فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「 آخرین جمعه سال است
کجایی آقا؟(:💔🌱」
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #مناسبتے
میلادباسعادت
حضرتزینالعابدین
امام سجاد علیہ السلام
برتمام شیعیان مبارڪ🍃🌺
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
#استوری #مناسبتے
میلادباسعادت
حضرتزینالعابدین
امام سجاد علیہ السلام
برتمام شیعیان مبارڪ🍃🌺
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #مناسبتے
میلادباسعادت
حضرتزینالعابدین
امام سجاد علیہ السلام
برتمام شیعیان مبارڪ🍃🌺
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
🌷 ﷽ 🌷
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
#عاشقانه_ای_برای_مسلمانان
#فصل_چهارم
#قسمت_۴۰۲
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
............
با گوشه چادرم، صورتم را از جای پای اشک هایم خشک کردم و دیدم همانطور که نگاهش به زمین است، صورتش غرق عطوفت شد و حرفی زد که دلم لرزید:" مگه نشنیدی آیت الله سیستانی، مرجع بزرگوار شیعیان عراق چی گفته؟ ایشون خطاب به شیعیان فرمودن:" نگید برادران ما، اهل سنت! بلکه بگید جان ما اهل سنت!" چون یه وقت برادر با برادرش یه اختلافی پیدا می کنه، ولی آدم با جون خودش که مشکلی نداره! اهل سنت نفس ما هستن که با هم هیچ مشکلی نداریم! حتی ایشون سفارش کردن که شیعیان باید از حقوق سیاسی و اجتماعی اهل سنت، قبل از حقوق خودشون دفاع کنن. مقام معظم رهبری هم همیشه تأ کید می کنن شیعه و سُنی با هم مهربونند و مشکلی هم ندارن." سپس لبخندی زد و نه تنها از سرِ محبت که از روی عقیده، به دفاع از من قد کشید:" پس از امشب من باید از شما قبل از دختر خودم حمایت کنم، چون شما به عنوان یه عزیزِ اهل سنت، جان من هستی!" و مامان خدیجه همان طور که دستانم را میان دستان با محبتش گرفته بود، پیام عاشقی اش را به گوشم رساند:" عزیز بودی، عزیزتر شدی!" سپس به چشمانم دقیق شد و با لحنی عارفانه مقاومت عاشقانه ام را ستایش کرد:" تو به خاطر خدا و به حمایت از همسر و زندگی ات، این همه سختی کشیدی! خوش به سعادتت!" و باز آسید احمد سرِ سخن را به دست گرفت و صفحات قرآن را نشانم داد تا دلم به کلام زیبای الهی آرامش بگیرد:" تو قرآن ده ها آیه فقط درمورد مهاجرت در راه خدا اومده! بلاخره شما هم به یه شکلی برای خدا مهاجرت کردید و این مدت این همه سختی رو به خاطر خدا تحمل کردید! شک نکنید اجرتون با خداست!" و دلش از قیام غیرتمندانه مجید، حال آمده بود که نگاهش کرد و گفت:" شما می تونستی اون شب هیچی نگی تا زندگی ات حفظ شه! ولی به خاطر خدا و اهل بیت (ع) سکوت نکردی و این همه مصیبت رو به جون خریدی! حتماً شنیدی که پیامبر (ص) فرمودن بالاترین جهاد، کلمه حقي است که در برابر یک سلطان ستمگر گفته بشه. پس شما زن و شوهر هم مجاهدت کردید، هم مهاجرت!" و دوباره رو به من کرد:" شما هم به حمایت از این جهاد، زحمت این مهاجرت سخت رو تحمل کردی! بچه ات هم در راه خدا دادی!" و حقیقتاً به این جانبازی من و مجید غبطه می خورد که چشمان پیر و پُر چین و چروکش از اشک پُر شد و به پای دلدادگیمان حسرت کشید:" شاید کاری که شما دو نفر تو این مدت انجام دادید، من تو این عمر شصت ساله ام نتونستم انجام بدم! خوش به حالتون!" حدس می زدم آسید احمد و مامان خدیجه به پشتوانه ایمان محکمی که به خدا دارند، مرا مورد تفقد قرار دهند، اما هرگز تصور نمی کردم در برابر من و مجید همچون عزیزترین عزیزان خود، اینچنین ابراز عشق و علاقه کرده و با کلماتی به این عظمت، سرگذشت سختمان را ستایش کنند. چشمان مجید از شادی مؤمنانه ای می درخشید و آسید احمد همچنان با من صحبت می کرد:" دخترم! این وهابیت بلای جون اسلام شده! البته نه اینکه چیز تازه ای باشه، اینا سال هاست کار خودشون رو شروع کردن و به اسم مبازره با کفر، مسلمون کُشی می کنن، ولی حالا چند سالیه که برای خودشون دم و دستگاهی به هم زدن! تا دیروز جبهه النصره و ارتش آزاد تو سوریه قتل و غارت می کرد، حال داعش تو عراق سر بلند کرده! تو کشورهای دیگه مثل افغانستان و پاکستان هم که از قدیم طالبان و القاعده بودن و هستن و هنوزم جنایت می کنن! شیعه و سُنی هم نمی شناسن! هر کس باهاشون هم عقیده نباشه، کافره و خونش حلال!"
✍🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🍃ادامہ دارد....
✍🏻 #نوشته_فاطمه_ولی_نژاد
|🦋|•••→ @porofail_me
🌷 ﷽ 🌷
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
#عاشقانه_ای_برای_مسلمانان
#فصل_چهارم
#قسمت_۴۰۳
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
............
سپس دستی به محاسن انبوه و سپیدش کشید و مثل این که بخواهد در همین فرصت سرشار از احساس و عاطفه، یک مسأله فکری را هم با دقت موشکافی کند، با آرامشی منطقی ادامه داد:" البته اینم بگم که این فرقه وهابیت که حالا داره به همه این تروریست ها خط میده و با بهانه و بی بهانه، جون و مال و آبرو و حتی ناموس مسلمونا رو مباح می دونه، در واقع یه فرقه من درآوردیه! وگرنه هیچکدوم از مذاهب اسلامی اعم از شیعه و سُنی، حکم به تکفیر یه مذهب دیگه ندادن. سال های سال، شیعه و سُنی با هم زندگی می کردن، خُب با هم یه اختلاف سلیقه هایی هم داشتن، ولی همدیگه رو مسلمون می دونستن. ولی یکی دو نفر از نظریه پردازان مسلمون بودن که یه کم تند می رفتن و بعضی وقت ها یه حکم های افراطی می دادن. اینا به هیچ عنوان از فقه ای مورد قبول امت اسلامی نبودن و عامه مسلمونا از اینا خط نمی گرفتن، ولی خُب اینا برای خودشون نظرات خاصی داشتن که اتفاقاً تعدادشون هم خیلی کم بود! ولی دنیای استکبار و به خصوص انگلیس اومد انگشت گذاشت روی همین نقطه و از همین جا فتنه وهابیت به شکل امروزیش راه افتاد. انگلیسی ها اومدن از طریق یه شخصی به اسم محمد بن عبدالوهاب که تا حدودی عقاید افراطی داشت، تفکر تکفیر رو تقویت کردن و تا تونستن آب به آسیابش ریختن تا جایی که تکفیری ها به خودشون اجازه میدن به هر دلیلی، مسلمونی رو کافر اعلام کنن؛ اول خونش رو بریزن و بعد اموال و ناموسش رو مصادره کنن! خلاصه با سوءاستفاده از نظریه پردازی یکی دو تا مسلمون افراطی، یه فتنه انگلیسی به اسم وهابیت به پا شد که حالا شده طاعون امت اسلامی! یعنی اساساً انگلیس این فرقه رو به وجود اُوردکه بدون زحمت و لشگر کشی، امت اسلامی رو از بین ببره!" سپس از روی تأسف سری تکان داد و گفت:" دنیای استکبار از این جریان تکفیری خیلی منفعت می بره؛ اولاً اینکه به بهانه شیعه و سُنی، مسلمونا رو به جون هم می ندازن و بدون این که خودشون یه گلوله حروم کنن، خون مسلمونا رو به دست خودش می ریزن! دوماً کشورهای اسلامی رو انقدر درگیر جنگ های داخلی و طولانی می کنن که اصلاً از پیشرفت جا می مونن. الان شما سوریه رو ببینید! چند ساله همه انرژیاش رو گذاشته تا تروریست رو از بین ببره! خُب طبعاً یه همچین کشوری دیگه نمی تونه پیشرفت کنه! سوماً خودشون وحشی گری های این تکفیری ها رو توی تلویزیون هاشون نشون میدن و به همه میگن ببینید مسلمونا چقدر وحشی هستن! خُب وقتی نشون میدن یه تروریست تو سوریه جگر یه سرباز رو از سینه اش درمیاره و می خوره، میگن ببینید این مسلمونا چقدر وحشی شدن که جگر همدیگه رو می خورن! نمیگن بابا این اصلاً مسلمون نیس! چهارمی اش که از همه مهم تره، اینه که اینا می خوان با برجسته کردن جنایت های تروریست ها تو عراق و سوریه و جاهای دیگه، روی نسل کشی اسرائیل سرپوش بذارن و یه کاری کنن که اصلاً همه یادشون بره اسرائیل هفتاد ساله که فلسطین رو اشغال کرده و داره این همه جرم و جنایت در حق مردم فلسطین می کنه! از اون مهم تر اینه که می خوان توان ارتش های کشورهای مقاوم منطقه مثل عراق و سوریه رو تو جنگ با تروریست ها فرسایش بدن تا دیگه توانی برای مقابله با اسرائیل نداشته باشن! در حالی که همه مشکل اسلام و کشورهای اسلامی به خاطر اسرائیله و دشمن درجه یک مسلمونا، همین اسرائیله!"
✍🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🍃ادامہ دارد....
✍🏻 #نوشته_فاطمه_ولی_نژاد
|🦋|•••→ @porofail_me
🌷 ﷽ 🌷
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
#عاشقانه_ای_برای_مسلمانان
#فصل_چهارم
#قسمت_۴۰۴
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
............
سپس لبخند تلخی زد و رو به مجید کرد:" این طایفه وهابی هم که اول به بهانه تجارت و بعد به هوای وصلت دخترشون با پدرخانمت، به خونواده شما نفوذ کردن یه جرقه از همین آتیش بودن! خُب الحمدالله ایران کشور مقتدر و امنی هستش، نمی تونن مثل سوریه و عراق لشگر کشی کنن! برای همین قصد دارن همینجوری تو خونواده ها رخنه کنن تا مغز مردم رو شستشو بدن!" سپس چشمان مهربانش از شادی درخشید و با لحنی فاتحانه از استقامت ما تقدیر کرد:" ولی شما و خانمت جانانه مقاومت کردین! شما هم می تونستید کوتاه بیاید یا حتی فریبشون رو بخورید! ولی شما در عوض مهاجرت کردید!" و باز دلش پیش من بود که دوباره روی سخنش را به سمت من برگرداند:" البته دخترم شما کار بزرگتری کردی! مجید اگه در برابر اونا وایساد، شیعه اس! طبیعیه که از افکار وهابیت خوشش نیاد! ولی شما در مقام یک اهل سنت، خیلی بصیرت به خرج دادی که فریب حرف های اونا رو نخوردی و پشت شوهرت وایسادی! احسنت!" سپس چشمانش به غم نشست و با ناراحتی زمزمه کرد:" ولی خُب پدرت..." و دیگر هیچ نگفت که خودم هم می دانستم پدرم که روزی یک سُنی معتقد بود، به پای هوس نوریه، به دین و دنیای خودش چوب حراج زد و به جرم تکفیر شیعیان و آواره کردن امثال این کارگر بینوا و حتی دختر و دامادش، آتش جهنم را برای خودش خریده، ولی حالا بیشتر نگران ابراهیم و محمد بودم که نه از روی عقیده و نه به هوای عشق زنی که به طمع حقوق و سهم الارث نخلستان ها، با وهابی گری های پدر و برادارن نوریه همراه شده و می ترسیدم که آن ها هم از دست بروند که آسید احمد از مجید سؤال کرد:" پدر و مادر شما چطور؟ باهاشون ارتباط دارید؟" و دلم برای چشمان غمگین مجید آتش گرفت که مظلومانه به زیر افتاد و با صدایی که بوی غم می داد، زمزمه کرد:" پدر و مادرم سال ۶۵ تو بمبارون تهران شهید شدن." و آسید احمد باور کرد که حقیقتاً من و مجید در این شهر غریب افتاده ایم که نفس بلندی کشید و با گفتن "لا حول و لا قوه الا بالله!" اوج تأثرش را نشان داد و دلش نیامد دل شکسته مجید را به کلمه ای تسلی ندهد که به غم خواری قلب صبورش، ادامه داد:" پسرم! اگه تو این دنیا هیچ کس رو نداشته باشی، تا خدا رو داری، تنها نیستی!" و نمی دانم از این همه غربت و بی کسی ما، چه حالی شد که با صدایی سرشار از احساس، من و مجید را مخاطب قرار داد:" ببینید چه شبی تو چه مجلسی وارد شدین! این همه دختر و پسر شیعه و سُنی تو این شهر بودن، ولی امشب امام زمان (عج) اجازه دادن تا شما دو نفر تو مجلسش خدمت کنید! پس قدر خودتون رو بدونید!" و دلم را به چه جایی کشید که من همچنان دلم در هوای حضور امام زمان (ع) پَر می زد که مامان خدیجه با هوشمندی دنبال حرف شوهرش را گرفت:" دخترم! من می دونم که به اعتقاد اکثریت علمای اهل سنت، امام زمان (ع) هنوز متولد نشده و شما عقیده ای به تولد اون حضرت تو همچین شبی ندارید، ولی تو خانمی کردی و امشب همه جوره زحمت کشیدی! قربون قدم هات عزیز دلم!" و شاید به همین بهانه می خواست از تمام روزهایی که در جلسات روضه و دعا همراهش بودم، تشکر کرده و از امشب از همراهی اش معافم کند، ولی من دیگر دلم نمی آمد دل از چنین نیایش های عارفانه ای بردارم که با لبخندی شیرین، شورش عشقم را به نمایش گذاشتم:" ولی من خودم دوست دارم تو این مراسم ها باشم، امشب هم خیلی لذت بردم!" و نه فقط چشمان مامان خدیجه و آسید احمد که نگاه مجید هم مبهوت فوران احساسم شد و من دیگر نتوانستم تبلور باور تازه ام را پنهان کنم که زیر لب زمزمه کردم:" نمی دونم شاید نظر اون عده از علمای اهل سنت که معتقدن امام زمان (ع)الان در قید حیات هستن درست باشه!" نگاه مجید به پای چشمانم به نفس نفس افتاد، آسید احمد در اندیشه ای عمیق فرو رفت و مامان خدیجه به تماشای شهادت عاشقانه ام پلکی هم نمی زد و من با صدایی که هنوز بوی گریه می داد، ادامه دادم:" آخه... آخه امشب من احساس کردم وقتی باهاشون صحبت می کنیم، حقیقتاً حضور دارن، چون اگه ایشون هنوز به دنیا نیومده باشن، دل مردم انقدر باهاشون ارتباط برقرار نمی کنه..."
✍🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🍃ادامہ دارد....
✍🏻 #نوشته_فاطمه_ولی_نژاد
|🦋|•••→ @porofail_me
•°~✨🕌
دامنآلودهوبارگناهآوردهام
گرچهآهےدربساطمنیستآهآوردهام
هرکهبودمهرکههستمباڪسےمربوطنیست
براماممهربانخودپناهآوردهام..(:💔
#اݪسلامعلیڪیاعلےبنموسیالرضا..☘
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
•♥️🌱•
•° جایی اگر نبود خدا را صدا کنید
باب الجواد و سایه ایوان طلا که هست🦋🕌
" السلامعلیایهاالامامالرئوف "🤍
#صبحٺون_رضایێ 🌦
#چهارشنبههایامامرضایی🌸
•°~✨🌸
خواهرم..
برادرم...
شماییڪههدفٺابݪاغدینہ؛
وقتےداریامربہمعروفونهیازمنڪرمیڪنے
بایدبہیڪنڪتہتوجہداشتہباشے!
باڪمالادبواحٺرامحرفٺروبزن
هرچندطرفمقابݪحدوداحٺرامرو
رعایٺنڪنہامشماباصبورےباهاشبرخوردکن..!
توبایدبارفتارٺنشونبدیڪه دیناسلام،دینےپرازرأفٺورحمٺهست!
اگہرفتارتندیداشتہباشے
نتیجہعڪسمیدھ..
پیامبرهمخیلےهاروبااخلاقخوب
مسلمانڪرد..
#بامهربونےمبلغدینباشیم!(:
#اولعلمتروببربالالطفا
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #مناسبتے
میلاد باسعادت تمثال پیغمبر
حضرتعلےاڪبر؏مبارڪ🌺
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me