🌎 #اَذان 🌎
اَللّهُ اَکبَرُ(۴)
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ(۲)
اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ(۲)
اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّهِ(۲)
حَی عَلَی الصَّلاةِ(۲)
حَی عَلَی الْفَلاحِ(۲)
حَی عَلی خَیرِ الْعَمَلِ(۲)
اَللّهُ اَکبَرُ(۲)
لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ(۲)
وصلّیالله علی سیّدنا محمّدٍ و آله و سلَّم
@niyazha
🏴
#مقتل
#امام_حسین علیه السلام
#عاشورا
بعد از شهادت حضرت #عباس(ع)، امام حسین(ع)دید دیگر کسی نمانده است تا او را یاری کند.
نگاهی به خانواده و همراهان شهیدش نمود و دید همچون قربانی سر بریده شده اند.
در همین هنگام صدای شیون و فریاد کودکان و زنان به گوشش رسید.
با صدای بلند فریاد زد:
هَل مِن ذابّ عَن حرم رسوُل اللّه؟
هَل مِن موحّد یخاف اللّه فینا؟
هَل مِن مُغیث یرجواللّه فی اغاثتنا؟
_آیا مدافعی برای ناموس #رسول_خدا پیدا می شود؟
آیا یکتا پرستی وجود دارد که از خدا بترسد و به ما کمک کند؟
صدای گریه زن ها بلندتر شد،امام سجاد (ع)که تنهایی پدر را دید با این که بیمار بود و توانایی حرکت نداشت به کمک عصایش برخاست و به طرف پدر رفت، از شدت بیماری و ضعف نمی توانست شمشیر را بلند کند و آن را بر زمین می کشید
#امام_حسین(ع)به ام کلثوم فرمود:
او را نگهدار، نباید زمین، از نسل آل محمد خالی باشد
#امام_سجاد با شنیدن دستور حضرت به بستر خویش بازگشت
آن گاه حضرت از خانواده اش خواست تا سکوت کنند، سپس با آنها وداع کرد، حضرت لباسی از جنسِ خزِ خاکستری رنگ به تنش کرده بود و عمامه ای بر سر نهاده بود که دارای دو تحت الحنک بود، عبایِ پیامبر را نیز بر دوش انداخته و شمشیرش را به دست گرفته بود
#لهوف، ص۶۵
خوارزمی،ج۲،ص۳۲_۳۵
روح المعانی، ج۸،ص۱۱۱
المنتخب، ص۳۱۵
امام حسین(ع)لباس ساده و کم قیمتی خواست تا آن را از زیر لباس هایش بپوشد، چون می خواست هنگامی که به شهادت می رسد و لباس های او را به غارت می برند کسی رغبت و تمایلی به بردنِ آن نداشته باشد و بدن او را برهنه نکنند
لباس کوتاهی برای حضرت آوردند اما آن را قبول نکرد و فرمود:
این لباس مناسب افراد خوار و پست است
آن گاه پیراهن کهنه ای گرفت و چند جای آن را پاره کرد و زیر لباس هایش پوشید، سپس یک شلوار سیاه رنگی خواست و قسمت هایی از آن را شکافت تا کسی نخواهد آن را برباید، بعد آن را به پایش کرد
مناقب ابن شهر آشوب،ج۲،ص۲۲۲
#بحارالانوار،ج۱۰،ص۳۰۵_۲۰۵
مجمع الزواید،ج۹،ص۱۹۳
تاریخ طبری،ج۶،ص۲۵۹
#مقتل مقرم،ص۳۳۳_۳۳۴
