🔻نظر متفاوت فاطمی و مصدق در فاصله وقایع ۲۵ و ۲۸ مرداد | غلام این مماشات پدر تو ما را آخر به اعدام میکشاند!
👤 غلامحسین مصدق (فرزند دکتر مصدق)
▫️خاطرم هست که روز ۲۵ مرداد که شبش قرار شد کودتا بکنند و پدر مرا بگیرند، نتوانستند بگیرند و رفتند سراغ دکتر [حسین] فاطمی در شمیران. دکتر فاطمی را با [احمد] زیرکزاده و [جهانگیر] حقشناس، بیچارهها را گرفتند و بردندشان حبس، و فاطمی را ریختند تو خانهاش. حتی شنیدم که با زنش هم کاری کردند چی کردند توهین کردند به بچهاش و کتک زدند و اينها.
حالا این شب ۲۵ مرداد بود. شنبه شب، بین شنبه و یکشنبه بود، روز ۲۵ یکشنبه بود شب ۲۵ مرداد بود. من خودم اتفاقاً هتل دربند [بودم]، چون به اصطلاح تشریفات بابایم را هم خودم میکردم، با آمریکاییها هم ارتباط داشتم دوست بودم اینها. با هندرسن دوست بودم، با مستر وارن که رئیس اصل ۴ بود با من دوست بود خیلی اینها، ما رفیق بودیم در نتیجه وارن را دعوتش کردم به شام با هندرسن شام میخوردیم در هتل دربند. شام میخوردیم و ساعت ۱۱ و ۱۱:۳۰ بود که آمدم منزل بخوابم.
آمدم منزل بخوابم صبح ساعت یک بعد از نیمهشب دیدم که خواهرم تلفن میکند که «فلانکس میدانید چه خبر شده؟ کودتا خواستند بکنند.» گفتم «چه بوده؟ چه کودتایی؟» گفت «بله نصف شب رفتند سراغ آقا که آقا را بگیرند و نتوانستند آقا را بگیرند و نصیری رفته کاغذ عزل آقا را از شاه برده آنجا.» گفتم «والله خبر ندارم تا ببینم پدرم [چه میگوید].»
بابا، خانهاش با من پنجاه قدم راه بود، [تلفنی از او پرسیدم] «من بیایم آنجا الان؟» گفت «نه، نه.» [پرسیدم:] «اصلاً چه شده آخر؟» گفت «هیچی، خواستند قلقلک بدهند چیز مهمی نیست. تو راحت بخواب. صبح بیا پهلوی من. صبح زود ييا.»
من هر روز صبح زود ساعت شش میرفتم پهلوی پدرم. فشار خونش را میگرفتم یک آمپول بکوزین به او میزدم میآمدم، این کار من بود. صبح که ساعت شش رفتم پهلوی پدرم ساعت شش ونیم هفت ربع کم، دکتر فاطمی مئل دیوانهها از شمیران آمده، آزاد شده آمده موهای سرش راست روی سرش، جوشی هم بود دیوانه، داد زد و رفت پهلوی پدرم. وقتی از پیش پدرم آمد بیرون گفت «غلام..» دستش را بلند کرد عصا هم دستش بود چون از وقتی که عمل کرده بود عصا دستش بود. دستش را بلند کرد گفت «غلام، این مماشات پدر تو آخر ما را به اعدام میکشد.»
فاطمی آمده بود پهلوی پدر من که «الان برو پشت راديو و عزل شاه را بخوان. [برو] پشت رادیو [اعلام کن] که شاه رفته، تمام شده و فرار کرده، مملکت را گذاشته.» شاه رفته [بود] ولی [ما] نمیدانستیم شاه کجا رفته. شاه غیبش زد يک دفعه. چون [عوامل کودتا] به او گفته بودند که تو برو رامسر اگر دیدی که [یخ کودتا] گرفت این چیز [برگرد به تهران]، این نقشهای بود که هندرسن و اشرف و اینها با آلن دالس ريخته بودند که شاه فرار کند برود به رامسر و اگر این کودتا گرفت و نصيری آمد و خلع سلاح کرد دستگاه منزل پدر مرا، آن وقت آنها برگردند. اگر نشد شاه اینجا فرار کند برود.
نشد و شاه با ثریا فرار کردند. با خانم آمدند به بغداد و از بغداد آمدند به رم. پدرم گفت «شاه کجا رفته؟ شاه کجا رفته؟» که هیچ خبر دیگری نداشت و فاطمی میگفت که شما الان بیا پشت راديو و این را بگو. پدرم گفت «نه من نمیتوانم این کار را بکنم، من قسم وفا[داری] به شاه خوردم، من به قرآن قسم خوردم، من برای کسی قسم نمیخوردم.»
پدر من وقتی عهد رضاشاه که مجبور شد قسم بخورد به رضاشاه قسم نخورد. هی این را پس انداخت هی طفره رفت تا روز آخر داشت دوره مجلس تمام میشد دوره ششم مجلس تمام میشد. پدرم گفت «بالاخره معلوم شد که باید قسمت را بخوری.» پدرم گفت چه کارکنم؟ رفت شمایل حضرت امیر را پیدا کرد آورد که من به پادشاه اسلام به حضرت امیر قسم میخورم که به مشروطیت باوفا باشم و به شاه خیانت نکنم.» [این طور] قسم خورد.
