eitaa logo
« پُرسانــــــــــــــ پُرسانــــــــــــــ » «...ن‌...»
28 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1هزار ویدیو
20 فایل
بسم‌الله الرحمن‌الرحیم انا اعطیناک #الکوثر فصل لربک #وانحر ان شانئک هو #الابتر قرآن،حدیث،دعا،احکام،متن،شعر،و... (جهان، انقلاب اسلامی، ولایت فقیه) پُرسان‌پُرسان تا آسمان
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 می‌گویند: زمانی روس‌ها آذربایجان را گرفته بودند. روز که بیست تا سی هزار قمه زن در خیابان‌های آمده بود، همانروز روس‌ها عالم مشروطه خواه و مجاهد تبریز- - را گرفته بودند و می‌خواستند اعدامش کنند. در میدان مرکزی شهر این آخوند مجاهد را آوردند به دار بکشند، بیست هزار مرد هم در خیابان‌ها، قمه میزدند. یکی رفت پیش قمه‌زن‌ها، گفت شما که اینها را توی سر خودتان می‌زنید، من نمی‌گویم توی سر روس‌ها بزنید ولی لااقل با همین قمه‌ها بیایید به میدان اعدام و پای چوبه دار که اینها ببینند بیست هزار آدم قمه به دست آمده و بترسند و ایشان را به دار نکشند. قمه‌زن‌ها گفتند: برو خجالت بکش، را نکن ! امام حسین را بگذار برای ما، امروز ما آمدیم با (ع) حال کنیم و قمه بزنیم ... ✔️ خب این نوع امام حسین را، انگلیس و روس قمه هایش را میخرند و هدیه میدهند... !!!
🚩 🚩 🚩 پاداش با اهلبیت علیهم السلام يکي از علمای بزرگ قم که امام جماعت ، صحن کربلای آقا عليه السلام بودند ميفرمودند؛ پيرمرد مجردی در کربلا بود به نام که خيلی به عليه السلام علاقه داشت. عشق امام حسين عليه السلام او را به کشيده بود و زندگی خيلی ساده‎ای داشت يک اتاقی هم اجاره کرده بود گاهی کارهای دستی انجام ميداد. مثلا يک چيزی خريد و فروش ميکرد. يک کارش خدمت به مجالس امام حسين عليه السلام بود و آب به عزاداران ميداد. اين پيرمرد زيلوهای حرم را جمع ميکرد و پهن ميکرد و براي نمازجماعت خيلی هم سرحال و بانشاط بود. روز يکی از امامان عليهم السلام از خانه بيرون آمدم در بين راه يکی از وعاظ کربلا به من گفت حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است و در کربلا غريب است اگر ميشود از ايشان عيادتی داشته باشيد و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنه‎ای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری ميکند. حاج عباسی که هر وقت ما را ميديد سلام ميکرد دست به سينه ميشد خيلی سر حال بود اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است ديگر نه ميتواند بنشيند نه ميتواند جواب سلام بدهد. حالش خيلی وخيم و در حال سکرات است دور بسترش نشستيم و به رفقا گفتم لحظه آخر خيلی مهم است که به چه حالت بميرد عبرت بگيريم به اين واعظ گفتم که الان فرصت خوبی است تا يک برای امام حسين عليه السلام بخوانيم. واعظ گفت چشم و شروع کرد:  السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هنگام روضه خواندن همه با چشم خود ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مودب نشست حالا ما هم داريم با تعجب نگاه ميکنيم رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به گريه کرد و گفت: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قربان قدمهايتان من پيرغلام چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ همين طور سلام داد تا رسيد به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف به آقا هم سلام داد گفت قربانتان بروم من کجا عيادت شما و از همه تشکرکرد و بعد دراز کشيد مثل اينکه صد سال است که مرده باشد نه قلبش کار ميکند نه نبضش کار ميکند و به رحمت خدا رفت. بعد از اينکه به رحمت خدا رفت من به رفيقش گفتم اين پير غلام امام حسين عليه السلام بوده امام حسين عليه السلام به او نظر کرده و قبولش کرده است عليهم السلام به ديدارش آمده است. بايد مثل يک مرجع تقليد تشييع جنازه اش کنيم. گفت ما آمديم به منزل به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد به علمای گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد به بازاريها گفتيم بازار را ببنديد به هيئتيها گفتيم که فردا بايد يک دسته‎ای مثل برای يک عاشق امام حسين عليه السلام راه بندازيد ميگفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود هيئتها مي آمدند به سروسينهاشان ميزدند چون برای همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين ميگفتند گريه ميکردند برای يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغا شد. در حوزه هم برای حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. يک آيت اللهي در کربلا بود به نام آيت الله سيبويه عموی آيت الله سيبويه‎ای که در زمان ما بودند پيرمردی بود حدود نود سال ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند که منبر ختم اين آقا را من ميروم، همه تعجب کردند. ايشان عصازنان آمدند در پله اول منبر نشستند بعد از قرائت گفت که مردم ميدانيد که من اهل منبر و سخنرانی نيستم ولی آمده ام جريانی از حاج عباس رشتی که برايتان بگويم. گفت که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند؛ وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا امام جماعت بودم نکند من را قبول نکرده باشند من به حال خودم گريه کردم خسته شدم خوابم برد خواب ديدم حاج عباس در باغی از باغهای بهشت است خيلی سرحال و خوشحال جوان و زيبا. گفتم حاج عباس چطوری؟ گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد قبر من وسيع و باز شد نورانی شد ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام تشريف آوردند فرمود تو غلام من بودی من را آورد در اين باغی که ميبينی از باغهای برزخی است اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند حاج عباس همين جا باش در هم ميآيم تو را ميبرم در کنار خودم قرار ميدهم. بعد گفت آقای سيبويه برو به مردم بگو هر چه هست در خانه عليه السلام است. جای ديگر خبری نيست کل الخير فی باب الحسين هر خيری است در خانه امام حسين عليه السلام است. نقل ازحجه الاسلام فرحزاد ⚑ ⚑ ⚑ @niyazha
بعد از آن‌که قضیه‌ی کربلا انجام گرفت - آن فاجعه بزرگ اتفاق افتاد - و فداکاری بی‌نظیر علیه‌السّلام و اصحاب و یاران و خانواده‌اش در آن محیط محدود واقع شد، حادثه‌ اسارت‌ها پیام را باید منتشر می‌کرد و خطبه‌ها و افشاگری‌ها و حقیقت‌گوئی‌های؛ سلام اللَّه علیها و علیه الصّلاة و السّلام مثل یک رسانه پرقدرت باید فکر و حادثه و هدف و جهت‌گیری را در محدوده وسیعی منتشر می‌کرد؛ و کرد ۱۳۷۸ / ۱۱ / ۲۸