امام حسین(ع)پس از دفن #علی_اصغر(ع) به طرف لشکر عمرسعد رفت
او شمشیر به دست گرفته و دیگر به زندگی فکر نمی کرد
آنها را به جنگ فرا خواند، هر کسی که در مقابل او ایستاد و جنگید به هلاکت رساند
حضرت تعداد زیادی را به قتل رساند،
آنگاه در حالی که این رجز را می خواند به میمنه لشکر حمله کرد:
الموت أولی من رکوب العار_والعار أولی من دخول النار
سپس به جانب دیگر لشکر(میسره)حمله نمود و این رجز را می خواند:
أنا الحسین بن علی_آلیت أن لا نشنی_ احمی عیالات أبی_امضی علی دین النبی
عبداللّه بن عمار یغوث می گوید:
تا کنون کسی را غیر از حسین(ع)ندیده ام که به رغم کشتن فرزندانش و به قتلحح رساندن خانواده و یارانش،باز هم قوّت قلب،آرامش و اطمینان،شجاعت و جرأت جنگیدن داشته باشد[با وجود دیدن تمام آن مصیبت ها خللی در عز حضرت و دفاع از دین ایجاد نشد]
هنگامی که حضرت به لشکر حمله می کرد هیچ کسی جرأت نمی کرد در مقابلش بایستد، همه از ترس شمشیر او پا به فرار می گذاشتند
البیان و التبیین،ج۳،ص۱۷۱
مثیرالاحزان،ص۳۷
مقتل عوالم،ص۹۷
تاریخ طبری،ج۶،ص۲۵۹
مقتل مقرم،ص۳۳۶
#مناقب_ابن_شهرآشوب، ج۲،ص۲۳۳
عمربن سعد که این صحنه را مشاهده کرد، بر سرِ یارانش فریاد برآورد و گفت:
این پسر علی بن ابیطالب است، این پسر قاتلِ بزرگان و مردان عرب است! از همه طرف به او حمله کنید
ناگهان ۴هزار تیر انداز در میانِ امام و خیمه گاه قرار گرفتند
حضرت فریاد زد:
یا شیعة آل أبی سفیان!
إن لم یکن لکم دین و کُنتُم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم و ارجعوا إلی أحسابکم إن کنتم عرباً کما تزعمون
_ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید، لا اقل در دنیایتان آزاد مرد و با مرام باشید
به وجدان خویش مراجعه کنید، اگر واقعاً ادعا می کنید که عرب هستید
مقتل مقرم،ص۳۳۷
مناقب ابن شهر آشوب،ج۲،ص۲۲۳
امام حسین(ع)به خیمه گاه آمد و برای بار دیگر با خانواده اش وداع کرد.
آنها را به صبر و بردباری دعوت نمود و فرمود:
لباس عزا به تن کنید و آماده بلا باشید و بدانید که خدا حامی و نگهدار شماست و به زودی از شرّ دشمنان نجاتتان خواهد داد
او پایان کارتان را خیر و خوبی قرار خواهد داد و دشمنانتان را عذاب خواهد نمود و در مقابل این بلاها انواع نعمت و کرامت را به شما خواهد داد
مبادا شکایت کنید!
چیزی نگویید که از پاداشتان بکاهد
آنها دورِ حضرت را گرفتند و چون پروانه به گرد شمع وجودش می گشتند
کودکان ناله می کردند و ترس و اضطراب آنها را پریشان کرده بود، یکی از حضرت آب می خواست، یکی می گفت به جای امنی برویم و.....
