eitaa logo
استاد پورعلیزاده روانشناس اصفهان 🔞🔞🔞
3.6هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
690 ویدیو
19 فایل
سلام دوستانم🌹خوشحال میشم سوالاتتون و در pv برام ارسال کنید🌹 @Pouralizade هماهنگی وقت مشاوره حضوری تماس با شماره 09134118416 👇آدرس اینستاگرام👇 instagram.com/pouralizade 👇 آدرس سایت👇 Www.pouralizade.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پرسش از استاد پورعلیزاده موضوع: سوال شما عزیزان🌹👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ .سلام‌خسته نباشید آقای دکتر من خانمی ......................................................................................‌‌‌......‌‌...........................................................................................‌‌‌......‌‌..... شوهرم از اوایل ازدواج خیلی اخلاقش بد بود ودست بزن داشت تو این ..... سال چندین مورد خیانت ازش دیدم از نزدیکترین آشناها با هم رابطه داشتند وهمه را تحمل کردم وگفتم خوب میشه از اولی که ازدواج کردیم همش میگفت ندارم بدهکارم اعتیاد داشت تا اعتیادش را کنار گذاشت کارهایی دیگه انجام میده مشروب میخوره از ائمه ودین خارج شده از لحاظ محبت خیلی بهش محبت میکنم با عزیزم وجونم هیچ وقت بی احترامی بهش نکردم وهمیشه بهترین غذاها ودستپخت را براش داشتم وزنی هستم آبرو دار وبا همه چیش ساختم ولی هنوز که هنوزه دست از خیانت بر نمیداره تا بیرون است خیلی خوش اخلاق با این وآن بگد بخنده ولی تا پا به خونه میزاره فحش وبد اخلاقی وانموقع هم که فحش نمیده همش تو‌گوشی است اصلا هیچ توجهی به من نداره ولی من خیلی دوستش دارم الان دو سال است که داماد دارم سعی میکنم این چیزها را دامادم نفهمد وابرو داری میکنم ودیگه خسته شدم نمیدونم چیکار کنم خودم خیلی چادری ومذهبی هستم دو تا دختر دیگه خونه دارم شما به من بگید آقای دکتر چیکار کنم یک راهی جلوی پای من بزارید 🦋لطفا پاسخ استاد را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی مثل بستنیه تا آب نشده باید ازش لذت برد دیروز و فراموش کن نگران فردا نباش امروز رو زندگی کن ❤️ روزتون زیبا،لحظه هاتون شیرین😊 همراهان عزیز 🌺🌺 https://eitaa.com/pouralizadeh
222.4K
💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞 دوستان عزیز🌹 👈سوالات شما با تغییر در کانال بارگذاری میشود مثلا چند سوال شبیه بهم با هم ادغام میشوند تا هم سوال کامل و جامع شود و هم گمنامی پرسشگران محفوظ بماند👌 . ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ 🙏لطفا در سوالتان اطلاعات لازم را بنویسید که استاد بهتر بتوانند موقعیت شما را درک و سپس پاسخ مناسبی ارایه دهند ⛔️ به سوالات گنگ پاسخ داده نمیشود . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• پاسخ سوال هر کسی مربوط و مخصوص به همان شخص است پس لطفا سوالتان را کامل توضیح دهید . ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ آقا/خانم سن؟ مجرد/متاهل ساکن؟ وضعیت مالی؟ میزان تحصیلات؟ شاغل/غیرشاغل تعداد اعضای خانواده؟ فرزندچندم؟ سابقه ازدواج؟ تحصیلات همسر: سوالتان را اینجا 👈 @Pouralizade 👉 ارسال کنید و در کانال به پیامها دقت کنید ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh 🌸
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پرسش از استاد پورعلیزاده موضوع: شبها بد میشن اکثر شبها تا ۵صبح خوابش نمیبره سوال شما عزیزان🌹👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ .سلام و عرض ادب خدمت شما سوالی دارم دختر من ۳۰ سالشونه و شبها بد خواب میشن اکثر شبها تا ۵صبح خوابش نمیبره قرص ملاتونین هم بخوره دیگه اثر نمیکنه قبلا هم خدمتتون گفتم که زیاد آب میریزه حمام طولانی و وسایل و دستهاش و زیاد میشوره برای بیرون رفتن دیر آماده میشه لطفا راهنمایی کنید ممنون از شما 🦋لطفا پاسخ استاد را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
