احترام به دیگران_صدای اصلی_229096-mc.mp3
12.73M
🔻دخترک گریان به خانه آمد. رو به مادر بزرگ کرد و گفت: دیگر عاشق نمیشوم این دنیا ارزش عاشقی ندارد. عشق تنها توی کتابها و افسانههاست و …. مادر بزرگ مهربان تنها نگاهی به نوه عزیزش کرد و نوه زیبایش که همان چشمهای ز یبا را داشت به او خیره شد. سرانجام پرسید مامان بزر گ به چه نگاه میکنید؟ هنوز هم معتقد به عشق و عاشقی هستید؟ باور کن نسل مردائی مثل خدا بیامرز بابا بزر گ از بین رفته، باور کن هیچ کس حافظ نمیخو اند کسی به دنبال عطار نیست. پیرزن مهربان باز به او لبخند زد. لبخند مادر بزرگ نوه زیبا را تحت تاثیر قرار داد و کمی آرامتر پرسید مامان بزر گ اشتباه میکنم؟ مادر بزرگ گفت میخو اهی یک قصه بر ایت تعریف کنم؟ دخترک که از بچگی عاشق قصه های مادر بزرگ بود سرش را تکان داد تا شاید اندکی غصه هایش را از یاد ببرد و مادر بزرگ این گونه داستان خو د را آغاز کرد.
” یکی بو د، یکی نبو د، غیر از خدا هیچ کس نبود. بالای کو هی یک عقاب روی تخمهای خو د نشسته بود منتظر بود که توی یکی از روزها تخمها بشکند و جوجه عقابها سر از تخم بیرون آورند اما توی یکی از روزها که عقاب روی تخمها نبود زلزلهای آمد و یکی از تخمها از لانه قل خورد و رفت پایین و آنقدر پایین رفت تا به وسط مزرعهای که پایین کوه بود ایستاد. پسر ک شیطان مزرعه دار تخم را برداشت و قاطی تخم های بلدرچین کنار برکه که او هم منتظر جوجه هایش بود کرد. چند روزی گذشت و همه جوجه بلدرچینها سر از تخم درآوردند بچه عقاب هم به همراه جوجه های بلدرچین پای به این دنیا گذاشت بچه عقاب با دیگران فرق داشت و لی کسی به این مسئله توجه نمیکرد یک چند سالی گذشت و بچه عقاب سر به آسمان کرد و عقابها را بالای سرش دید به بلدرچینهای دیگر گفت چه خو ب می شد من هم یک عقاب بودم و می توانستم تا آن بالاها پرواز کنم بقیه بلدرچینها به او خندیدند و حسابی او را مسخره کردند پس گفتند تو فقط یک بلدرچینی نمی تو انی هیچوقت یک عقاب بشوی و عقاب بلدرچین نما! هم باور کرد و همیشه چو ن یک بلدرچین زندگی کرد و آخر هم مثل یک بلدرچین مرد چو ن هیچوقت باور نکرد میتونه عقاب باشد مادر بزر گ ساکت شد و نوه باهوش از او پر سید همین مادر بزرگ؟ خوب معنی این داستان چی بود؟ مادر بزرگ صبور که به نظر می آمد مدتها بود منتظر این سو ال از سوی نوهاش بود جواب داد خوب تو هم این طور اگر باور کنی دوران عشق تمام شده اگر عشق فقط توی افسانه ها است و هیچ مردی ارزش عشق ورزیدن ندارد، حافظ و سعدی عطارو.. یک مشت کاغذ پاره قدیمی است همیشه یک دختر نا امید و بی عشق خواهی ماند و هیچ و قت عشق در خانه ترا نخواهد زد پس هر وقت خو استی هر چی بشو ی کافی است فقط آن را باور کنی دخترک مبهو ت شد و ناگهان لبخند زیبائی زد مادر بزر گ را بغل کرد و بوسید دیوان حافظ را از کتابخانه برداشت و متوجه چشمهای نمناک مادر بزرگ مهربونش نشد که به عکس پدربزرگ چه عاشقانه و پر حسرت نگاه می کند
#داستان_شب #داستانهای_آموزنده
🌸🍃❤️
@postchiy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
📚 ضرب المثل ” پته روی آب افتادن “
🖇 معنی و کاربرد:
🔸 پته به معنی بند یا وسیله ای است که با آن راهِ آب را در جوی های شیب دار می بستند تا آب را ذخیره کنند.