[آن روز پدرم در جواب فاطمی] گفت «من قسم خوردم برای شاه، قسم قرآن خوردم. من آدمی نیستم که زیر قول و شرافتم بزنم. معهذا شاه میخواهم ببینم کجاست؟ چه شده؟» از هیچچیز خبر نداشت پدر من. «چطور شده؟ چطور نشده؟ تا بعد ببينيم یک فکری بکنیم. من که نمیتوانم بروم پشت رادیو فریاد بزنم که شاه مجبور شده فرار کرده و رفته و مملکت جمهوری شده. من که نمیتوانم این کار را بکنم.» نکرد پدر من که فاطمی اوقاتش تلخ شد و به من گفت «غلام این مماشات پدر تو ما را آخر به اعدام میکشاند.» و همین هم شد اتفاقاً. اعدامش کردند.
بخشی از مصاحبه غلامحسین مصدق فرزند دکتر مصدق با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم
تاریخ مصاحبه: ۱۱ تیر ۱۳۶۳
مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
به مناسبت ۲۸ مرداد
🔻دولت مصدق، نهضت نفت و گفتمان استقلال خواهی در ایران
✍ یحیی حمدی
▫️پس از پیروزی مشروطه بر اثر تضعیف دولت مرکزی، هرج و مرج به معنای واقعی کلمه کشور را در بر گرفت و امنیت از مردم سلب شد و عملا دولت خارج از تهران وجود خارجی نداشت. در چنین شرایط ساختاری کودتای سوم اسفند رخ داد و رضا خان با نظر دو قدرت جهانی که کشور را در اشغال داشتند و با حمایت مستقیم یکی از آنان (انگلیس) به قدرت رسید.
گفتمان سلطنت پهلوی، هویت ایرانی را دو قدم به پیش (تجدد) و یک قدم به پس ( ایران باستان که بر مبنای آن سلطنت مشروعیت پیدا می کرد) تعریف می کرد در این گفتمان کوشش می شد تا #باستان_گرایی با #تجدد در هم آمیخته شود و در مقابل #غیر ( #اسلام ) هویتی را برساخت کند.
از نظر سیاست خارجی نیز سیاست حاکم تا پیش از مصدق؛ سیاست #موازنه_مثبت بود که همیشه دولت های ایران آن را اجرا می کردند و در آن به قدرت های بزرگ امتیازاتی داده می شد و در مقابل نیز امتیازاتی اخذ می شد اما میان این داده ها و ستاده ها تفاوت به غایت فاحش بود و تاریخ ایران از دوره مواجهه با روس و انگلیس مشحون از آنهاست.
پس از شهریور ۲۰ و در اثر اشغال کشور ؛ جریانی (جبهه ملی) به وجود آمد که تا سالها بعد منشأ اثر در جامعه ایرانی بود #جبهه_ملی متشکل از دو جناح #مذهبی و #روشنفکری بود و نقطه اشتراک آنها نفرت از #نفوذ_اجانب بود که رهبری آن را دکتر محمد #مصدق بر عهده داشت این جریان حاصل احساس تحقیر ملی بود که سالها ایرانیان از آن رنج می بردند.
بدین ترتیب یک گفتمان جدیدی در ایران مقابل سلطنت شکل گرفت که #ناسیونالیسم را در منافع ملی و #استقلال جستجو می کرد یعنی اینکه مفهوم استقلال وارد ادبیات اجتماعی ایران شد و اولین مصداق آن #نفت سرمایه ملی ایران بود که مطرح شد و این جبهه خواستار ملی کردن شرکت نفت و کوتاه شدن دست انگلیس از آن و مداخله در سیاست ملی و نقض حاکمیت ملی ایران شد.
در شرایط ساختاری این چنین ( تضعیف قدرت شاه و اوج گیری گفتمان استقلال خواهی) مصدق به نخست وزیری رسید. سیاست #موازنه_منفی توسط مصدق به اجرا درآمد که در آن قرار بود به هیچ یک از قدرت های بزرگ باج داده نشود و در مقابل بیگانگان #مقاومت صورت گیرد.
محمدرضا پهلوی با کینه ای که از مصدق دارد در کتاب ماموریت برای وطنم درباره او می گوید: «اطلاعات عمومی او بسیار ناچیز بود و این مسئله همیشه مرا به حیرت می انداخت، زیرا هر چند در خارج تحصیل کرده بود ؛ از سایر کشورهای جهان تقریبا هیچ اطلاعی نداشت و نقطه ضعف معلوماتی او مخصوصا در مسائل اقتصادی بود»!
در مبارزه برای ملی کردن نفت، جریان مذهبی که بیشترین نفوذ را در جامعه ایران داشت وارد شد و #آیت_الله_کاشانی همه مسلمانان را تشویق کرد تا با پیوستن به مبارزه ملی کردن صنعت نفت، علیه دشمنان اسلام و ایران بجنگند (ن ک به آبراهامیان ؛ ایران بین دو انقلاب)و در این میان #فدائیان_اسلام با از میان برداشتن #رزم_آرا نقش اساسی در هموار کردن مسیر ملی شدن نفت ایفا کردند.
