eitaa logo
پستچی💯
18.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
7 فایل
✨بنام خدای شفیع و صبور✨ جهت رزرو تبلیغات فقط بااین آیدی هماهنگ کنید @vojdani_80 لطفا پست هارو کپی نکنید ممنون از درک شما🙏🏻 (⁠✯⁠ᴗ⁠✯⁠) بهترین ها را برایتان پست خواهیم کرد
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ♥️ ‌ ‌ ‌‌ تو را باید کمی بیشتر دوست داشت             کمی بیشتر از یک همراه           ‌  کمی بیشتر از یک همسفر       کمی بیشتر از یک آشنای ناشناس!                       تو را باید...            اندازه تمام دلشوره هایت               اندازه اعتماد کردنت      ‌    تو را باید با تمام حرف هایی         که در چشمانت موج میزند                   یک شب بارانی                  یک آهنگ قدیمی                یک شعر تمام نشدنی             « دوست دارم » 🤍• 🌸🍃❤️ @postchiy
♥️ پس هیچوقت تسلیم نشو وبه زندگی ادامه بده 🌸🍃❤️ @postchiy
♥️ ریتم قلبم را موزون مے‌ڪنم با آهنڪَ پلڪ هایتــ سمفونی بدیعی خواهی شنید بہ شرافتــ ِ عشق بی تڪرار و جذابــ 🌸🍃❤️ @postchiy
♥️ صدای پای که می‌آید؟ به کوچه‌ام که گذر دارد؟ بگو که پنجره بگشایم، اگر ز عشق خبر دارد. دلم گرفته ز تنهایی بُوَد که پنجره بگشایم اگر گذرگه خاموشم، هنوز راهگُذر دارد 🌸🍃❤️ @postchiy
‌♥️ ای برای تو بمیرم که تو تب کرده ی عشقی ای بلای تو به جانم که تو جانی و جهانی ♥️ 🌸🍃❤️ @postchiy
اونی که چشمش به باشه خدا بیشتر از آرزوهاش بهش میبخشه.. 🌸🍃❤️ @postchiy
گاهی برآورده شدن یک نفر از مسیر تو میگذره راه باش….. خدا برات جبران میکنه😘 🌸🍃❤️ @postchiy
♥️ برای این لحظه خوشحال باش همین لحظه زندگی توست 🌸🍃❤️ @postchiy
♥️ شعر من ارزانے ات باد که یادت پیشانے دفترم را به نام تو آراست...!! 🌸🍃❤️ @postchiy
✨ هر کسی یک دلبر جـانـانـه دارد من تو را سلام دلرباترین معشوق دنیا♥️ سلام مولای من 🌼 🌸🍃❤️ @postchiy
شونه و گل سرا (قسمت دوم).mp3 - @mer30tv.mp3
4.33M
یک قصه جذاب و آموزنده برای کودک دلبند شما🥰 هر شب پستچی🌸🍃 🌸🍃❤️ @postchiy
💫 گویند انوشیروان روز نوروز مجلس عام داشت. دید که یکی از حاضران پنهانی جامی زرین در بغل نهاد. چشم پوشید و چیزی نگفت. چون مجلس تمام شد شراب دار گفت:هیچ کس بیرون نرود تا تجسس کنم که یک جام زر ناب گم شده... انوشیروان گفت: بگذار که آن کس که گرفت باز نخواهد داد و آنکس که دید سخن چینی نکند. بعد از چند روز آن شخص پیش نوشیروان آمد. جامه های نو پوشیده بود و کفشی نو در پای داشت.نوشیروان اشاره به جامه های وی کرد که اینها از آن است؟مرد دامن از روی کفش برداشت و گفت این نیز از آن میباشد.نوشیروان بخندید و دانست که او به ضرورت گرفته است و پس بفرمود تا هزار مثقال زر به وی دادند.... منبع بهارستان جامی 🌸🍃❤️ @postchiy