امام حسین(ع)در این میان نگاه کرد و دید دخترش سکینه
_که درباره او به فرزند امام حسن(ع) گفته بود او همیشه به یاد خدا ست_
از دیگر زنان فاصله گرفته و دورتر از آنها ایستاده و گریه می کند، نزدِ او رفت و او را دعوت به صبر و بردباری کرد و به او تسلّی و آرامش داد
مقتل_مقرم ص۳۳۸ - ۳۳۹
دارالسلام نوری ج۱
عمرسعد که دید حضرت توجهی به آنها ندارد به لشکرش گفت:
تا حسین مشغول صحبت با خانواده اش است به او حمله کنید، که اگر از آنها جدا شود به هیچ کدامتان رحم نخواهد کرد
آنها حسین و خانواده اش را به تیر بستند، تیرها از میانِ بندهای خیمه ها گذشت
تیری به چادر یکی از زن ها خورد، زن ها ترسیدند و با داد و فریاد داخل خیمه رفتند، نگاه می کردند ببینند امام حسین(ع)چه خواهد کرد
حضرت مانندِ یک شیرِ خشمگین به دشمن حمله کرد
هر کس جلو می آمد با شمشیر می زد و از دمِ تیغ می گذراند، ناگهان باران تیر بر سرِ حضرت باریدن گرفت
حضرت آنها را از خود دفع کرد و به جایگاهِ خود بازگشت
وردِ زبانش؛
لا حول و لا قوة إلّا باللّه ، بود
در آن حال آب خواست
شمر به او گفت:
آب نخواهی خورد تا به جهنم بروی
یکی هم از میان لشکر عمرسعد گفت:
ای حسین!
ببین آب فرات چگونه می درخشد!
قطره ای از آن نخواهی نوشید تا تشنه از دنیا بروی
حضرت فرمود:
اللّهم أمته عطشاً
خدایا او را تشنه بمیران
آن مرد از آن پس، هر گاه آب می خورد معده اش آن را دفع می کرد و بالا می آورد آن قدر این حالت ادامه داشت تا این که تشنه به هلاکت رسید و نتوانست حتی یک جرعه آب بیاشامد
مقتل_مقرم ص۳۴۰
لهوف، ص۶۷
مقاتل_ابی_فرج، ص۴۷
تاریخ_ابن_عساکر، ج۴ ص۳۳۸
ابوالحتوف جعفی، تیری به پیشانی حضرت زد
امام تیر را از پیشانی خارج کرد و خون روی صورتش جاری شد
فرمود:
خدایا! تو خود می بینی که من از دست این بندگان گنه کارت در چه وضعیتی هستم، خدایا! جمع آنها را متلاشی کن و همه آنها را روی زمین زنده نگه دار و هیچ گاه آنها را نیامرز
آن گاه با صدای بلند فریاد زد:
ای بنده های بد!
حق محمد را درباره عترتش چه بد به جا آوردید
اما این را بدانید که پس از کشتن من، قتل و کشتار در میان شما یک مسئله عادی و پیش پا افتاده خواهد شد
به خدا قسم! امیدوارم خدا مرا با شهادتم کرامت بخشد و انتقام مرا به گونه ای از شما بگیرد که نفهمید
حصین گفت:
ای پسر فاطمه!
خدا چگونه می خواهد انتقام تو را از ما بگیرد؟
حضرت فرمود:
بین شما خصومت و دشمنی رُخ خواهد داد و شما خون یکدیگر را خواهید ریخت، سپس خدا شما را به صورت دردناکی عذاب خواهد نمود
بر اثر نبرد طولانی، خستگی بر حضرت غلبه کرد، ایستاد تا کمی استراحت کند، یکی از افراد دشمن سنگی به پیشانی حضرت زد، پیشانی شکافت و خون از آن جاری شد، امام پیراهنش را بالا زد تا خون پیشانی اش را از چشمانش پاک کند که یک نفر دیگر تیر سه شعبه ای به قلب او زد
حضرت فرمود:
بسم اللّه و باللّه و علی ملّة رسول اللّه
سرش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود:
الهی أنت تعلم أنهم یقتلون رجلاً لیس علی وجه الأرض ابن بنت نبیّ غیری
خدایا! می دانی که آنها مردی را کشتند که جز او فرزند زاده پیامبری در روی زمین وجود ندارد
آن گاه حضرت دست برد و تیر را که از کمرش بیرون زده بود خارج کرد، خون با فشار زیادی همچون ناودان بیرون زد دستش را روی زخم گذاشت
مقتل مقرم، ص۳۴۰_۳۴۱
مقتل_عوالم، ص۹۸
نفس_المهموم، ص۱۸۹
مقتل_خوارزمی، ج۲ ص۳۴
بعد از شهادت عبداللّه بن حسن(ع)، آنها امام حسین(ع) را برای مدتی رها کرده و تنها گذاشتند
آنها اگر میخواستند در همان دم میتوانستند او را به شهادت برسانند، اما کسی عهده دار این کار نمیشد و جرأت چنین جسارتی را به خود نمیدادند و این کار را به یکدیگر واگذار میکردند
شمر فریاد زد:
چرا ایستاده اید و نگاه می کنید!