گر چه این دوره زیاد به طول نیانجامید و با تشتت در میان نیروهای استقلال خواه و نیز اشتباه مصدق و کاشانی #کودتای_آمریکایی_انگلیسی ۲۸ مرداد رخ داد و دولت ملی مصدق سقوط کرد و دوباره همان روند پیشین احیا شد، اما تاثیری شگرف در تحولات آتی ایران داشت که مهمترین آن افزودن مفهوم #استقلال به ادبیات اجتماعی ایران و #سیاست_موازنه_منفی (که آن را می توان به مقاومت در برابر بیگانگان تعبیر کرد) به ادبیات سیاست خارجی ایران است که بعدها خود را در تحولات منتهی به انقلاب اسلامی نشان داد.
📖جامعه شناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻آنومی اجتماعی و مخدوش شدن هنجار حیای عمومی
✍ سید آرش وکیلیان
▫️چند روز پیش در مترو ، چند پسر لات جلوی یک دختر بی حجاب شروع کردند شوخی جنسی کردن و او هم تذکر داد که ادب را رعایت کنند، اما آنها توجه نکردند و شخص دیگری اعتراض نکرد.
پریروز ظهر فروشگاه شهروند بودم، یک دختر دوازده سیزده ساله که رکابی پوشیده بود با مادر و پدرش برای خرید آمده بود. برای نصیحت جلو رفتم و مودبانه گفتم این لباس مناسب نیست و ممکنه یک پسری بیاید تکه زشتی بیاندازد، مادر برگشت و گفت مهم نیست یا مسأله ای نیست.
دقیقا این «مهم نیست یا مسأله ای نیست» کانون مسأله ماست.
در شرایطی که عملا رعایت پوشش تا حدی آزاد شده و حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد رهگذران تهرانی هم بی حجاب هستند و مردم هم آن را معادل بی حیایی محسوب نمی کنند، مشخص نیست که مرزهای حیا کجا قرار دارد؟!
یعنی ممکن است عده ای شوخی جنسی دختران و پسران را بی حیایی تلقی کنند (مثل آن خانم بی حجاب در مترو) یا برخی آن را هم نوعی آزادی مجاز بدانند. ممکن است برخی کم پوششی مثلا رکابی را بی حیایی تلقی کنند و برخی هم نکنند.
ممکن است هر روز خبر یا فیلمی از چهره ای [فرد مورد توجهی] منتشر شود که با همکارش رابطه جنسی برقرار کرده است. افراد خویشتنداری را کنار نهاده و حسب میل خود هر طور دوست دارند رفتار میکنند.
از یک طرف شاهدیم که برخی دانشجویان پارسال پاییز به سهولت فحش های رکیک جنسی را استفاده کردند. اما یک نفر تعریف میکرد وقتی با برخی از دختران پرشور طرفدار جنبش[شورش] زن زندگی آزادی که ظاهراً مرزهای حیا را در نوردیده بودند صحبت میکرده و درباره رابطه آزاد جنسی اشاره صریح کرده ، آن دخترها تا بناگوششان سرخ شده بود.
طبعا حیا در مناسبات اجتماعی معنادار میشود و یک مسأله شخصی نیست، اما جامعه ما در قبال اینکه هنجار باحیایی کجاست سردرگم شده. این وضع عواقب عینی دارد و مثلا ممکن است اگر کسی با شوخی جنسی متعرض دختر بی حجابی شود، برخی از شاهدان بگویند به ما چه ، لابد خودش دوست داشته!!!
مشکل این وضعیت آن است که وقتی هنجارهای غیرت، عفت و حیا گم شود، قواعد درونی جامعه نمی تواند رفتار افراد را تنظیم کند و آن وقت باید حکومت یا مثلا مدیریت سازمان ها و شرکت ها و دانشگاه ها با قوه قاهره مرزی را که فکر میکنند مطابق با شریعت یا مورد حمایت اکثریت است، با زور تحمیل کنند و طرف مقابل هم که ازادی رفتاری را حق خودش می داند یا با آن قدرت حاکم سر ستیز دارد ، با جسارت آن را نقض کند.
در چنین شرایطی هرچند باید نسبت به حیا تذکر داد اما احتمالا کار دعوا می رسد چون هر طرف خود را بر حق می داند.
پ.ن: توضیح برای آنها که فکر میکنند متن راجع به حجاب است:
اگر راجع به حجاب می خواستم بنویسم چیز دیگری مینوشتم. مسأله حجاب از نظر من الان حول اختیاری یا الزامی بودن آن صورتبندی شده است.
اما موضوع این متن بی هنجاری و آشفتگی مرز حیای اخلاقی است که از نظر برخی بیحجابی را هم شامل می شود و از نظر برخی دیگر رفتار و گفتار جنسی را هم شامل نمیشود.
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻سوم شهریور ۱۳۲۰ را فراموش نکنید!
✍ علیرضا زادبر
▫️سحرگاه سوم شهریور ۱۳۲۰ منصورالملک نخست وزیر در خانه بزرگ و مجلل خود خوابیده بود که با صدای پیشکارش از خواب بیدار شد. سفیر انگلیس و روس پشت درب خانه نخست وزیر ایران بودند و به جناب منصور اطلاع دادند ارتش انگلیس از جنوب و روسها از شمال وارد کشور شده اند و ایران دیگر کشور بی طرف نیست.
