#فلسطین
سعدیا! دیگر بنیآدم برادر نیستند
جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند
عضوهای بیشماری را به درد آورده چرخ
عضوهای دیگر اما یار و یاور نیستند
کودک چشمآبی غرب و سیهچشم عرب
در نگاه غربیان با هم برابر نیستند
شاید اطفالی که اکنون در فلسطین زندهاند
تا رسد شعرم به این مصراع، دیگر نیستند
از نگاه غربیان انگار در مشرقزمین
مادران داغ کودکدیده مادر نیستند
نزد آنانی که میگریند در سوگ سگان
صحنههای قتل انسان گریهآور نیستند
کاش بیبیسی سوال از باربیسازان کند:
این عروسکها که میسوزند دختر نیستند؟
ای نتانیاهو اگر مردی تو با مردان بجنگ
گرچه اسرائیلیان از دم مذکر نیستند
بیمروت! کودکاند اینها نه مردان حماس
خانهاند اینها که شد ویرانه، سنگر نیستند
کودکان هرچند بسیارند در ویرانهها
ساقههای ترد ریحاناند لشکر نیستند
خادمان کعبه سرگرماند در کابارهها؟
یا که اهل جنگ جز با رقص خنجر نیستند؟
بار دیگر خو گرفت این قوم با دخترکشی؟
یا که غیرت داده از کف یا دلاور نیستند؟
پشتهها از کشتهها پیداست، دنیا کور نیست؟
آسمان از ناله پر شد، گوشها کر نیستند؟
تا به کی کودککشی در غزه؟ آیا غربیان
در هراس از انتقام اهل خاور نیستند؟!
#افشین_علاء
@poem_ahl
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#انتخابات
#فلسطین
ما را غدیر جان داد، با بادهای زلالی
با جلوهای جمالی، با جذبهای جلالی
ما را غدیر جان داد، آری در آن حوالی
وقتی نوشت زهرا، ما را هم از موالی
یعنی نمیشناسیم، غیر از علیِ عالی
سر بر غدیر داریم، حتی جدا اگر هست
جایی برای غم نیست، لطف خدا اگر هست
طوفان نمیشناسیم، یامرتضی اگر هست
ما قبلهای نخواهیم، ایوان طلا اگر هست
مستاند با ضریحش، مستانُ لا ابالی
خاک نجف چه دارد؟ جمعی هلاک دارد
عمری بهشت رشکِ این طُرفه خاک دارد
این آستان به گِردش، مستانِ پاک دارد
قلب نجف ضریحی، از جنسِ تاک دارد
انگور میفشاریم، با مستیِ حلالی
تفکیک آن محال است، از مصطفی علی را
از فاطمه ظهورش، از سِرِّ با علی را
آری شناختیم از، این جلوهها علی را
ما با علی خدا را، ما با خدا علی را
داریم تا قیامت، ما با علی چه حالی
یک قاب بود از او، عیسای آسمانی
یک شعله دید از او، موسی به چوپانی
غیر از خدا که داند؟ این معنی نهانی
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْء، معنیِ لن ترانی
او آمد و نشان داد، ممکن شود محالی
مردی که دستِ او را، دست خدا گرفته
این دست را پیمبر، بر دستها گرفته
هذا علیِ احمد، تاریخ را گرفته
بعد از غدیر دنیا، تازه بها گرفته
تو هم علیعلی گو، با نغمهی قوالی*
دیدند مرتضی را، یا اصل مصطفی را
یک روح در دو تن را، یک نور از خدا را
روحالقُدُس دمیده، آیات اِنَّما را
مُردند از حسودی، دیدند کبریا را
آنان که کور بودند، از نورِ لایزالی
وقتی زند به میدان، لشگر نمیشناسد
جز فتح، جز قیامت، حیدر نمیشناسد
غیر از علی و وصفش، خیبر نمیشناسد
سلمان نمیپرستد، قنبر نمیشناسد
گویا که کوه میزد، بر لشگری سفالی
هنگام تار و مارش، حظ میبَرد خدا هم
میساخت تیغِ مولا، از هر نفر دوتا هم
هم جمع های کفار، هم که جدا جدا هم
دیدند شش جهت را، پاشیده است باهم
میگشت لشگر آنجا، دنبال قبرِ خالی
دشمن شناس سازد، درس علی شناسی
دشمن چه چاره دارد؟ غیر از علی هراسی
سمت علی نماندن، یعنی که ناسپاسی
اینجاست اصل حق و آنجاست اقتباسی
سمت درستِ تاریخ، این است یا موالی
باید رئیس جمهور، مرد جهاد باشد
نه اهل سازش و ترس، نه حزب باد باشد
باید که خشمگین از، اهل عِناد باشد
باید فقط برای، ایرانِ شاد باشد
مثل بهار و باران، در فصل خشکسالی
غزه ببین که دنیا، فریادِ انتقام است
فرجامِ کار صهیون، این نطفهی حرام است
پایان کار این ظلم، نزدیکِ والسلام است
ای وعدهگاه صادق، یک کار ناتمام است
آقا بیا که نبْوَد، جز دوریات ملالی
*قوالی خانی پاکستانی
#حسن_لطفی
@poem_ahl