#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#ترکیب_بند ۷
لختی نمود با سپه کینه زین خطاب
جز تیر جان شکار ندادش کسی جواب
از غنچه های زخم تن نازنین او
آراست گلشنی فلک، اما نداد آب
بالله که جز دهان نبی آبخور نداشت
گردون گلی که چید ز بستان بوتراب
چون پر گشود در تن او تیر جان شکار
با مرغ جان نمود به صد ذوق دل خطاب
پیک پیام دوست به در حلقه می زند
ای جان بر لب آمده، لختی به در شتاب
چون تیر کین عنان قرارش ز کف ربود
کرد از سمند بادیه پیما، تهی رکاب
آمد ندا ز پرده ی غیبش به گوش جان
کای داده آب، نخل بلا را ز خون ناب
مقصود ما ز خلق جهان جلوه ی تو بود
بعد از تو خاک، بر سر این عالم خراب
گر سفلگان به بستر خون داد جای تو
خوش باش و غم مخور که منم خونبهای تو
#نیر_تبریزی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#ترکیب_بند ۸
تیری که بر دل شه گلگون قبا رسید
اندر نجف به مرقد شیر خدا رسید
چون در نجف ز سینه ی شیر خدا گذشت
اندر مدینه بر جگر مصطفی رسید
زآن پس که پرده ی جگر مصطفی درید
داند خدا که چون شد از آن پس کجا رسید
هر ناوک بلا که فلک در کمان نهاد
پر بست و بر هدف، همه در کربلا رسید
یکباره از فلاخن آن دشت کینه خاست
آن سنگ های طعنه که بر انبیا رسید
با خیل عاشقان چو در آن دشت پا نهاد
قربانی خلیل، به کوه منا رسید
آراست گلشنی ز جوانان گلعذار
آبش نداده باد خزان از قفا رسید
از تشنگی ز پا چو درآمد به سر دوید
چون بر وفای عهد الستش ندا رسید
از پشت زین قدم چو به روی زمین نهاد
افتاد و سر به سجده ی جان آفرین نهاد
#نیر_تبریزی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#ترکیب_بند ۹
گفت ای حبیب دادگر ای کردگار من!
امروز بود در همه عمر انتظار من
این خنجر کشیده و این حنجر حسین
سر کو نه بهر توست نیاید به کار من
گو تارهای طره ی اکبر به باد رو
تا یاد توست مونس شبهای تار من
گو بر سر عروس شهادت نثار شو
درّی که بود پرورشش در کنار من
خضر ار ز جوی شیر چشید آب زندگی
خون است آب زندگی جویبار من
عیسی اگر ز دار بلا زنده برد جان
این نقد جان به دست، سر نیزه دار من
در گلشن جنان به خلیل ای صبا بگو
بگذر به کربلا و ببین لاله زار من
در خاک و خون به جای ذبیح منای خوی
بین نوجوان سرو قد و گلعذار من
پس دختر عقیله ی ناموس کردگار
نالان ز خیمه تاخت به میدان کارزار
#نیر_تبریزی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#ترکیب_بند ۱۰
کای رایت هدی! تو چرا سرنگون شدی
در موج خون چگونه فتادی و چون شدی
ای دست حق که علت ایجاد عالمی
علت چه شد که در کف دونان زبون شدی
امروز در ممالک جان دست، دست توست
الله! چگونه دستخوش خصم دون شدی
کاش آن زمان که خصم به روی تو بست آب
این خاکدان غم همه دریای خون شدی
ای چرخ کج مدار کمانت شکسته باد
زین تیرها که بر تن او رهنمون شدی
آن سینه ای که پرده ی اسرار غیب بود
ای تیر چون تو محرم راز درون شدی
گشتی به کام دشمن و کشتی به خیره دوست
ای گردش فلک! تو چرا واژگون شدی
ای خور چو شد به نیزه سر ماه مشرقین
شرمت نشد که باز ز مشرق برون شدی
ای چرخ سفله! داد از این دور واژگون
عرش خدای ذوالمنن و پای شمر دون
#نیر_تبریزی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#ترکیب_بند ۱۱
چون شاه تشنه ظلمت ناسوت کرد طی
بر آب زندگانی جاوید برد پی
در راه حق، فنا به بقا کرد اختیار
تا گشت وجه باقی حق بعد کلّ شیء
زد پا به هرچه جز وی و سر داد و شد روان
تا کوی دوست بر اثر کشتگان حی
چون گشت جلوه گر سر او بر سر سنان
شد پر نوای زمزمه ی طور، نای و نی
شور از عراق گشت بلند آن چنان که برد
کافر دلان ز یاد، تمنای ملک ری
پاشید آن قلاده ی درهای شاهوار
از هم چو برگ های خزان از سموم دی
گفتی رها نمود ز کف دختران نعش
از انقلاب دور فلک دامن جدی
آن یک نهاد رو سوی میدان که یا ابا
وان یک کشید در حرم افغان که یا اخی!