نقل نموده اند: روزی جوانی را دیدم که در کمال ادب سمت آمد و سلام داد و من نیز جواب سلام (ع) به آن جوان را شنیدم از جوان پرسیدم چه کرده ای که به این مقام رسیدی درحالیکه من پانزده سال است هستم و جواب سلامم را نمی شنوم؟ پاسخ داد و پیر و از کارافتاده ای داشتم که دیگر توانایی پیاده آمدن را نداشتند؛ قرار بر این شد هر یکی از والدینم را روی پشتم سوار کنم و به زیارت ببرم یک شب که بسیار خسته بودم و نوبت پدرم بود، خستگی و گرسنگی و تشنگی ام را به رویشان نیاوردم و پدرم را سوار بر پشتم به زیارت امام حسین علیه السلام آوردم و برگرداندم وقتی خسته به خانه رسیدم دیدم مادرم بسیار می کند؛ پرسیدم مادرم چرا گریه می کنی؟ پاسخ داد پسرم می دانم که امشب نوبت من نبود و تو هم بسیار خسته ای؛ اما می ترسم که تا هفته ی بعد زنده نباشم تا به زیارت اباعبدالله بروم آیا می شود امشب مراهم به زیارت ببری؟ هرطور بود مادرم رو بر پشتم سوار کردم و به زیارت رفتیم تمام مدت مادرم گریه می کرد و دعایم می نمود وقتی به حرم رسیدیم دعا کرد هربار به امام حسین علیه السلام سلام بدهی، خود حضرت، سلامت را پاسخ بدهند و این شد که من هربار به زیارت اباعبدالله علیه السلام مشرف می شوم و سلام می دهم، از داخل مضجع شریف صدای جواب سلام حضرت را می‌شنوم السلام علیک یا (ع)
نقل نموده اند: روزی جوانی را دیدم که در کمال ادب سمت آمد و سلام داد و من نیز جواب سلام (ع) به آن جوان را شنیدم از جوان پرسیدم چه کرده ای که به این مقام رسیدی درحالیکه من پانزده سال است هستم و جواب سلامم را نمی شنوم؟ پاسخ داد و پیر و از کارافتاده ای داشتم که دیگر توانایی پیاده آمدن را نداشتند؛ قرار بر این شد هر یکی از والدینم را روی پشتم سوار کنم و به زیارت ببرم یک شب که بسیار خسته بودم و نوبت پدرم بود، خستگی و گرسنگی و تشنگی ام را به رویشان نیاوردم و پدرم را سوار بر پشتم به زیارت امام حسین علیه السلام آوردم و برگرداندم وقتی خسته به خانه رسیدم دیدم مادرم بسیار می کند؛ پرسیدم مادرم چرا گریه می کنی؟ پاسخ داد پسرم می دانم که امشب نوبت من نبود و تو هم بسیار خسته ای؛ اما می ترسم که تا هفته ی بعد زنده نباشم تا به زیارت اباعبدالله بروم آیا می شود امشب مراهم به زیارت ببری؟ هرطور بود مادرم رو بر پشتم سوار کردم و به زیارت رفتیم تمام مدت مادرم گریه می کرد و دعایم می نمود وقتی به حرم رسیدیم دعا کرد هربار به امام حسین علیه السلام سلام بدهی، خود حضرت، سلامت را پاسخ بدهند و این شد که من هربار به زیارت اباعبدالله علیه السلام مشرف می شوم و سلام می دهم، از داخل مضجع شریف صدای جواب سلام حضرت را می‌شنوم السلام علیک یا (ع)
کودکان دستای گرم‌تو و دستای‌سردم یادته من حرمو نقاشی کردم شبیه‌ش شده بود یا نه میام پیش تو زود یا نه ترک و لر و کردی و فارس و بلوچ و عرب از غرب و تا شرق و مسیحی مثل وهب دوستت دارن و رو سینه شونه دست ادب با پدر و مادرم آقا اومدم دورت بگردم مدرسه پیش رفیقام خیلی تعریفتو کردم من یه دوستی دارم دلش می‌خواهد با دوست من دوست بشه دوست داره با خونواده تو مأنوس بشه الآن همراهم اومده تو رو نشونش بدم تو نمیذاری که هیچکی اینجا مأیوس بشه موندنی ترین رفیق من امام حسین ... خودم قربونت برم اینجا یا کربلا شبیه بابات‌شدی همبازی‌بچه‌ها با تو قشنگه زندگی دوست همیشگی دوستت‌دارم قد همون ده‌تای‌بچگی من یه دوستی دارم دلش میخواهد با دوست من دوست بشه دوست داره با خونواده تو مأنوس بشه الآن همراهم اومده تو رو نشونش بدم تو نمیذاری که هیچکی اینجا مأیوس بشه موندنی‌ترین رفیق‌من امام‌حسین ... ...