همان صبح گاه برخلاف عادت، جناب نخست وزیر به کاخ رضاشاه رفت و از سلیمان بهبودی خدمتکار امین شاه خواست که اعلیحضرت قَدرقدرت را بیدار کند که مملکت و پادشاهی او در خطر است. چه کسی جرات دارد #رضا_شاه را بیدار کند؟ وحشتناک تر اینکه چه کسی جرات دارد این خبر را به شاه برساند!!
سربازان ارتش فرار کردند، افسرها لباس ها را آتش زدند، جوانان تهرانی سَرهای خود را تراشیدند تا سربازها شناسایی نشوند هر دو لشگر تهران از هم پاشید. رضاشاه از شاهی افتاد و به ژوهانسبورگ تبعید شد.
بعدتر انگلیسیها قصد داشتند نواده قاجار را به قدرت بازگرداند اما او که افسر نیروی دریایی ارتش انگلیس بود حتی فارسی نمیدانست با اصرار و زیرکی فروغی انگلیسیها به ادامه حکومت پهلوی رضایت دادند. البته گزینه و چاره ای دیگری هم نداشتند.
.
تهرانی های جنگ زده
ترس عمومی
احتمال حضور روس ها در تهران بود
انزلی و رشت سقوط کردند
انگلیسی ها از جنوب وارد کشور شدند
مردم قطحی زده
کشور اشغال شده
بحران نان و آرد
به خیابان ریختند!
تصور این بود که رضاشاه طرفدار دارد
در دفاع از او آمده اند!
قرار است از شاهشان دفاع کنند!
اما مردم با پایکوبی
فرش ها را در خیابان آویران کردند
آویزان کردن فرش برای آراستن شهر
سنتی بود که در جشن ها برپا میشود
کشور سقوط کرده!
قحطی!
جنگ!
جشن برای چیست؟
جشنِ سقوط شاهنشاه بود
رضاشاه از کشور باید برود!
مردمی که شاهنشاه را با تمام وجود درک کرده و با او زندگی کرده بودند شاد بودند اما دهه ها بعد منوتو و ایران اینترنشنال مستندهای تاریخی متعددی ساختند که نسل امروز بگوید: روحت شاد!
.
.
سوم شهریور تا ۲۰ شهریور سال ۱۳۲۰ را مطالعه کنید. هیچ گاه برایتان نقل نمی کنند چون اُبهت تصویری که از پهلوی ساخته اند فرومی پاشد.
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻به بهانه درگذشت ابراهیم گلستان
✍ محمدرضا کائینی
ابراهیم گلستان در صدویک سالی درگذشت، جلال آل احمد هم امسال صد میشود و فروغ فرخزاد نیز، حدودا نود ساله. با این همه به نظر میرسد که گلستان، پنج دهه پیش از مرگ مُرد و آن دو نفر دیگر، بیش از این مدت در پسِ مرگشان زندهاند و همچنان در ادبیات، فرهنگ و حتی سیاست میدانداری می کنند! راز آن مرگ و این حیات چیست؟
به شهادت آثار و اسناد، نه گلستان به لحاظ دانش، قدرت تشخیص، ذوق، قلم و تصویرسازی ناتوان بود و نه آن دو با فاصله ای زیاد از وی پیش افتاده بودند.
حقیقت این است که صِرف توانایی، کسی را مانا نمیکند و به چشم خلقالله نمیآورد. بسا مراودان متقدم و متاخر گلستان، او را با صفاتی چون: پرمدعا، خودبین، برتریطلب، منفعتجو، برجعاجنشین، بددهان و...الخ به خاطر می آورند.
در سالیان اخیر هنگامی که این داوریها به گوشِ مرحوم میرسید، خود به تجسم عملی این سیاهه مبدل می شد و آنگاه نسلهای بعد نیز، ماوقع را در پیریاش میدیدند! علاوه بر این سفارشیسازی برای کنسرسیوم نفتی پس از ۲۸ مرداد، او را از چشم بسا اهالی فرهنگ و سیاست انداخت، تاجایی که کارهای بعدی وی را -که رگههایی از انتقاد یا پیشبینی آینده را نیز در خود داشت- کمتر کسی جدی گرفت. در همین حال و هوا بود که او از ایران رفت و دیگر بازنگشت.
ملخص کلام اینکه به قول آلاحمد، گلستان "اشرف مخلوقات" بود و هم از اینروی، در عرصه فرهنگ، روشنفکری و جامعه، چندان نتوانست فضایی را به خویش اختصاص دهد و با آن ماندگار شود.
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻واقعیتهای حجاب در جامعه امروز ایران
▫️گزارش تحلیلی - آماری انجمن دانش آموختگان علوم اجتماعی دانشگاه تهران درباره واقعیتهای حجاب در جامعه امروز ایران بر اساس نظرسنجی منتشر شد.
این گزارش نتایج تجمیعی ۶ پیمایش و مطالعه کلان ملی است که از ابتدای سال ۱۴۰۱ (۶ ماه قبل از حوادث پاییز سال گذشته) تا خرداد ۱۴۰۲ توسط مراکز پژوهشی، دانشگاهی، سیاستگذاری و رسانهای برگزار شده است که تحت عنوان ۱۰ واقعیت حجاب در قالب یک جدول عرضه میشود.