🔹 پته کسی روی آب افتاد: رازش فاش شد
🔸 پته روی آب افتادن: آبروی کسی رفتن؛
لو رفتن کاری که سعی داشت مخفیانه انجام دهد.
🔹 پته کسی را روی آب ریختن کنایه از برملا کردن اسرار آن شخص و بردن آبروی اوست.
🖇 ریشه این ضرب المثل:
درگذشته در فلاتِ کم آب ایران مردم سد کوچکی از جنس چوب کهن که آن را "پته" مینامیدند در درون جوی قرار می دادند و آب را به درون آبانبارها می راندند تا به مصارف روزانه برسد.
در زمان خشکسالی یا کم آبی، برخی افراد در تاریکی شب به این جوی های آب هجوم می بردند و با قرار دادن پته ای مثل سنگ یا چوب، مسیر آب را از بالا می بستند و خودشان ظرف هایشان را پر از آب می کردند.
گاهی وقت ها که این افراد جلوی جریان آب را می گرفتند، یکباره جریان آب شدت می یافت و پته هم با جریان آب به سمت روستاهای دیگر می رفت.
مردم هم که پته را روی آب می دیدند می فهمیدند که عده ای دزدکی آب را برای خودشان می برند.
اینجا بود که میگفتند: پته شان روی آب افتاد. یعنی رازشان فاش شد.
#ضرب_المثل
🌸🍃❤️
@postchiy
هدایت شده از گسترده تبلیغاتی سبحان📢
#توسل_به_حضرت_ام_البنین
برای حاجات صعب العلاجی که امیدی به براورده شدن ان نیست به طریق زیربه حضرت ام البنین توسل کنید
https://eitaa.com/joinchat/257753448C1d647355b9
🌺دریافت انواع دعا 👆👆
#ویژه_امشب
امروز سوار اسنپ که شدم آهنگاش خیلی قشنگ بود ؛ هر آهنگی پلی میشد ؛ یادداشت میکردم توی گوشیم برم بعدا" پیدا کنم :)))) یهو چشمم خورد به اسکرین ضبط ماشینش دیدم همه آهنگاش تهش ادرس این کانالو نوشته :🎵🎶
💞 ⚡️https://eitaa.com/joinchat/2768044155Cafcc9a5cd0
درد محبت درمان ندارد
راه مودت پایان ندارد
از جانِ شیرین ممکن بود صبر
اما زِ جانان امکان ندارد
آنرا که در جان عشقی نباشد
دل بَر کَن از وی کو جان ندارد
#خواجوی_کرمانی
🌸🍃❤️
@postchiy
هدایت شده از تبلیغات همشهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥خداحافظی با بوتاکس برای همیشه🤩
✅روش دائمی و مقرون به صرفه برای برطرف کردن چین و چروک و افتادگی پوست💁🏻♀️
✅مورد تایید متخصصین وزارت بهداشت🤗
💭برای خرید و دریافت مشاوره رایگان روی لینک کلیک کنید 👇
https://www.20landing.com/68/888
https://www.20landing.com/68/888
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شمام از دست لکههای روی مبل و لباس خسته شدید 😢
امروز میخام ی پاک کننده قوی لکههارو بهتون معرفی کنم که در چند ثانیه انواع لکههارو میتونه از بین ببره🤓
بهترین و قویترین پاک کننده انواع لکه ها 😍
با این محصول دیگه خیالت از همه چیز راحته چون هیچ لکه ایی نیست که نتونه پاک کنه.
✅ برای اطلاعات بیشتر وارد لینک زیر شو👇
https://www.20landing.com/120/889
https://www.20landing.com/120/889
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🦋🌸
من خدا را تو برقِ چشای
آدمایی می بینم
که از حالِ خوبِ دیگران حالشون خوبه...
