هرچند که خونی است سراپای فلسطین
زیباست ولی چهره ی فردای فلسطین
زخمی است درختان پرانگیزه ی زیتون
آزادی قدس است تسلای فلسطین
باید کفن عشق بپوشیم و بجنگیم
کفر است به والله تماشای فلسطین
از خویش گذشتند شهیدان که پس از این
خم تر نشود قامت رعنای فلسطین
با سنگ یقین تاخته بر آتشِ رگبار
زیبا و غریب است معمای فلسطین
میجوشد از اعماق جهان چشمه ی غیرت
میریزد از اطراف به دریای فلسطین
یک غزّه سکوتیم و اگر لب بگشاییم
کوبنده ترین می شود آوای فلسطین
مردانگی و مِهر ببارید،رسیده است
امروز،همان روز مبادای فلسطین
#مارال_افشون
@poem12
12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دریا🌊؛
همون دختر لجبازی که موج عاشقو
از یه طرف پیش میکشه
از طرفی پس می زنه...
#مارال_افشون
هر صبح قاب پنجره را باز میکنم
در آسمان خاطره پرواز میکنم
در نیل شعرهای خروشان زندگی
من با عصای قافیه اعجاز میکنم
وقتی سیاهِ بخت مرا شانه میکنی
حتی برای آینهها ناز میکنم!
هر بار از صدای دلم طفره رفتهام
کتمان بس است! خستهام! ابراز میکنم
با یاری و نگاه خداوند مهربان
من عشق را به نام تو آغاز میکنم!
#مارال_افشون
@poem12
اشعار مارال افشون
چه لحظه ها در انتظار لمس تو لباس ها
نشسته اند روی بند رخت در تراس ها
هنوز پرسه می زند ستاره پشت پنجره
به اشتیاق دیدنت شبیه آس پاس ها
به آیه های محکم کتاب بودنت قسم،
که خسته ام از این اشاره ها و اقتباس ها
در ازدحام بیت ها مرا رها نکن،بیا
خدای استعاره ها،پیمبر جناس ها
میان کوه شعرها سکوت میکنم،ببین
قلم نمی نویسد از هجوم انعکاس ها!!!
#مارال_افشون
#poem12
یک سال گذشت🖤
ورزقان را وجب وجب گشتیم
تا سحر در میان تب گشتیم
غرق در اشک، با دو دست دعا
آسمان را وجب وجب گشتیم
باز تکرار،باز هم تکرار
صبح گشتیم،نیمه شب گشتیم...
با جماعت دل شبستان را
در فرادی و مستحب گشتیم
از بهشتی و باهنر گفتیم
از رجایی و ...جان به لب گشتیم
جنگلِ درد را به دنبال
سرو جمهورِ منتخب گشتیم!
شعر شیدایی و شهادت بود
واژه ها را چه بی سبب گشتیم
#مارال_افشون
#شهید_جمهور
@poem12
باید از التهاب حوادث عبور کرد
تاریخ را ورق زد و دائم مرور کرد
در پیچ و تاب جنگل صعب العبور غم
با بال عشق و معجزه آهنگ طور کرد!
#مارال_افشون
@poem12
◆
زندگی بعد از شهادت را به ما آموختی
معجزه یا خرق عادت را به ما آموختی
نفخِ صورِ عدل، رستاخیز آزادی و عشق
معنی یوم القیامت را به ما آموختی
گیلک و تالش، بلوچ و کرد، لر یا ترکمن
وحدتِ در عین کثرت را به ما آموختی
ای که محراب نگاهت قبلهٔ حاجات ماست
راز و آداب عبادت را به ما آموختی
پرتو اندیشهات با ریشههای ما چه کرد؟
میوه دادیم و اصالت را به ما آموختی
#امام_خمینی
#مارال_افشون
@poem12
یک طاقه غم از مشکی کمیاب می خواهم
در روضه ها پیراهنی بی تاب می خواهم
از دام و دانه، از جوانی، خسته ام خسته
گنجشک های کربلایی، آب می خواهم
در دجله ی دل از فرات اشک لبریزم
من ماهی دلتنگی ام،قلاب می خواهم
تکلیف دشواریست آب آوردن بابا
من اصغر شش ماهه را سیراب می خواهم
آه ای محرم! ای شبستان مناجاتم
در حوض قلبم ماه عالمتاب می خواهم
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین
#سلام_بر_محرم
#مارال_افشون
@poem12
امان از ناله ها،از ناله های مادر تب دار
امان از خنجر خولی به روی حنجر تب دار
امان از باتلاق غم،امان از باتلاق ظلم
امان از وحشت مرداب و از نیلوفر تب دار
امان از ریگ های داغ،امان از خارهای درد
امان از آبله،از اشک های دختر تب دار
امان از آیه های زیر پا افتاده قرآن
امان از فجر و شمس و ذاریات و کوثر تب دار
امان از نیزه و از نیزه و از نیزه و نیزه
امان از پیکر و از پیکر و از پیکر تب دار
چهل سال است آشوبم،چهل سال است میسوزم
از این سجاده و عمامه و انگشتر تب دار
چهل سال است هر شب تا سپیده نوحه می خوانم
به جای لای لایی ها ، برای اصغر تب دار
چهل سال است میسوزم از این بی تاب بودن ها
در آغوش سراسر التهاب بستر تب دار
امان ای خاطرات شعله ور در کربلای دل،
چه میخواهید از جان من ،این خاکستر تب دار
انا ابن خیرَ من طافََ و سعیا، حجّ و لبّی★
انا ابن زمزم و هاجر، امام لشکر تب دار
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْعابِدینَ، وَسُلالَةَ الْوَصِیّین
#مارال_افشون
★(أنا ابن خیر من طاف و سعی
أنا ابن خیر من حجّ و لبّی
منم فرزند بهترین کسی که لباس احرام به تن پوشید و طواف نمود و حج گذاشت و تلبیه گفت.
(بخشی از خطبه ی امام سجاد علیه السلام در مسجد جامع شام))
@poem12
هر روز دوشادوش حسرت زندگی کردم
هر لحظه در آغوش حسرت زندگی کردم
پیراهن گلدار نه، غمدار پوشیدم
یک عمر با تنپوش حسرت زندگی کردم
اسلیمی دلتنگی و تذهیب تنهایی
در خانه ی منقوش حسرت زندگی کردم
با اشک هایم خاطراتت را که دم کردم
آرام، با دمنوش حسرت زندگی کردم
با اینکه مثل آفتابی دست و دلبازی
در کلبه ی خاموش حسرت زندگی کردم
#مارال_افشون
@poem12
آرام آمد،با متانت،سر به زیری
شد شانه اش تنها پناه فصل پیری
طوفان شد و قلبی شکسته لنگر انداخت
در ساحل امنِ دلِ دریاضمیری
با رقص امواج نگاهش بی هوا برد
این مرغ تنهای مهاجر را اسیری
چه فایده طبعت دوباره پا بگیرد
وقتی که روی واژه ی تقدیر گیری
آن شب که گرمای حضورش را نداری
باید در آغوش غزل هایت بمیری
#مارال_افشون
تن لرزه ی صبح و بارش سربی شام
قحطی و عذاب و آتش و درد مدام
آرام بخواب،خسته ای میدانم
آرام بخواب زیر آوار،تمام
آرام بخواب صحبتی از غم نیست
از در به دری،بی پدری،هیچ کدام
عشق است در آغوش وطن خوابیدن
عشق است دل انگیزترین حسن ختام
من بعد نترس از تفنگ و موشک
امن است بهشت،ادخلوها بسلام
#مارال_افشون
#غزه