🗨"واقعیت" همان است که در واقع موجود است و در جامعه با آن روبرو هستیم. "احساس" تصوری است از واقعیت که رسانهها برساخته و مدام به آن ضریب میدهند!
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻 آغاز به کار صفحه جامعه شناسی مردم در پیام رسان بله
▫️به اطلاع مخاطبان گرامی و علاقمندان به مباحث اجتماعی می رساند جامعه شناسی مردم علاوه بر ایتا، اینستاگرام، تلگرام و روبیکا در پیام رسان #بله نیز فعالیت خواهد کرد.
نشانی ما در بله:
https://ble.ir/popular_sociology
📖 جامعه شناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻با مسائلمان چگونه مواجه میشویم؟
✍روح الله رشیدی
نخستین و مهمترین تحول در مدیریت جامعه، شناسایی درستِ #مسئله و تفاهم بر و در آن است. ما در همین مرحلۀ نخست، دچار رکود و تعلیق هستیم؛ حتی آنگاه که مسئله، مشهود باشد! چرا نمیخواهیم صورت مسائلمان روشن باشد؟ یا چرا نمیخواهیم دستکم در روشِ شناسایی مسئله، تفاهم کنیم؟
لابد به این دلیل که نمیخواهیم مسائلمان را حل کنیم!
مگر ممکن است جامعهای از حلناشدن مسائلش منتفع شود؟ جامعه که نه؛ ولی گروهی از ذینفعان چرا.
تداوم حلناشدگی مسئله، قطعاً گروهی را منتفع میکند. شکل و مسیر این انتفاع، متنوع است؛ از تداوم قدرت گرفته تا تکثیر ثروت و تثبیت یک موقعیت. به اینها بیفزایید «تغییر در یک موقعیت و وضعیت دیگر به واسطۀ حلناشده ماندن مسائل» را؛ مانند اینکه گروهی تلاش کنند مسئله یا مسائل جامعهای، حل نشود تا فشار ناشی از این وضعیت، موجب شکست رقیبِ مستقر و واگذار کردن موقعیت شود.
اینجا پرسش مهمی سربرمیآورد؛ «اگر مسئله "حل" نمیشود، پس چه میشود؟»
اگر «حل» مسئله را منتهای مطلوبِ شکل مواجهه با مسئله بدانیم، در اینسو میتوانیم شکلهای دیگرِ مواجهه با مسئله را به این ترتیب برشماریم:
۱. ول کردن مسئله؛ یعنی مسئله را به زمان واگذار کن تا خودبهخود فرسوده شده و در روندها و مسائل جدید، مضمحل شود. بعضی مسائل، به دلیل ماهیت و ویژگیهای خاص خود، با این شیوه حل شدهاند؛ اما برخی دیگر، نه تنها حل نشدهاند که همچون آتش زیر خاکستر به حیات خود ادامه دادهاند و در شرایط مساعد، گُر گرفته و جامعه را شوکه کردهاند.
۲. رفع مسئله؛ یعنی دستکاری در وضعیت و شرایط موثر بر مسئله، به گونهای که پیگیریکنندگان مسئله، عطشِ پیگیری مسئله را از دست بدهند. رفع مسئله، از طریق جایگزینسازی یک گزینۀ ساده و کمهزینه به جای گزینۀ بزرگتر و پیچیدهتر و پرهزینهتر اتفاق میافتد. این مداخله میتواند در قالب یک پاسخ موقت به تقاضای حل مسئله باشد که پاسخ اصلی نیست، اما موقتاً مسئله را حلشده تصویر مینماید.
۳. فیصله دادن به مسئله؛ از طریق مذاکره و چانهزنی، وضعیتِ مسئلهمند را به صورت نسبی و کنترلشده تغییر میدهند تا با ایجاد رضایت نسبی از شرایط، شدت تقاضا (اعتراض) برای حل مسئله کم شود؛ اینجا، مسئله ظاهراً حل میشود اما نه به صورت کامل.
این سه شیوه، هیچکدام به حل مسئله نمیانجامد.
حل مسئله چیست؟
حل مسئله، دگرگونی اساسی در وضعیت مسئله (وضعیت موجود) و تحقق وضعیت مطلوب است.
این مرتبه از مواجهه با مسئله، نیازمند درک کامل و جامع، هم از وضعیت موجود و هم از وضعیت مطلوب است. درک کامل از وضعیت موجود، به سادگی حاصل نمیشود. این کارِ پرزحمت، البته امروزه با شیوههای روزآمدتر، اندکی تسهیل شده؛ فقط کافیست به نتایج حاصل از این شیوههای امتحانپسداده تن دهیم. آنچه مانع فهم وضعیت موجود میشود، جداافتادگی مدیرانِ حل مسئله از واقعیت جاری است. جداافتادگیِ ذهنی و عینی. این را میشود #اَشرافیت نامید. اشرافیت سیاسی و اقتصادی، یا به بیان سادهتر «جدا شدن سفرۀ مدیران حل مسئله از سفرۀ مردم». جدا شدن سفره، استعاره از وضعیتیست که دیگر مسائلِ مردم، مسائل مدیران نیست و بالعکس. فهمناشدگی وضعیت موجود، حتی در واضحترین شرایطِ ممکن، میتواند نتیجۀ این جداافتادگی باشد.
