eitaa logo
« پُرسانــــــــــــــ پُرسانــــــــــــــ » «...ن‌...»
28 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
995 ویدیو
20 فایل
بسم‌الله الرحمن‌الرحیم انا اعطیناک #الکوثر فصل لربک #وانحر ان شانئک هو #الابتر قرآن،حدیث،دعا،احکام،متن،شعر،و... (جهان، انقلاب اسلامی، ولایت فقیه) پُرسان‌پُرسان تا آسمان
مشاهده در ایتا
دانلود
نقل نموده اند: روزی جوانی را دیدم که در کمال ادب سمت آمد و سلام داد و من نیز جواب سلام (ع) به آن جوان را شنیدم از جوان پرسیدم چه کرده ای که به این مقام رسیدی درحالیکه من پانزده سال است هستم و جواب سلامم را نمی شنوم؟ پاسخ داد و پیر و از کارافتاده ای داشتم که دیگر توانایی پیاده آمدن را نداشتند؛ قرار بر این شد هر یکی از والدینم را روی پشتم سوار کنم و به زیارت ببرم یک شب که بسیار خسته بودم و نوبت پدرم بود، خستگی و گرسنگی و تشنگی ام را به رویشان نیاوردم و پدرم را سوار بر پشتم به زیارت امام حسین علیه السلام آوردم و برگرداندم وقتی خسته به خانه رسیدم دیدم مادرم بسیار می کند؛ پرسیدم مادرم چرا گریه می کنی؟ پاسخ داد پسرم می دانم که امشب نوبت من نبود و تو هم بسیار خسته ای؛ اما می ترسم که تا هفته ی بعد زنده نباشم تا به زیارت اباعبدالله بروم آیا می شود امشب مراهم به زیارت ببری؟ هرطور بود مادرم رو بر پشتم سوار کردم و به زیارت رفتیم تمام مدت مادرم گریه می کرد و دعایم می نمود وقتی به حرم رسیدیم دعا کرد هربار به امام حسین علیه السلام سلام بدهی، خود حضرت، سلامت را پاسخ بدهند و این شد که من هربار به زیارت اباعبدالله علیه السلام مشرف می شوم و سلام می دهم، از داخل مضجع شریف صدای جواب سلام حضرت را می‌شنوم السلام علیک یا (ع)
نقل نموده اند: روزی جوانی را دیدم که در کمال ادب سمت آمد و سلام داد و من نیز جواب سلام (ع) به آن جوان را شنیدم از جوان پرسیدم چه کرده ای که به این مقام رسیدی درحالیکه من پانزده سال است هستم و جواب سلامم را نمی شنوم؟ پاسخ داد و پیر و از کارافتاده ای داشتم که دیگر توانایی پیاده آمدن را نداشتند؛ قرار بر این شد هر یکی از والدینم را روی پشتم سوار کنم و به زیارت ببرم یک شب که بسیار خسته بودم و نوبت پدرم بود، خستگی و گرسنگی و تشنگی ام را به رویشان نیاوردم و پدرم را سوار بر پشتم به زیارت امام حسین علیه السلام آوردم و برگرداندم وقتی خسته به خانه رسیدم دیدم مادرم بسیار می کند؛ پرسیدم مادرم چرا گریه می کنی؟ پاسخ داد پسرم می دانم که امشب نوبت من نبود و تو هم بسیار خسته ای؛ اما می ترسم که تا هفته ی بعد زنده نباشم تا به زیارت اباعبدالله بروم آیا می شود امشب مراهم به زیارت ببری؟ هرطور بود مادرم رو بر پشتم سوار کردم و به زیارت رفتیم تمام مدت مادرم گریه می کرد و دعایم می نمود وقتی به حرم رسیدیم دعا کرد هربار به امام حسین علیه السلام سلام بدهی، خود حضرت، سلامت را پاسخ بدهند و این شد که من هربار به زیارت اباعبدالله علیه السلام مشرف می شوم و سلام می دهم، از داخل مضجع شریف صدای جواب سلام حضرت را می‌شنوم السلام علیک یا (ع)