پدرم را خدا بیامرزد، مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را، کارگر بود، اهل معدن بود
از میان زغال ها در کوه، عصرها رو سفید بر میگشت
سربلند از نبرد با صخره، او که خود قلهای فروتن بود
پا به پای زغالها میسوخت !سرخ میشد، دوباره کُک میشد
کورهای بود شعلهور در خود، کورهای که همیشه روشن بود
بارهایی که نانش آجر شد، از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش یکی دوتا که نبود! دردهایش هزار خرمن بود
از دل کوه های پابرجا، از درون مخوف تونلها
هفت خوان را گذشت و نان آورد، پدرم که خودش تهمتن بود
پدرم مثل واگنی خسته، از سرازیر ریل خارج شد
بی خبر رفت او که چندی بود، در هوای غریب رفتن بود
مردِ دشت و پرنده و باران، مردِ آوازهای کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد، کارگر بود، اهل معدن بود
#تسلیت🖤
#انفجار_معدن
#موسی_عصمتی
@poem12
به آه کارگرت
شهید نان حلالی، تو نیز گمنامی
چقدر خسته شدی تا کمی بیارامی
بخواب راحت و آسوده از غم فردا
شهید آن همه اندوه بی سرانجامی
شهید اشک شب و جلد بالش خیسی
شهید روز و شبی تو شهید ایامی
شهید ثانیههای پیامک واریز
رسیدهاست پیامی ولی چه پیغامی؟!
شهید رنج فراوان و دسترنج کمی
شهید قسط جهاز و اجاره و وامی
به دسترنج شما یک قران اضافه نشد
جز این که فصل گرانی رسید و ناکامی
شهید شکوه نکردن ز کارفرمایی
وگر شنید برایت نکرد اقدامی
کسی نبود که از غصهات بکاهد آه
کسی نداد به تو در خور تو انعامی
به دسترنج کم و رنج مکفیات سوگند
به آه کارگرت، کارگر چه ایهامی؟
شهید صبح میادین کارگر هستی
که از شهادت تو کس نمیبرد نامی
#مریم_بسحاق
#معدن_طبس
#ایران
#تسلیت🖤
@poem12