#متن_زیبا #حرفهای_قشنگ #متن_جذاب
🌸🍃❤️
@postchiy
هدایت شده از گسترده تبلیغاتی سبحان📢
⭕ زایمان وحشتناک مادر بی رحـــم
اگه تمایل به دیدن ادامه صحنه #سانسور شده داشتید عضو جدید چنل زیر باشید 👇🏻👇🏻👇🏻🚫
https://eitaa.com/joinchat/1744503250C21820b9f5a
#توسل_به_حضرت_ام_البنین 🏴
نذر امشب برای مادر حضرت عباس
که می تونه خیلی حاجتت رو راحت بده
اهل بیت روی مادر حساس هستن 🥹
http://eitaa.com/joinchat/1867382803C75dfd5079d
⚠️فرصت عضویت فقط امشب
اجابت حاجات های سنگین👆
بهترین نذر روبرای خودت کن با مدارعرش
چون برای غیرِ خودت نعمت خواستی؛
برای تو هم خواهد آمد...
#متن_جذاب #حرفهای_قشنگ
#حال_خوب
🌸🍃❤️
@postchiy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍊🙃
هیچ کس
بی غم و غصه و
گرفتاری نیست
اما قشنگیش به
اینه که
تو اون غم
لبخند بزنی و بگی:
خدا خیلی بزرگه...
#انرژی_مثبت #انگیزشی #حرفهای_قشنگ
🌸🍃❤️
@postchiy
.
📜 #حکایت
روزی مردی به خانهی بهلول رفت و از او
خواست که طنابش را برای مدتی به او قرض دهد.
بهلول کمی فکر کرد و گفت : "حیف که روی آن ارزن پهن کرده ام و گرنه حتما آن را به تو می دادم!"
مرد با تعجب گفت : "مگر می شود روی طناب ارزن پهن کرد؟!"
بهلول گفت: "برای آن که طناب را ندهم
این بهانه کافی است!"
#بهلول
🌸🍃❤️
@postchiy
.
• به جاى آنكه بگردى و ببينى
چه چيز افسرده ات مى كند،
بدنبال موهبتهاى زندگىات،
جهت شكرگزارى باش...
خدايا شكرت كه يك روز ديگر
فرصت زندگى و لبخند دارم✨
#حرفهای_قشنگ #متن_جذاب
🌸🍃❤️
@postchiy
بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیدهی عقل مست تو چرخهی چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بیتو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود
بیتو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود
👤#مولانا_جان
🌸🍃❤️
@postchiy
🌼🌱👇
همه چیز برای کسی
که می داند چگونه صبر کند
به موقع اتفاق می افتد🌼
#حس_خوب #گل_بابونه #انگیزشی_مثبت #دخترانه_ها #نوشته_عکس
🌸🍃❤️
@postchiy
🔻چهار شمع در یک اتاق کوچک به آهستگي داشتند ميسوختند، در آن محيط آرام و کوچک صداي پچ پچ آنها به گوش ميرسيد.
شمع اول میگفت: "من «صلح و آرامش» هستم، اما هيچ كسي نميتواند شعله مرا روشن نگه دارد. من باور دارم كه به زودي ميميرم." سپس شعله «صلح و آرامش» ضعيف شد و به كلي خاموش شد.
شمع دوم ادامه داد: "من «ايمان» هستم. براي بيشتر آدم ها، ديگر در زندگي ضروري نيستم. پس دليلي وجود ندارد كه روشن بمانم." سپس با وزش نسيم ملايمي، «ايمان» نيز خاموش شد.
شمع سوم که ناظر خاموش شدن دو شمع دیگر بود با ناراحتي گفت: "من «عشق» هستم ولي توانايي آن را ندارم كه ديگر روشن بمانم. آدمها من را در حاشيه زندگي خود قرار داده اند، اهميت مرا درك نميكنند. آنها حتي فراموش كردهاند كه به نزديكترين كسان خود عشق بورزند. طولي نكشيد كه «عشق» نيز خاموش شد.
ناگهان كودكي وارد اتاق شد و سه شمع خاموش را ديد. تعجب کرد پس گفت: چرا شما خاموش شدهايد؟ شما قاعدتا بايد تا آخر روشن بمانيد. سپس شروع به گريه كردن. آنگاه شمع چهارم گفت: نگران نباش تا زماني كه من وجود دارم ما ميتوانيم بقيه شمعها را دوباره روشن كنيم. کودک گفت اسم تو چیه؟ شمع پاسخ داد من اميد هستم!
کودک با چشماني كه از اشك شوق مي درخشيد، شمع «اميد» را برداشت و بقيه شمع ها را روشن كرد.
حتما شنیدید که میگویند: ما به امید زنده ایم
#داستانهای_آموزنده #داستان_شب
🌸🍃❤️
@postchiy