میبینید که بر اثر زخم تیر و نیزه ضعیف و ناتوان شده است و نمیتواند از خود دفاع کند، به او حمله کنید
زرعةبن شریک، دست راست حضرت را زد و حصین، تیری به گلوی او و تیر دیگری به شانه امام زد
منان بن انس، ابتدا نیزه ای به گلوی او فرو کرد، سپس نیزه را به قفسه سینه حضرت زد، بعد از آن تیری به گلویش زد
صالح بن وهب، نیز آمد و نیزه اش را به پهلوی حضرت فرو کرد
هلال بن نافع میگوید:
وقتی حضرت در حال جان دادن بود، او را میدیدم
به خدا قسم تا کنون کسی را که در حال جان دادن همچون حسین، این قدر زیبا و نورانی باشد ندیده بودم
صورت او به قدری توجه مرا به خود جلب کرده بود که کشته شدنش را از یاد برده بودم
حضرت در حال جان دادن باز آب خواست اما آنها به او آب ندادند
یکی به او گفت:
آب نخواهی نوشید تا وارد دوزخ شوی و از حمیم آن به تو بدهند
حضرت به او فرمود:
"من وارد حامیه و دوزخ شوم؟!
من نزد جدّم رسول خدا خواهم رفت و همراه او در جایگاهش قرار خواهم گرفت
فی مقصد صدق عندک ملیک مقتدر،
آن گاه از شما و جنایاتی که بر سر من آوردید به خدا شکایت خواهم کرد که در پی آن خدا بر همه شما چنان غضب خواهد نمود که گویی در دل کسی چیزی از رحمت و گذشت قرار نداده است
مقتل_مقرم، ص۳۴۴_۳۴۵
اخبارالطوال، ص۲۵۵
الاتحاف_بحب_الاشراف، ص۱۶
مقتل_خوارزمی،ج۲،ص۳۵
لهوف، ص۷۰
مقتل_عوالم، ص۱۱۰
مثیرالاحزان، ص۳۹
وقتی حال امام حسین(ع) رو به وخامت گذاشت، صورتش را رو به آسمان گرفت و دعایی خواند
اسب امام به دور حضرت می گردید،
آمد و پیشانی اش را به خون حضرت آغشته کرد، عمر سعد فریاد زد:
این اسب از اسب های رسول اللّه است!
آن را محاصره کردند تا به غنیمت بگیرند اما اسب با لگد آنها را میزد
گفته شده است این اسب چهل نفر از افراد دشمن و دَه اسب آنان را از پای درآورد و به هلاکت رساند
عمرسعد که دید نمی تواند آن را بگیرد گفت:
رهایش کنید تا ببینیم می خواهد چه کار کند
اسب وقتی دید با او کاری ندارند نزد امام حسین آمد و دوباره پیشانی خود را آغشته به خون کرد، او را بویید و شیحه بلندی کشید
#امام_باقر(ع)فرمود:
اسب امام حسین در آن لحظه می گفت:
الظلیمة،الظلیمة،من أمة قتلت من بنت نبیها
آن گاه به طرف خیمه گاه رفت و در حال رفتن شیهه میکشید
همین که زن ها دیدند اسب امام سر به زیر انداخته و زینش واژگون شده است با موهای پریشان از خیمه ها بیرون آمدند، به صورت خود سیلی و لطمه می زدند، ناله و شیون می کردند، چون افتخار و عزّتِ با امام حسین بودن را از دست داده بودند، با همان حال به سوی قتلگاه حرکت کردند
مقتل مقرم،ص۳۴۵_۳۴۶
ریاض_المصائب،ص۳۳
امالی صدوق،ص۹۸،مجلس۳۰
مقتل خوارزمی،ص۳۷
تظلم الزهرا،ص۱۲۸_۱۲۹
مقتل خوارزمی،ج۲،ص۳۷
زیارت ناحیه مقدسه
مقتل_امام_حسین
حضرت زینب(س)فریاد زد:
وامحمدا، وا ابتاه، وا علیا، وا جعفرا، وا حمزتا! هذا حسین بالعراء، صریح بکربلا!