رفتی و یافت بی تو به ما روزگار دست
ای دست داد حق ز گریبان برآر دست
#نیر_تبریزی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#ترکیب_بند ۱۲
آه از دمی که از ستم چرخ کج مدار
آتش گرفت خیمه و بر باد شد دیار
بانگ رحیل غلغله در کاروان فکند
شد بانوان پرده ی عصمت شتر سوار
خور شد فرو به مغرب و تابنده اختران
بستند بار شام قطار از پی قطار
غارتگران کوفه ز شاهنشه حجاز
نگذاشتند درّ یتیمی به گنج بار
گردون به درنثاری بزم خدیو شام
عقدی به رشته بست ز درهای شاهوار
گنجینه های گوهر یکدانه شد نهان
از حلقه های سلسله در آهنین حصار
آمد به لرزه عرش ز فریاد اهلبیت
در قتلگه چو قافله ی غم فکند بار
ناگه فتاده دید جگر گوشه ی رسول
نعشی به خون تپیده به میدان کارزار
پس دست حسرت آن شرف دوده ی بتول
بر سر نهاده گفت: جزاک الله ای رسول
#نیر_تبریزی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#ترکیب_بند ۱۳
این گوهر به خون شده غلتان حسین توست
وین کشتی شکسته ز طوفان حسین توست
این یوسفی که بر تن خود کرده پیرهن
از تار زلف های پریشان حسین توست
این از غبار تیره ی هامون نهفته رو
در پرده آفتاب درخشان حسین توست
این خضر تشنه کام که سرچشمه ی حیات
بدرود کرده با لب عطشان حسین توست
این پیکری که کرده نسیمش کفن به بر
از پرنیان ریگ بیابان حسین توست
این لاله ی شکفته که زهرا ز داغ او
چون گل نموده چاک گریبان حسین توست
این شمع کشته از اثر تندباد جور
کش بی چراغ مانده شبستان حسین توست
این شاهباز اوج سعادت که کرده باز
شهپر به سوی عرش ز پیکان حسین توست
آنگه ز جور دور فلک با دل غمین
رو در بقیع کرد که ای مام بی قرین
#نیر_تبریزی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#ترکیب_بند ۱۴
داد آسمان به باد ستم خانمان من
تا از کدام بادیه پرسی نشان من
دور از تو از تطاول گلچین روزگار
شد آشیان زاغ و زغن گلستان من
گردون به انتقام قتیلان روز بدر
نگذاشت یک ستاره به هفت آسمان من
زد آتشی به پرده ی ناموس من فلک
کآید هنوز دود وی از استخوان من
بیخود در این چمن نکشم ناله های زار
آن طایرم که سوخت فلک آشیان من
آن سرو قامتی که تو دیدی، ز غم خمید
دیدی که چون کشید غم آخر کمان من؟
رفت آنکه بود بر سرم آن سایه ی همای
شد دست خاک بیز کنون، سایبان من
گفتم ز صد یکی به تو از حال کوفه، باش
کز بارگاه شام برآید فغان من
پس رو به سوی پیکر آن محتشم گرفت
گفت این حدیث، طاقت اهل حرم گرفت
#نیر_تبریزی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#ترکیب_بند ۱۵
اندر جهان عیان شده غوغای رستخیز
ای قامت تو شور قیامت به پای خیز
زینب برت بضاعت مزجات جان به کف
آورده با ترانه ی "یا ایها العزیز"