از این گذشته، در فهم «وضعیت مطلوب» نیز دچار تشتت هستیم. وضع مطلوب، چه ویژگیهایی دارد؟ این را مردم به نحوی پاسخ میدهند و مدیران به نحوی دیگر. چرا؟ چون این دو، همافق نیستند. هممبنا نیستند. از یک نقطه و از یک منظر، به آیندۀ مطلوب نمینگرند.
با فرض تفاهم در «وضعیت موجود و وضعیت مطلوب»، حل مسئله، مستلزم «ارادۀ حل مسئله» است. ارادۀ حل مسئله، همان است که در ابتدا اشاره شد؛ «آیا واقعاً میخواهیم مسائلمان را حل کنیم؟» اگر پاسخ، قاطعانه مثبت باشد، تازه با پرسش مهمتر دیگری روبرو میشویم؛ «چگونه میخواهیم مسائلمان را حل کنیم؟» اینجا «الزامات حل مسئله» خودنمایی میکند.
تا جاییکه به مسائل اجتماعی مربوط میشود، اگر ارادۀ حل مسئله در مدیرانِ حل مسئله وجود داشته باشد، پایبندی به الزامات حل مسئله، یعنی همراهسازی حداکثری اجتماع (مردم). اگر مسئله، مسئلۀ اجتماع (مردم) است، نمیشود بدون اجتماع، اراده برای حل مسئله کرد.
در غیاب مردم، مسئله حل نمیشود، بلکه یکی از سه مرتبۀ دیگر پیش میآید.
اگر فهرست مسائلمان در چند دهۀ اخیر را مرور کنیم، مسائل حلشدۀ کمتری در آن میبینیم. اغلب مسائلمان را ول کردهایم؛ بخشی را رفع کردهایم و بخشی دیگر را فیصله دادهایم!
جامعهای که نخواهد مسائلش را حل کند، مدام با شوک مواجه میشود. شوکهای مکرر، عقلانیت و حسابگری را زایل میکند.
در فقدان عقلانیت، مواجهه با مسئله منحرف میشود و این چرخهی معیوب، همواره ادامه مییابد.
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻باید به قانون فرانسه احترام گذاشت؟!
✍ علیرضا زادبر
فرانسه و قدم زدن در آن خیابان مشهور پاریس،شانزلیزه،دیدن تئاتر،رفتن به سینما، ادبیات مدرن،کافه های مشهور برای دهه ها آرزوی تازه روشنفکران کشورهای شرقی بود کمتر روشنفکر ایرانی می شناسید که مست و واله آزادیخواهی فرانسه نباشد...
ادامه در 👇👇
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻باید به قانون فرانسه احترام گذاشت؟!
✍ علیرضا زادبر
▫️فرانسه و قدم زدن در آن خیابان مشهور پاریس، شانزلیزه، دیدن تئاتر، رفتن به سینما، ادبیات مدرن، کافه های مشهور برای دهه ها آرزوی تازه روشنفکران کشورهای شرقی بود کمتر روشنفکر ایرانی می شناسید که مست و واله آزادیخواهی فرانسه نباشد، به فرانسه سفر نکرده باشد در مدح انقلاب کبیر فرانسه چیزکی ننوشته باشد. مدام آزادی در فرانسه را بر سر ما نکوفته باشد. چشمش را بر سر سالها استعمار آفریقایی ها توسط فرانسوی ها بسته باشد و..
اما...
مدارس در فرانسه بازگشایی شد. امروز در یک خبر خواندم که هفتاد و شش دختر مسلمان روز نخست بازگشایی بدلیل رعایت حجاب( بدون چادر البته ) اجازه ورود به مدرسه و تحصیل را ندارند سال ۱۳۵۳ محمدرضا پهلوی چنین قانونی را طی آیین نامه برای محدوده ای از مدارس به ویژه در تهران اجرا کرد بماند.
آیا باید به قانون دولت فرانسه احترام گذاشت و چون قانون است باید پذیرفت؟
فرض کنید حق با دولت فرانسه است در این صورت باید فهمید:
۱. در تمام دنیا چارچوب و قانون وجود دارد
۲. قانون میتواند در امور شخصی افراد که جلوه اجتماعی پیدا می کند دخالت کند!
۳. برای تعیین قانون به جنجال رسانه ای نیاز نیست.ساختار تصمیم گرفت و اجرا کرد.
۴. قوانین پوشش در تمام دنیا وجود دارد حدود و میزان آن متفاوت است.
۵. در اینجا "دین" عامل تعیین کننده پوشش نیست، اما باز عرف جامعه و قوانین اجباری وجود دارد.
۶. در ذات هرقانونی عنصر الزام و اجبار وجود دارد. چه اقلیت بپذیرید چه اکثریت نپذیرد.
حیف
دهه ها روشنفکران ایرانی
رسانه های غربدوست
چهره رمانتیکی از مهد آزادی، فرانسه برای ما ایرانی ها ساخته بودند.
این تصمیمات، زحمات آنان را بر باد میدهد!
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻ناسیونالیسم راست گرا؛ منشاء تغییر نام هند به بهارات | بهارات به کجا می رود؟!
✍ یحیی حمدی
▫️علی الظاهر ماجرا از جایی آغاز شد که دولت هند در دعوتنامه خود برای سران جی-۲۰ به جای واژه هند از #بهارات برای تعریف کشور استفاده کرد و امروز ناندرا مودی، نشست G20 را به عنوان نخست وزیر «بهارات» (نه هند) افتتاح کرد.