این حسین است که عریان روی خاک کربلا افتاده است
آنگاه گفت:
ای کاش آسمان به زمین می افتاد،
ای کاش کوه ها به زمین می ریخت
نزد امام حسین رسید، عمر سعد و تعدادی از سربازانش در نزدیکی امام ایستاده بودند
حضرت واپسین نفس هایش را میکشید
حضرت زینب خطاب به عمر سعد فرمود:
ای عمر!
حسین را میکشند و نگاه میکنی؟
عمر سعد در حالی که اشک دیدگانش بر روی صورتش میریخت صورتش را از حضرت زینب برگرداند
حضرت زینب فرمود:
وای بر شما، آیا یک مسلمان در میان شما نیست؟
کسی پاسخ او را نداد
آن گاه عمر سعد خطاب به لشکرش گفت:
بیایید به داخل گودال و راحتش کنید
شمر نزد امام حسین آمد، زانو زد و بعد روی سینه حضرت نشست
ریش های مقدسِ حضرت را به دست گرفت و ۱۲ضربه با شمشیر به پیکر نیمه جان حضرت زد و ...
مقتل مقرم،ص۳۴۷
تاریخ طبری،ج۶،ص۲۵۹
لهوف،ص۷۳
مقتل خوارزمی،ج۲،ص۳۷
کامل ابن اثیر،ج۴،ص۳۲
مقتل عوالم،ص۱۰۰
مقتل خوارزمی،ج۶،ص۳۶
ZiyaratAshoura.mp3
12.64M
#زیارت_عاشورا
حاج میثم مطیعی
مدت : ۱۳ دقیقه
🏴 🏴 🏴
🚩
أَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُودِ
خدایا شفاعت حسین را روز ورود [در صحنه محشر] به من روزى کن
🏴 🏴 🏴
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ
بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
پنج شنبه و روز عاشورا
با فاتحه و صلوات
به یاد اسیران خاک هم باشیم
🕯 🕯 🕯
🚩 🚩 🚩
أَيْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاءَ
کجاست آنکه انتقام خون شهید کربلا را بگیرد
🚩اللهم عجِّلِ لولیکَ الفرج🚩
🏴 🏴 🏴
امام صادق علیه السلام
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمَّا كَانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَيْنِ ع مَا كَانَ ضَجَّتِ الْمَلَائِكَةُ إِلَى اللَّهِ بِالْبُكَاءِ وَ قَالَتْ يُفْعَلُ هَذَا بِالْحُسَيْنِ صَفِيِّكَ وَ ابْنِ نَبِيِّكَ قَالَ فَأَقَامَ اللَّهُ لَهُمْ ظِلَّ الْقَائِمِ ع وَ قَالَ بِهَذَا أَنْتَقِمُ لِهَذَا
"چون کار حسین چنان شد که شد
(اصحاب و جوان هایش کشته شدند و خودش تنها ماند)
فرشتگان به سوى خدا شیون و گریه برداشتند و گفتند:
با حسین برگزیده و پسر پیغمبرت چنین رفتار کنند؟
پس خدا شبح و سایه حضرت #قائم علیه السلام را به آنها نمود و فرمود:
با این انتقام او را می گیرم
#اصول_کافى - ج ۲ ص ۳۶۶
🏴 🏴 🏴