روزی که نمیدانم(راضیه مظفری)
«هو»
هوای روی تو دارم ، نمی گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که میسپارندم؟
مگر در این شب دیر انتظار عاشق کُش
به وعده های وصال تو زنده دارندم
غمی نمی خورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمی گذارندم
سَری به سینه فرو برده ام مگر روزی
چو گنج گم شده زین کنج غم برآرندم
چه باک اگر به دل بی غمان نبردم راه
غم شکسته دلانم که می گسارندم
من آن ستاره ی شب زنده دار امیدم
که عاشقان تو تا صبح می شمارندم
چه جای خواب که هر شب محصلان فراق
خیال روی تو بر دیده می گمارندم
هنوز دست نشسته ست غم ز خون دلم
چه نقش ها که ازین دست می نگارندم
کدام مست، می از خون سایه خواهدکرد
که همچو خوشه ی انگور می فشارندم
#هوشنگ_ابتهاج
#سایه
@roozikenemidanam
۱۷ فروردین