01_Adrien_De_La_Salle_Prélude_D'une_Nuit_D'automne.mp3
6.53M
تو لایق آرامشی 🤍 ،تو لایق عشقی ❤️،تو لایق صلحی💚 همه چیز در تو 🫵 خلاصه میشه تقدیم به تمام بانوان سرزمینم که زندگی خود را تنهایی میسازنند . ارسالی خانم قیاسی🌹 ( از طرفداران محبوب کانالمون) ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
. . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اظهار نظر و بذل محبت یکی از همراهان با معرفت کانالمون)🌹 همه ما هم از اینکه شما کانال خودتان را همراهی می کنید مسرور و سپاسگزاریم🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ پرسش از استاد پورعلیزاده موضوع: مواد مصرف میکردکمپ هم فرستادمش زیرنظرمشاوره هم بودیم تایکسال هم خوب بودولی الان مصرف میکند سوال شما عزیزان🌹👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ ......................................................................................‌‌‌......‌‌...........................................................................................‌‌‌......‌‌..... ما 11ساله ازدواج کردیم یه دخترخانوم .... ساله داریم بامشکلی مواجه هستیم شوهرم مواد مصرف میکردکمپ هم فرستادمش زیرنظرمشاوره هم بودیم تایکسال هم خوب بودولی الان متادون مصرف میکند باخانواده اش به خاطر .............. رفت وامدندارد انها هم سراغی ازش نمیگرین من هم خودم بچه ی شهرستان هستم تمام وقتم شده شوهرم ودخترم خودم وخانواده ام را فراموش کرده ام شوهرم خوب است کارمیکندخوش اخلاق است دخترم راخیلی دوست دارد عاشق من است من هم اورادوست دارم ولی این قرص خوردن خیلی مرا اذیت میکند دوست دارد ترک کند ولی دلیل اینکه ترک نمیکند رانمیفمم ما وضعیت مالی ما همین که دستمون جلوی دیگران نباشه خداراشکرمیکنم ازاول ازدواج باهیچ شروع کردیم الان بهترشده میخاستم ازشما مشاوره بگیرم وحضوری خدمت برسم 🦋لطفا پاسخ استاد را در صوت زیر بشنوید و برای دوستانتان ارسال کنید💞💞💞👇👇👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
1.35M
صوت 🌹استاد پور علیزاده تخصص مشاوره پیش از ازدواج💍 و زوج درمانی💞 ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ موضوع: مواد مصرف میکردکمپ هم فرستادمش زیرنظرمشاوره هم بودیم تایکسال هم خوب بودولی الان مصرف میکند ┄┅┅✹🌺✹┅┅┄ https://eitaa.com/pouralizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروفسور حسابی می گفت؛ لذت بردن را یادمان ندادند!!! از گرما مینالیم،از سرما فرار میکنیم. در جمع از شلوغی کلافه میشویم. و درخلوت از تنهایی بغض میکنیم. تمام هفته منتظر رسیدن تعطیلی هستیم و آخر هفته هم بی حوصله ایم... همیشه به انتظار به پایان رسیدن روزها هستیم که بهترین روزهای زندگیمان بودند. زندگی همان لحظاتی بود که میخواستیم بگذرند.. ولی ما همیشه به چیز دیگری فکر میکنیم بی آنکه بدانیم این روزها تکرار نمیشوند https://eitaa.com/pouralizadeh
. . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اظهار نظر و بذل محبت یکی از همراهان با معرفت کانالمون)🌹 همه ما هم از اینکه شما کانال خودتان را همراهی می کنید مسرور و سپاسگزاریم🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
. . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اظهار نظر و بذل محبت یکی از همراهان با معرفت کانالمون)🌹 همه ما هم از اینکه شما کانال خودتان را همراهی می کنید مسرور و سپاسگزاریم🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
. . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اظهار نظر و بذل محبت یکی از همراهان با معرفت کانالمون)🌹 همه ما هم از اینکه شما کانال خودتان را همراهی می کنید مسرور و سپاسگزاریم🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ارزشمندترین دارایی‌ شما زمان شماست با وقتتان همانند پول برخورد کنید اما یادتان باشد : تفاوت زمان با پول این است که نمیشود آن را پس انداز کرد... https://eitaa.com/pouralizadeh
نوشته های ناهید: یکم دلم گرم شد ؛ و با خودم گفتم : آره بابا آخر کار همه ی ما همین جاست دنیا چه ارزشی داره که این همه به سر و کله ی هم بزنیم منم باید یکم کوتاه بیام ؛  به یحیی نگاه می کردم نمی فهمیدم چرا بهم نگاه  نمی کنه ؛دستهاشو جلوش گرفته بود و حالت گریه داشت ؛بالاخره سرشو بلند کرد و با هم  چشم تو چشم شدیم با دست اشاره کردم بیا اینجا ؛ ولی اون روشو برگردوند و به روی خودش نیاورد  ؛فکر کردم متوجه نشده ؛ چادرم رو کشیدم توی صورتم و بهش نزدیک شدم ولی حواسش به من بود و از اونجا دور شد ،وا رفتم تازه متوجه شده بودم که اون داره ازم دوری می کنه ؛ یحیی همیشه با همه ی قهر و بدرفتاری های من کنار اومده بود و هرگز دلمو اینطور نشکسته بود؛ برای لحظاتی ماتم برد ؛ با خودم گفتم : نه دیگه این تو بمیری از اون تو بمیری های قبلی نیست ؛ چرا من باید گذشت کنم ؟ اگر دنیا ارزش نداره برای چی باید به سختی و بدبختی بگذرونم و مادرِ تو رو تحمل کنم ؟ تا حالا چندین بار بهم تهمت زدی و بهم شک داشتی پس بعد از اینم همین کار رو خواهی کرد ؛چرا عمر به این کوتاهی رو با توو زن عمو سر کنم ؟ برین گمشین احمق ها ؛برگشتم و چشمم افتاد به زن عمو نگاه موذیانه و لبخندی شیطنت آمیزش بهم فهموند که می خواد بهم بگه  این من بودم که پیروز شدم ؛تازه متوجه ی غلطی که کرده بودم شدم ؛از خودم از یحیی از همه دنیا بدم اومد  ؛ و با خودم گفتم : پریماه اینا کین که تو خودتو به خاطرشون این همه بی ارزش می کنی ؟ من حتی فراموش کرده بودم که برای چه کاری اومدم سرخاک ؛ سال آقاجونم بود و من فقط به یحیی فکر کرده بودم ؛ زیر لب گفتم : ای لعنت و نفرین به من اگر دیگه اسم هیچ کدوم شما ها رو بیارم ؛حالا بشنین و تماشا کن حشمت خانم ؛ و  بی اختیار خودمو انداختم روی سنگ قبر و زار زار گریه کردم ؛و دوباره تکرارکردم : آره  ای لعنت به من چرا خودمو کوچک کردم ؛ چرا جلوی زن عمو رفتم به طرف یحیی که بهم بی محلی بکنه ؛چرا اجازه دادم اون زن اینطور بهم پوزخند  بزنه ؛ صدای گریه و شیون مامان و خانجون با صدای من آمیخته شده بود ؛و من می تونستم هر چی می خوام فریاد بزنم و عقده ی دلم رو خالی کنم ؛ همینطور که روی سنگ افتاده بودم فکر می کردم ؛ یحیی برای من مُرد ؛ آقاجون همین الان براش عزا داری می کنم وعشق اونو کنار تو به خاک می سپرم ؛ شما شاهد بودی که با من چیکار کردن ؛ دیگه نمی تونم از کسانی که این همه بهم بدی کردن بگذرم و دوباره برم طرفشون تموم شد آقاجون ؛ همین جا یحیی و همه ی خاطراتم رو دفن می کنم و سبک بال از اینجا میرم  ؛ و آروم در حالیکه چادرم رو ی سرم حائل بود خاک کنار قبر رو با ناخن هام کندم و دستم رو گذاشتم روی قلبم و مشت کردم و گذاشتم روی اون چاله کوچک و روش خاک ریختم ؛ و بلند شدم یک نفس عمیق کشیدم و راه افتادم بطرف اتوبوسی که باهاش اومده بودیم ؛ دیگه حتی نگاه نکردم یحیی و خانواده ی عمو هستن یا نه ولی تصمیم خودم رو گرفته بودم مگه از یک سوراخ چند بار باید نیش می خوردم تا به خودم بیام ؛ اونشب خونه ی ما شلوغ بود و نه یحیی اومد و نه عمو و خانواده اش ؛ خانجون بشدت دلخور بود و مدام داشت از حشمت بد گویی می کرد ؛ با اینکه از این کار خوشم نمی اومد و می دونستم اینم عواقبی برامون داره ولی حرفی نزدم اصلا حالی برای این کار نداشتم چون عزا دار یحیی بودم ؛ مامان عدس پلو تهیه  دیده بود مهمون ها خوردن و خیلی ها کمک کردن تا جمع و جور کنن بعد رفتن دیر وقت شده بود ؛ خواستم برم به اتاقم که بخوابم خانجون صدام کرد و گفت : پریماه قربونت برم دختر ؛ بیا ببین چی میگم ؛ گفتم : خانجون فکر می کنم می دونم چی می خواین بگین دیگه یحیی به درد من  نمی خوره ؛ درسته ؟ گفت : قربون دختر عاقلم برم دورت بگردم یحیی رو فراموش کن من بهت قول میدم یک حشمتی بسازم که صد تا عین خودش به جونش بیفته ؛ همین فردا می خوام برم خونه ی عموت و حساب اون زنیکه ی فتنه رو بزارم کف دستش تا حالا هم به خاطر تو و یحیی این کارو نکردم ؛ گفتم : هر کاری صلاح می دونین بکنین خانجون ولی اونو بدونین  که من از یحیی گذشتم اون دیگه توی زندگی من جایی نداره ولی به نظرم شما خودتون رو اذیت نکنین اون زن ارزش همین کارو هم نداره به قول خودتون بسپرین به دست روزگار ؛ مامان گفت : راست میگه خانجون دیدین که خودشو توی فامیل کوچک کرد ؛همه داشتن می گفتن که چطور حسن آقا  دلش اومده زن و بچه ی برادرشو ول کنه و باهاشون قطع رابطه کنه ؛ با نیومدنشون هزار تا حرف و حدیث درست کردن که همش به ضرر خودشونه ؛ همینطور که خانجون و مامان با هم  سرِ رفتن و نرفتن خانجون بحث می کردن ؛ رفتم به اتاقم وخوابیدم ؛ یک خواب راحت و بی اضطراب ؛ وقتی چشمم رو باز کردم آروم دستهامو به طرف بالا کش دادم و گفتم : راسته که مرگ سردی میاره من واقعا دیگه یحیی رو نمی خوام ؛
اون روز اونقدر غرق در افکار خودم بودم که اصلا ثریا و نریمان رو فراموش کردم ؛ روز جمعه بود و هوا داشت تاریک می شد ولی آقای احمدی هنوز نیومده بود دنبالم دلم می خواست هر چی زودتر از اون خونه برم تا بتونم خاطراتی که با یحیی داشتم رو  فراموش کنم؛ حمام کردم و یک دست لباس  قشنگ  سوسنی رنگ  با خال های سفید  پوشیدم و چند دست لباس که مشکی نباشه و لباس گرم برداشتم و آماده شدم ؛ و روی تخت توی حیاط منتظر نشستم ؛  فرهاد قرار بود مهر اونسال بره کلاس اول ؛ مامان براش وسایل مدرسه رو خریده بود و داشت با ذوق و شوق نشونم می داد و فرید هم اومده بود روی پام نشسته بود ؛ از وقتی هفته ای یکبار میومدم خونه هر دوی اونا نسبت به من حریص شده بودن و ازم جدا نمی شدن ؛مامان یک بسته آماده کرده بود از خوراکی هایی که دوست داشتم و گذاشت توی ساکم و گفت , می دونم تو روت نمیشه دست به چیزی بزنی تا بهت نگفتن نمی خوری ؛  اینا رو بزار توی اتاقت باشه دلت ضعف رفت بزار دهنت  ؛ که در زدن ؛ مامان گفت : ای وای احمدی اومد ؛ مادر تو رو خدا هفته دیگه اگر تونستی زودتر بیا من این بار درست ندیدمت ؛ بشنیم مادر و دختر با هم حرف بزنیم ؛ فرهاد دوید و در رو باز کرد و من بلند شدم و ساکم رو برداشتم که با صدای بلند گفت : پریماه آقا یحیی اومده  ؛ ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟دعا می‌کنم زیبایی و وسعت آسمان وقتی ماه و ستاره‌ها درآن می‌درخشند از آن شما باشد شبتون به زیبایی گل🌺🌺🌺 https://eitaa.com/pouralizadeh
. . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اظهار نظر و بذل محبت یکی از همراهان با معرفت کانالمون)🌹 همه ما هم از اینکه شما کانال خودتان را همراهی می کنید مسرور و سپاسگزاریم🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
. . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اظهار نظر و بذل محبت یکی از همراهان با معرفت کانالمون)🌹 همه ما هم از اینکه شما کانال خودتان را همراهی می کنید مسرور و سپاسگزاریم🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
بسم الله الرحمن الرحیم سلام امام زمانم🤍 هر صبح ،میهمان یک صفحه از مصحف شریف قرآن کریم به همراه صوت و ترجمه 🤍🌸👇 ┄┅┅✹🌺✹┅┅ https://eitaa.com/pouralizadeh
رحمت و برکات الهی برشما مستدام باد https://eitaa.com/pouralizadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا