eitaa logo
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
164 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
761 ویدیو
15 فایل
حس‌#حسین‌را‌هرڪس‌در‌وجودش‌ندارد‌ هیچ‌ندارد..(؛" ڪل‌الارض‌ڪربلا‌ ‌ڪل‌یوم‌عاشورا‌ یعنی ‌‌باید‌در‌هر‌زمانی‌، هرمڪانی‌، هر‌لحظه‌اے ‌یاور#‌مهدے‌ باشی حرفے❣💭 سخنے🗣 انتقادے بود💥 در خدمتم🤝🏻 ناشناسمونه https://harfeto.timefriend.net/464676878
مشاهده در ایتا
دانلود
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
تو رسیدی به آرزوی خودت چه کند این جهان تباهی را...؟؟💔 سه روز مونده به اولین سالگرد شهادتت سردار...
۳ روز مانده... از داغ غمت تمام گل‌ها پرپر افتاده زمین دو دست و پا و یک سر💔 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
🌸 ﷽ 🌸 🌸🍃🌺🍃🌸 ..... در چشمانش دریای حیرت به تلاطم افتاده بود و بی آن که کلامی بگوید، محو حال شیدایی ام شده و من با صدایی که میان گریه دست و پا می زد، همچنان ناله می زدم:" مگه نگفتی از تِه دل صداشون کنم؟ مگه نگفتی دست رد به سینه کسی نمی زنن؟ مگه نگفتی اونقدر پیش خدا آبرو دارن که خدا به احترام اونا هم که شده دعامون رو مستجاب می کنه؟" و چون چشمانش رنگ تصدیق کلامم را گرفت، میان اشک های صادقانه ام اعتراف کردم:" خُب منم می خوام امشب بیام از تِه دلم صداشون کنم!" ناباورانه به رویم خندید و با لحنی لبریز ایمان جواب داد:" مطمئنم حضرت علی (ع) امشب بهت جواب میده! الهه! مطمئنم امشب خدا شفای مامانو میده!" و با امیدی که در قلب هایمان جوانه زده بود، دوشادوش هم به راه افتادیم. احساس می کردم قدم هایم از هم پیشی می گیرند تا زودتر به شفاخانه ای که او پیش چشمانم تصویر کرده بود، برسم. به نیمرخ صورتش که از شادی می درخشید، نگاه کردم و پرسیدم:" مجید جان! برای احیاء کجا میری؟" لبخندی زد و همچنان که نگاهش به روبرو بود، پاسخ داد:" امامزاده سیدمظفر (ع)." با شنیدن نام امامزاده سیدمظفر (ع) که مشهورترین امامزاده بندر بود، تصویر مرقد زیبایش پیش چشمانم مجسم شد که بارها از مقابلش عبور کرده، ولی هیچگاه قدم به صحنش نگذاشته بودم. مجید نفس بلندی کشید و گفت:" من تو این یه سالی که تو این شهر بودم، چند بار رفتم اونجا. به خصوص اون روزهای اولی که اومده بودم بندر، هر وقت دلم می گرفت، می رفتم اونجا!" سپس نگاهم کرد و مثل اینکه هنوز در تحیر تصمیمی که گرفته بودم، مانده باشد، پرسید:" الهه! چی شد که یه دفعه اومدی؟" و این بار اشکم را از روی گونه هایم پاک نکردم تا سند دل سوخته و قلب شکسته ام باشد و جواب دادم:" مجید! حال مامانم خیلی بده! امروز عبدالله هم داشت منو آماده می کرد تا ازش دل بِبُرم!" سپس با نگاه منتظر معجزه ام به چشمان خیسش خیره شدم و با گریه گفتم:" ولی تو گفتی که خیلی ها تو این هیئت ها حاجت گرفتن! من امشب دارم به امید میام مجید! من امشب دارم میام که شفای مامانو بگیرم!" ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 |🦋|•••→ @porofail_me
🌸 ﷽ 🌸 🌺🍃🌸🍃🌺 ...... که شیشه بغضم در گلو شکست و هق هق گریه هایم که امشب رنگ امید و آرزو گرفته بود، پرده سکوت شب را پاره کرد. نگاه مجید در برابر طوفان امیدی که در وجودم به راه افتاده و در و دیوار جانم را به هم می کوبید، به لرزه افتاده و از چشمانش خوب می خواندم که پریشان اجابت دعایم شده است! خیابان منتهی به امامزاده از اتومبیل های پارک شده پُر شده بود و سیل جمعیت به سمت حرم در حال حرکت بودند. در انتهای خیابان، هاله ای آمیخته به انوار نقرهای و فیروزهای، گنبد و بارگاه امامزاده را در آغوش گرفته بود و صدای قرائت دعایی از سمت حرم به گوشم می رسید که تازه به فکر افتادم من از این مراسم احیاء چیزی نمی دانم و با دلواپسی از مجید پرسیدم:"مجید! من باید چی کار کنم؟" و در برابر نگاه متعجبش، باز سؤال کردم:" یعنی الان چه دعایی باید بخونم؟" سپس به دستان خالی ام نگاهی کردم و دستپاچه ادامه دادم:" مجید! من با خودم قرآن و کتاب دعا نیاوردم!" در برابر این همه اضطرابم، لبخندی پُر مِهر و محبت روی صورتش نشست و با متانت پاسخ داد:" الهه جان! کتاب که حتماً تو حرم هست! منم با خودم مفاتیح اُوردم. لازم نیس کار خاصی بکنی! هر جوری دوست داری دعا کن و با خدا حرف بزن..." که با رسیدن به درب حرم، حرفش نیمه تمام ماند. صحن از جمعیت پُر شده و جای نشستن نبود و افراد جدیدی که قصد شرکت در مراسم شب قدر را داشتند، در اطراف حرم، زیراندازی انداخته و همانجا می نشستند. مانده بودیم در این ازدحام جمعیت کجا بنشینیم که صدای زنی توجه مان را جلب کرد. چند زن سالخورده روی حصیر سبز رنگ بزرگی نشسته بودند و کنارشان به اندازه چند نفر جای نشستن بود که با خوشرویی تعارفمان کردند تا روی حصیرشان بنشینیم. مجید به من اشاره کرد تا بنشینم و خودش مثل اینکه معذب باشد، خواست جای دیگری پیدا کند که یکی از خانم ها با مهربانی صدایش کرد:" پسرم! بیا بشین! جا زیاده!" در برابر لحن مادرانه اش، من و مجید دمپایی هایمان را درآوردیم و با تشکری صمیمانه روی حصیر نشستیم، طوری که من پیش آن ها قرار گرفتم و مجید گوشه حصیر نشست. ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 |🦋|•••→ @porofail_me
🌸 ﷽ 🌸 🌸🍃🌺🍃🌸 ..... احساس عجیبی داشتم که با همه بیگانگی اش، ناخوشایند نبود و شبیه تجربه سختی بود که می خواست به آینده ای روشن بدل شود. آهسته زیر گوش مجید نجوا کردم:" مجید! دارن چه دعایی میخونن؟" همچنان که میان صفحات مفاتیح دنبال دعایی می گشت، پاسخ داد:" دارن جوشن کبیر می خونن الهه جان! و جمله اش به آخر نرسیده بود که دعای مورد نظرش را یافت، مفاتیح را میان دستانش مقابل صورتم گرفت و گفت:" این دعای جوشن کبیره! فرازِ ۴۶." و با گفتن این جمله مشغول خواندن دعا به همراه جمعیتی شد که همه با هم زمزمه می کردند و حالا من به عنوان یک سُنی می خواستم هم نوای این جمعیت شیعه، دعای جوشن کبیر بخوانم. سراسر دعا، اسامی الهی بود که میان هر فرازش، از درگاه خدا طلب نجات از آتش دوزخ می کردند. حاال پس از روزها رنج و محنت، تکرار اسماء الحسنی خداوند، مرهمی بر زخم های دلم بود که به قلبم آرامش می بخشید. با قرائت فراز صدم، دعای جوشن کبیر خاتمه یافت و فردی روحانی بر فراز منبر مشغول سخنرانی شد. گوشم به صحبت هایش بود که از توبه و طلب استغفار می گفت و همان طور که نگاهم به گنبد فیروزه ای و پر نقش و نگار امامزاده بود، در دلم با خدا نجوا می کردم که امشب به چشمان خیس و دست های خالی ام رحمی کرده و مادرم را به من بازگردانَد. گاهی به آسمان می نگریستم و در میان ستاره های پر نورش، با کسی دردِ دل می کردم که امشب تمام این جمعیت به حرمت شهادتش لباس سیاه پوشیده و بر هر بلندی پرچم عزایش افراشته شده بود، همان کسی که بنا بود امشب به آبرویش، خدا مرا به آروزیم برساند. سخنرانی تمام شده و مراسم روضه و سینه زنی بر پا شده بود، گرچه من پیش از دیگر عزاداران، به ماتم بیماری مادرم به گریه افتاده و به امید شفایش به درگاه پروردگارم، ضجه می زدم. گریه های آرام مجید را می شنیدم و شانه هایش را می دیدم که زیر بار اشک های مردانه اش به لرزه افتاده و نمی دانستم از آنچه مداحِ مراسم در مصایب امام علی (ع) می خواند، ناله می زند یا از شنیدن گریه های عاجزانه من اینچنین غریبانه اشک می ریزد. ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 |🦋|•••→ @porofail_me
هدایت شده از راجعوـنـ|ʀᴀᴊᴇᴜɴ‹
[[••‌,,,! . الــحمد‌اللہ‌ڪہ‌نـوڪرتم‌ الـحمداللہ‌ڪہ‌مـادرمـے ꧇)🥀..! [[ @ʀᴀᴊᴇᴜɴ ¦راجعوـنـ ]]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللھم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج‌به‌حق‌زهراسلام‌اللہ‌علیھا(":💔🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
01:20 ‏ماکه‌از فکرِتوشب‌خواب‌نداریم؛‌چه‌کنیم؟! -مالك‌مارابازگردانید💔(: ♥️^^ ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
²روزدیگہ(':..¡
*┄┅═✧❁﷽❁✧═┅* *"ایستگاه نماز"* *موضوع:{نمازامروز-روز پنجشنبه-{از خواندن این نماز مهم و با فضیلت غفلت نکنیم}"* ✍ *آقای سید محمد رضی رضوی رحمة الله علیه {نوه‌ی مرحوم سید مرتضی کشمیری رحمة الله علیه} از قول پدرش سید محمد رحمة الله علیه نقل می کند که این نماز برای قضای حوائج و ادای دیون و سایر امور مجرّب و موثر است و پدرم (سید مرتضی رحمة الله علیه) به خواندن آن بسیار سفارش می کرد.ایشان صبح هر پنجشنبه، دخترانش را صدا می زد و آن ها را به خواندن این نماز امر می کرد.از همسر آیت الله کشمیری رحمة الله علیه نقل شده است که هر گاه رزق جدیدی به ما می رسید، سید می فرمود: این از برکات خواندن نماز روز پنجشنبه است* *مرحوم آیت‌الله بهجت "ره" اطرافیان و شاگردان خود را بسیار به خواندن نماز روز پنجشنبه توصیه می‌کردند و می‌فرمودند: «آیت‌الله سید مرتضی کشمیری هر وقت این نماز را می‌خواند، هدیه‌ای برای او می‌رسید»* *از مرحوم آیة الله بهجت پرسیده شد برای برآورده شدن حوائج کدامیک از نمازهایی که برای حاجت ذکر کرده اند خوب است؟ فرمودند نماز روز پنجشنبه* *"شیوه خواندن نماز از کتاب جِمال‌الاسبوع سیدبن‌طاووس"* *این نماز چهار رکعت است (دوتا نماز دو رکعتی)* *در رکعت اول بعد از حمد ۱۱بار سورۀ توحید، در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱بار سورۀ توحید* *در دو رکعت بعد، در رکعت اول بعد از حمد ۳۱بار سورۀ توحید، در رکعت دوم بعد از حمد ۴۱بار سورۀ توحید* *بعد از تمام شدن این چهار رکعت نماز، ۵۱بار سورۀ توحید بخواند و ۵۱بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» بگوید* *سپس به سجده برود و ۱۰۰بار یااللهُ یا الله» بگوید(صد بار یا الله کافی نیست❌-صد بار یا اللهُ‌یاالله بگوید)-سپس حاجت خود را از خداوند متعال بخواهد که ان شاء الله برآبرده خواهد شد* *{برگرفته از کتاب بهجت الدعا صفحه380}* *✅البته باید توجه داشت که استجابت دعاها مشروط به یک سری شرایط است که خلوص نیت و اعتماد به خداوند از مهمترین آنهاست* ✅ *"وقت خواندن این نماز در کل طول روز می باشد یعنی از بعد از طلوع آفتاب صبح تا مغرب"* *"تذکرات مربوط به این نماز"* 1⃣👈 *این نماز در کل پنج شنبه ها می توان خواند و اختصاصی به پنج‌شنبه‌ی خاصی ندارد* 2⃣👈 *لازم نيست نيت را به زبان بیاوریم همين اندازه كه در ذهن خود بنا داریم این نماز را بخوانیم کافیست البته اگر نیت را به زبان هم بیاوریم اشکالی ندارد(مثلا بگوییم دو رکعت نمازِ حاجت روز پنج شنبه می خوانم قربه الی الله)* 3⃣👈 *این نماز چون یک نماز مستحبی است اذان و اقامه ندارد و اصولا نباید برای هیچ کدام از نماز های مستحبی اذان و اقامه گفت*❌ 4⃣👈 *می توان این نماز را به صورت نشسته هم بخوانیم چون که نماز مستحبی است و حتی می توان یک رکعت را ایستاده و رکعت دیگر را نشسته خواند ولی کسی که بتواند ایستاده بخواند ثوابش بیشتر است* 5⃣👈 *در بلند یا آهسته خواندن حمد و سوره و سایر اذکار نماز مخیر هستیم یعنی هم میتوانیم بلند بخوانیم هم آهسته ولی خانم ها اگر صدایشان را نامحرم میشوند آهسته بخوانند* ✅ *از خداوند متعال می خواهیم توفیق خواندن این نماز پر فضیلت را به همه‌ی ما بدهد ان شاء الله* *"التماس‌دعا"* ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me