هرکس به مقصدی ره صحرا گرفته پیش
من روی در تو و دگران روی در حجیز
بگشا ز خواب دیده و بنگر که از عراق
چونم به شام می برد این قوم بی تمیز
محمل شکسته، ناله حدی، ساربان سنان
ره بی کران و بند گران، ناقه بی جهیز
خرگاه، دود آه و نقابم، غبار راه
چتر، آستین و معجر سر، دست خاک بیز
گاهم به طعن نیزه به زانو سر حجاب
گاهم ز تازیانه به سر دست احتریز
یک کارزار دشمن و من یک تن غریب
تو خفته خوش به بستر و این دشت، فتنه خیز
گفتم دوصد حدیث و ندادی مرا جواب
معذوری ای ز تیر جفا خسته خوش بخواب
#نیر_تبریزی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#ترکیب_بند ۱۶
ای چرخ سفله تیر تو را صید کم نبود
گیرم عزیز فاطمه صید حرم نبود
حلقی که بوسه گاه نبی بود روز و شب
جای سنان و خنجر اهل ستم نبود
انگشت او به خیره بریدی پی نگین
دیوی سزای سلطنت ملک جم نبود
کی هیچ سفله بست به مهمان خوانده آب؟
گیرم تو را سجیه ی اهل کرم نبود
داغ غمی کز او جگر کوه آب شد
بیمار را تحمل آن داغ غم نبود
پای سریر زاده ی هند و سر حسین؟
در کیش کفر، سفله چنین محترم نبود!
ای زاده ی زیاد که دین از تو شد به باد
آن خیمه های سوخته، بیت الصنم نبود
آتش به پرده ی حرم کبریا زدی
دستت بریده باد نشان بر خطا زدی
#نیر_تبریزی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#ترکیب_بند ۱۷
زین غم که آه اهل زمین زآسمان گذشت
با عترت رسول ندانم چسان گذشت
در حیرتم که آب چرا خون نشد چو نیل
زآن تشنه ای که بر لب آب روان گذشت
آورد خنجر آب زلالش ولی دریغ
کآب از گلو نرفته فرو، از جهان گذشت
شد آسمان ز کرده پیمان در این عمل
لیک آن زمان که تیر خطا از کمان گذشت
الله چه شعله بود که انگیخت آسمان
کز وی کبوتران حرم زآشیان گذشت
در موقفی که عرض صواب و خطا کنند
کاری نکرده چرخ که از وی توان گذشت
خاموش نیّراکه زبان سوخت خامه را
خون شد مداد و قصه ز شرح و بیان گذشت
فیروز بخت من، نهد از سر خط قبول
بر دفتر چکامه ی من، بضعه ی رسول
#نیر_تبریزی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#ترکیب_بند ۱۸
چون تیر عشق جا به کمان بلا کند
اول نشست بر دل اهل ولا کند
در حیرت اند خیره سران از چه عشق دوست
احباب را به بند بلا مبتلا کند
بیگانه را تحمل بار نیاز نیست
معشوق ناز خود همه بر آشنا کند
تن پرور از کجا و تمنای وصل دوست
دردی ندارد او که طبیبش دوا کند
آن را که نیست شور حسینی به سر ز عشق
با دوست کی معامله ی کربلا کند
یکباره پشت پا به سر ماسوا زند
تا زان میان از این همه خود را سوا کند
آری کسی که کشته ی او این بود، سزاست
خود را اگر به کشته ی خود خون بها کند
بالله اگر نبود خدا خون بهای او
عالم نبود در خور نعلین پای او
#نیر_تبریزی
@poem_ahl