اما این موضوع جدیدی نبود و حداقل از سال ۲۰۱۴ مقامهای هندی برای آنچه آنرا «حفظ هویت کشور» میخواندند به دنبال تغییر اسم هند به بهارات بودند.
نام کشور مهمترین وجه هویتی ساکنان آن را شکل می دهد و تغییر آن همه جوانب هویتی یک کشور را تحت تاثیر قرار می دهد.
ریشه بهارات از نظر لغوی به معنای نگهدارنده است به ظاهر در برداشتهای دیگر به معنی منطقهای در بالای اقیانوس و در پایین کوههای برفی است؛ از طرفی هم به پادشاهی افسانهای بهاراتا و یا عنوان قبیلهای تاریخی در هند باستان بازمیگردد.
مهاباراتا (یا مهابهاراتا؛ مها= کبیر ) اثر حماسی_تاریخی هندی که منشور هویتی ناسیونالیست ها در این کشور است و داستان آن نبرد بر سر تاج و تخت است؛ نیز بر اساس نام بهارات نامگذاری شده است.
این نام با مفهوم آخاند بهارات (Akhand bharat = هند بزرگ یا تجزیه نشده) نیز مرتبط است که سالهاست از سوی ناسیونالیست ها ی هندی مطرح میشود؛ ایدهای که به دنبال اتحاد دوباره همه کشورهای حوزه هند بزرگ است که شامل کشورهای پاکستان، بنگلادش، سریلانکا، میانمار و ... می شود
تغییر اسامی البته پیش از اینکه به اسم خود کشور برسد، پیش تر در مورد اسامی شهرها اعمال شده بود و اسامی اسلامی شهرهای مسلمانان نیز تغییر داده شده بود البته فقط در تغییر نام نیز متوقف نشد.
حزب حاکم ( #بهاراتیا_جاناتا)هند ، قانونی ( NRC) در مجلس مصوب کرد که به موجب آن کسانی که نمی توانند هندی بودن خود را با مدارکی که منوط به قبل از جولای ۱۹۸۸ باشد را اثبات کنند از کشور اخراج می شوند.
بعدها این قانون با یک اصلاحیه ( CAB) در مجلس هند همراه شد که بر طبق آن این قانون شامل هندوها، بودایی ها و سیک ها نمی شود و فقط مسلمانان را در بر می گیرد. بر این اساس تقریبا ۳۰۰ هزار مسلمان باید از کشور هند اخراج شوند.
حزب حاکم هند ( #بهاراتیاجاناتا) ؛ حزب هندو - ملی گرایی است که از سال ۲۰۱۴ با پیروزی در انتخابات هند اکثریت مجلس را بدست آورد و یکی از رهبران خود ( #نارندرا_مودی ) را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد.
دولت او که از سال ۲۰۱۴ تا اکنون قدرت را در هند در اختیار دارد پیشگام #ناسیونالیسم_راست_گرایی است که در سالهای اخیر جهان را در می نوردید، #دونالد_ترامپ در آمریکا و #شینزو_آبه در ژاپن از برکشیدگان این نوع ناسیونالیسم جدید راست گرایانه در کشورهای خود بودند که به زیر کشیده شدند.
ناراندرا مودی پیش از نخست وزیری هند ، از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴ سروزیر ایالت گجرات بود ؛ در سال ۲۰۰۲ هندوها در این ایالت با شورش علیه مسلمانان صدها مسلمان را به قتل رساندند و #مسجد_بابری بزرگترین مسجد مسلمانان در این ایالت را به آتش کشیدند اما نارندا مودی کاری برای حفاظت از مسلمانان نکرد.
او حاضر نشد از نقش خود در این جنایت عذرخواهی کند و یا حتی آن را محکوم کند.
به قدرت رسیدن نارندرا مودی با گرایشات افراطی هندو - ملی گرایی در کشور متکثر هند موجب نگرانی مسلمانان این کشور شده بود، از جمله اقدامات نارندرا مودی بعد از به قدرت رسیدن علیه مسلمانان، تغییر اسامی اسلامی شهرهای هند و افزایش خشونت ها در کشمیر و اوج آن قانون( NRC) بود و اکنون به تغییر نام کشور رسیده است.
پایگاه اصلی قدرت نارندرا مودی در سازمان هندو و راست گرای «راشتر یا سوایا مسواک سنگ» قرار دارد که در ۱۹۲۰ تاسیس شد و مانیفست آن گسترش آئین هندو به عنوان تنها آئین و دین در کل سرزمین هند است.
هند با در اختیار داشتن بیشترین جمعیت و همچنین بیشترین رشد اقتصادی جهان، از قدرتهای نوظهور محسوب میشود. پیش بینی می شود مسیری که چین در دو دهه اخیر طی کرده، در آینده نه چندان دور توسط هند نیز دنبال شود.
به نظر می رسد هند با حاکمیت ناسیونالیست های راست گرا و رویای بهارات (هند بزرگ که نقشه آن را در پارلمان نصب کرده اند) نه تنها هژمون هندوها در داخل هند که به دنبال هژمون و بلعیدن همسایگان نیز باشد رویایی که شاید تعبیر نشود اما آمریکا قطعا از آن استقبال می کند.
