eitaa logo
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
159 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
761 ویدیو
15 فایل
حس‌#حسین‌را‌هرڪس‌در‌وجودش‌ندارد‌ هیچ‌ندارد..(؛" ڪل‌الارض‌ڪربلا‌ ‌ڪل‌یوم‌عاشورا‌ یعنی ‌‌باید‌در‌هر‌زمانی‌، هرمڪانی‌، هر‌لحظه‌اے ‌یاور#‌مهدے‌ باشی حرفے❣💭 سخنے🗣 انتقادے بود💥 در خدمتم🤝🏻 ناشناسمونه https://harfeto.timefriend.net/464676878
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 ﷽ 🌸 🌺🍃🌸🍃🌺 ... ولی به قدری عصبی بود که حرفم را قطع کرد و فریاد کشید:" دل درد مامان خوب میشه! ولی پول و سرمایه وقتی رفت دیگه بر نمی گرده!" و با عصبانیت از جا بلند شد و همچنان که بد و بیراه می گفت، از خانه بیرون رفت. رنگ مادر پریده بود و از درد، روی شکمش هم شده بود که با نگرانی به سمتش رفتم و گفتم:" مامان! دراز بکش تا برات نبات داغ بیارم." چشمانش را که از درد بسته بود، به سختی گشود و با صدای ضعیفی پاسخ داد:" نمی خواد مادرجون! چیزی نیس!" وقتی تلخی درد را در چهره اش می دیدم، غم عمیقی بر دلم می نشست و نمی دانستم چه کنم تا دردش قدری قرار بگیرد که دستم را گرفت و گفت:" الهه جان! دیشب که شوهرت نبوده، حالا هم که اومده، تو اینجایی، دلخور میشه! پاشو برو خونه ات." دستش را به گرمی فشردم و گفتم:" مامان! من چه جوری شما رو با این حال بذارم و برم؟" که لبخند بی رمقی زد و گفت:" من که چیزیم نیس! عصبی شدم دوباره دلم درد گرفته! خوب میشه!" و بالاخره با اصرارهایش مجبورم کرد تا تنهایش بگذارم و به طبقه بالا نزد مجید بروم. در اتاق را که باز کردم، دیدم مجید روی مبل نشسته و مثل این که منتظ بازگشت من باشد، چشم به در دوخته است. لبخندی زدم و گفتم: فکر کردم خسته بودی، خوابیدی!" با دست اشاره کرد تا کنارش بنشینم و با مهربانی پاسخ داد:" حالا وقت برای خوابیدن زیاده!" کنارش که نشستم، دست در جیب پیراهن سورمه ای رنگش کرد و بسته کوجکی که زر ورق بنفشی کادوپیچ شده بود، در آورد و مقابل نگاه مشتاقم گرفت که صورتم از خنده پر شد و هیجان زده پرسیدم:" وای! این چیه؟" خندید و با لحن گرم و گیرایش پاسخ داد:" این یعنی این که دیشب تا صبح به فکرت بودم و دلم برات خیلی تنگ شده بود!" هدیه را از دستش گرفتم و با گفتن" خیلی ممنونم!" شروع به باز کردن کاغذ کادو کردم. در میان زر ورق، جعبه کوچکی قرار داشت که به نظر جعبه جواهرات می آمد و وقتی جعبه را گشودم با دیدن پلاک طلا حیرت زده شدم. پلاک طلایی که به زنجیر ظریفی آویخته شده و در میان حلقه باریکش، طرحی زیبا از نام "الهه" می درخشید. برای لحظاتی محو زیبایی چشم نوازش شدم و سمس با صدایی که از شور و شعف به لکنت افتاده بود، گفتم:" مجید! دستت درد نکنه! من... من اصلا فکرش هم نمی کردم! وای مجید! خیلی قشنگه!" ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 |🦋|•••→ @porofail_me