🌷 ﷽ 🌷
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
#عاشقانه_ای_برای_مسلمانان
#فصل_چهارم
#قسمت_۴۲۲
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
............
کمی روی تخت جابجا شدم و آهسته صدایش
کردم:" مجید..." سرش را بالا آورد و همین که دید بیدار شده ام، با سرانگشتانش اشکش را پاک کرد و پرسید:" بیدار شدی الهه جان؟ بهتری عزیزم؟" کف دستم را روی تشک عصا کردم، به سختی روی تخت نیم خیز شدم و همزمان پاسخ دادم:" بهترم..." و من همچنان بی تاب شب بیداری امشب بودم که با دل شکستگی اعتراض کردم:" چرا بیدارم نکردی با هم احیاء بگیریم؟" هنوز هم باورش نمی شد یک دختر سُنی برای احیای امشب این همه بی قراری کند که برای لحظاتی تنها نگاهم کرد و بعد با مهربانی پاسخ داد:" دیدم حالت خوب نیس، گفتم یه کم استراحت کنی!" و من امشب پی استراحت نبودم که رواندازم را کنار زدم و با لحنی درمانده التماسش کردم:" مجید! کمکم می کنی وضو بگیرم؟" و تنها خدا می داند به چه سختی خودم را از روی تخت بلند کردم و با هر آبی که به دست و صورتم می زدم، چقدر لرز می کردم و همه را به عشق مناجات با پرودگارم به جان می خریدم. هنوز سرم منگ بود و نمی دانستم باید چه کنم که مجید با دنیایی شور و حال شیعیانه به یاری ام آمد. سجاده ام را گشود تا رو به قبله بنشینم و با لحن لبریز محبتش دلداری ام داد:" الهه جان! من فقط جوشن کبیر خوندم. اونم به نیت هر دومون خوندم." نمی دانستم چه کنم که من دو شب گذشته با نوای گرم و پُر شور آسید احمد وارد حلقه عشق بازی مراسم شب قدر شده و حالا امشب در کنج تنهایی این خانه نشسته و تمام بدنم از درد ناله می زد. مجید کنار سجاده ام نشست و شاید می خواست پای دلم را در ساحل دریای امشب به آب بزند که با آهنگ دلنشین صدایش آغاز کرد:" الهه جان! ما اعتقاد داریم تو این شب سرنوشت همه معلوم میشه! نه فقط سرنوشت انسان ها، بلکه مقدرات همه موجودات عالم امشب مشخص میشه!" سپس به عشق امام زمان (ع) صورتش میان لبخندی آسمانی درخشید و زمزمه کرد:" ما اعتقاد داریم امشب نامه سرنوشت هر کسی به امضای امام زمان (ع) میرسه. به قول یه آقایی که می گفت امشب امام زمان (ع) با خدا کلی چونه می زنه تا خدا بدی های ما رو ندید بگیره و به خاطر گل روی امام زمان (ع) هم که شده، ما رو ببخشه! که اگه امشب کسی بخشیده بشه، خدا بهترین مقدرات رو براش می نویسه و امام زمان (ع) هم براش امضا می کنه... الهه! امشب بیشتر از هر شب دیگه ای، می تونی حضور امام زمان (ع) رو حس کنی!« و حالا باید باور می کردم آنچه مرا در مجلس احیاء مست می کند، نه از پیمانه پُر شور و حال آسید احمد که از عطر نفس های امام زمان (ع) است که امشب هم در کنج خلوت این خانه، دلم را هوایی خودش کرده و عطش قلبم را از باران بی دریغ حضورش سیراب می کرد که بی آن که کسی برایم روضه بخواند، در میان دریای اشک، عاشقانه صدایش می زدم که باور کرده بودم او هم اکنون در این عالم حضور دارد و در پس پرده غیبت، نغمه ناله های مرا می شنود و در نهایت لطف، پاسخم را می دهد که اگر عنایت او نبود، دل من اینچنین عاشقانه برایش نمی تپید!
✍🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🍃ادامہ دارد....
✍🏻 #نوشته_فاطمه_ولی_نژاد
✍لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