📖 جامعه شناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻اسطورهای در افق هستی
✍ حسن رحیمپور ازغدی
▫️این عبارات زیبا، بخش کوچکی از ویژگیهای رفتاری پیامبر اکرم (ص) است که از زبان حضرت سیدالشهداء علیهالسلام توصیف شده است:
«دائمُ الفکر» بود؛ همیشه در تفکر بود، هرگز از فکر کردن خسته نمیشد؛
«مُتِواصِلُ الأحزانِ» بود؛ یعنی همواره در غمِ شیرینِ باوقاری فرو رفته بود و معلوم میشد که غم متصلی است و بخش اعظم این غم، در دل پیامبر(ص) بود؛ در حالیکه معمولاً بر لبش، لبخند جاری بود؛ اما غمِ سنگین و ریشهداری در دل همراه او بود. آیا غمِ ناشی از درکِ یک حقیقتِ بزرگ بود؟ غمِ مردم بود؟
«لِیسَت لَهِ راحةٌ» هرگز پیامبر را بیدغدغه نمیدیدیم، همیشه دغدغۀ چیزی داشت.
«طَویلُ السَّکت» یعنی اهل سکوتهای طولانی بود.
«لایَتَکَلَّمُ فی غَیرِ حاجَةٍ» جز زمانیکه لازم و مفید بود، سخن نگفت. بنای پیامبر بر سکوت بود، الا وقتیکه حرف زدن، ضرورت و فایدهای میداشت.
لَیِّن و اهل مدارا بود. اما تو خالی و بیاراده نبود. باوقار بود، در عین حال ترسناک هم نبود. پیامبر همیشه در بین ما حُرمت و ابهّت داشت، اما هیچوقت از او نمیترسیدیم.
نعمت هرچند اندک، نزد او بزرگ بود. بدِ هیچکس و هیچچیز را نمیگفت. هرگز برای امر دنیوی و برای منافع خود عصبانی نشد. هرگز قاهقاه نخندید اما همواره تبسّم بر لب داشت، ظاهر و باطنش با مردم یکی بود. در خلوت و جلوَت یک شخصیت داشت.
رفتارش در جامعه با مردم چگونه بود؟ سیدالشهداء میفرماید: بنای پیامبر بر دوستی و جذب و وحدت و محبت و اُلفت با مردم بود، نه ایجاد نفرت. «کانَ یُؤَلِّفُهُم و لایُنَفِّرُهُم».
«مَن سَألَهُ حاجَةً لَم یَرجِع إلا بِها أو بِمَیسورٍ مِنَ القَولِ» هرکس به پیامبر رجوع میکرد و از او چیزی و کمکی میخواست، محال بود که بیجواب و با دست خالی برگردد؛ پیغمبر اگر داشت، میداد و اگر نداشت، او را با کلماتِ زیبا بدرقه میکرد، از او عذر میخواست، به او آرامش میداد و بهگونهای سخن میگفت که از دادنِ آن چیز هم نزد آن فرد عزیزتر بود.
هیچکس از محضر(ص) پیامبر ناراحت بیرون نمیرفت، حتی دشمنانش وقتی نزد ایشان میرفتند و در ساحت قدس او قرار میگرفتند، از جلسه که بیرون میآمدند، نمیتوانستند از او متنفّر باشند.
«و صارَ لَهُم أباً» برای مردم پدر بود «و صارَ عِندَه سِواء» و همۀ مردم بدون استثناء در چشم او مساوی بودند. برای هیچکس بیدلیل، احترامی بیش از بقیه یا بیاحترامی قائل نمیشد. اهل «تَسوِیَةُ النَّظَرِ و الإستِماعِ بَینَ الناس» بود. یعنی حتی نگاهش بین مردم به تساوی میچرخید و حتی به سخنان افراد که گوش میداد، بهطرز مساوی گوش میداد. تا این حدّ بر حقوقِ بشر تأکید و دقت داشت.
مجلس پیامبر (ص) مجلس صدق حلم، حیاء و امانت بود. در حضور او هیچوقت صدا بلند نمیشد. در مجلسی که او حضور داشت، همه متعادل بودند؛ همه بر اساس تقوا سخن میگفتند و همه متواضع بودند. به بزرگترها و مُسنّترها احترام میگذاشتند و با کوچکترها با مهربانی برخورد میکردند. «وَ یُوثِرونَ ذا الحاجةَ» و نیازمندان را بر خود مقدم میداشتند.
چهرۀ پیامبر(ص) شاد بود، ابرو گره نمیکرد، مگر آنگاه که بیعدالتی یا منکری را میدید.
«سَهِلُ الخُلق» بود؛ یعنی خیلی راحت میشد با او رابطه برقرار کرد.
«لَیسَ بِفَظٍّ و لاغَلیظٍ» خَشِن و تندخو نبود.
«و لافَحّاشٍ و لاعَیّاب» هرگز فحش بر لب او جاری نشد، عیبگیر نبود، عیب مردم را تعقیب نمیکرد.
«و لامَدّاحٍ» در عین حال اهل مبالغه در تمجید از افراد هم نبود.
📎پ.ن : تمام این جملات، ترجمه و توضیح فقراتی از روایت نسبتاً طولانیای است که در کتاب شریف «معانیالاخبار، ص۸۲» نقل شده است.
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology