✍️ رمان #سپر_سرخ
#قسمت_سوم
💠 من و نورالهدی متعجب مانده بودیم و ابوزینب لحظاتی پیش از موکب برگشته و از ماجرا مطلع بود که صورت سبزه و مهربانش از خنده پُر شد و رو به ما خبر داد:«این خانم خبرنگار شبکه #العالمه. میخواست با #حاج_قاسم مصاحبه کنه، حاجی قبول نکرد! به جاش انگشترش رو داد به خادم موکب که بده به این خانم و از دلش دربیاره. حالا اینم انگشتر رو پس داده و میگه انگشتر نمیخوام، من به شبکه العالم قول مصاحبه با #سردار_سلیمانی رو دادم!»
و سوالی که در ذهن من بود، نورالهدی پرسید:«چرا مصاحبه نمیکنه؟» به سمت نورالهدی چرخید و در همه این سالها #حاج_قاسم را با تمام وجود حس کرده بود که با لحنی محکم جواب داد:«تو #حاج_قاسم رو نمیشناسی؟از هر چی که بخواد بزرگش کنه، فرار میکنه!»
💠 و هنوز کلامش به آخر نرسیده، اتومبیلی کنارمان توقف کرد و کسی صدا رساند:«دخترم میشه گریه نکنی؟حالا بگو چی بگم!»
نگاهم چرخید و باورم نمیشد #سردار_سلیمانی را میبینم که با متانت از ماشین پیاده شد و با لبخندی دلنشین به سمت خبرنگار رفت.
💠 خانم خبرنگار هم به آنچه میخواست رسیده بود که هیجان زده به طرف #سردار رفت و پاسخ داد:«هرچی درحق این مردم باید گفته بشه، بگید!»
#سردار_سلیمانی مقابلش رسیده بود، دوربین و پروژکتور آماده فیلمبرداری شدند و #حاج_قاسم شروع به مصاحبه کرد.
💠 در این سالها در #عراق و فلّوجه از #سردار_سلیمانی زیاد شنیده و آنچه میدیدم فراتر از همه آنها بود که یک ژنرال #نظامی با آنهمه قدرت و ابهت، دلِ دیدن اشک خبرنگاری را نداشت.
پس از صرف شام، ما در قسمت زنانه موکب، تکیه به دیوار خستگی این روز طولانی را در میکردیم و صدای صحبت مردها از آن طرف شنیده میشد که نورالهدی با دقت گوش کشید و زیرکانه حدس زد:«صدا #ابومهدی میاد!»
💠 ظاهراً #حاج_قاسم و #ابومهدی هم امشب مهمان همین موکب بودند و دلم میخواست بیشتر صدای #حاج_قاسم را بشنوم که شنیدم جوانی #ایرانی به سختی #عربی صحبت میکند و ظاهراً خطابش به ابومهدی بود:«حاجی یکی از #تهران زنگ زده میگه شنیدیم #حشد_الشعبی با تانکهاشون تا #خوزستان اومدن و #شادگان رو هم گرفتن!»
همهمه آرام خنده در سمت مردان پیچید و لحن نرم #ابومهدی در گوشم نشست:«بگو اگه جز لودر و بیل مکانیکی چیزی همراه ما دیدن، غنیمت بگیرن، آهنش رو بفروشن خرج سیل زدهها بکنن!»
💠 از شوخی شیرین ابومهدی، خنده مردها در فضای موکب پیچید و نورالهدی طوری به خنده افتاد که با دست مقابل دهانش را گرفت تا صدای خندیدنش به گوش نامحرمان نرسد و من دلخور پرسیدم:«یعنی چی؟»
نورالهدی از خنده سرخ شده بود، نفسی گرفت و با همان خنده پاسخم را داد:«از وقتی #حشد_الشعبی برا کمک اومده خوزستان، بعضیا شایعه کردن که ما اومدیم اینجا سرکوب ایرانیها!»
💠 و حکایت به همینجا ختم نمیشد که کمکم رنگ خنده از صورتش رفت، دردی در نگاهش پیدا شد و انگار قلب صدایش شکست:«حتی ابوزینب عصری میگفت بعضیا توئیت زدن که چرا #عراقیهایی که جوونای ما رو کشتن باید بیان کمک سیلزدههامون!»
از سنگینی حرفهایی که از زبان نورالهدی میشنیدم خستگی امروز مثل آواری روی دلم خراب شد و صدای نورالهدی غرق غم بود:«آخه مگه #شهدای ایرانی تو جنگ رو ما کشتیم؟ اصلاً انگار نه انگار که ما #شیعههای عراق خودمون بیشترین ظلم رو از #صدام دیدیدم! حتی تو جنگ ایران و عراق، صدام جوونای ما رو به جرم حمایت از #ایران اعدام میکرد!»
💠 و دیگر فرصت نشد بیشتر شرح این شایعه را بدهد که دوباره طنین کلام #ابومهدی در فضا پیچید:«زمان #داعش ملت ایران خالصانه و بیتوقع کمک ملت عراق کردن!الانم که تو کشور شما سیل اومده ما احساس وظیفه کردیم برا جبران قسمت کوچیکی از محبتهاتون بیایم کمک.»
صدای تشکر میزبانان ایرانی میان صحبتهای #ابومهدی شنیده میشد و او همچنان با مهربانی و آرامش میگفت:«البته ما فقط وسایل مهندسی اوردیم برا کمک به جلوگیری از پیشرفت سیل.گروه بهداری هم اوردیم برا اینکه مریضیهای بومی ما با منطقه شما یجوره! از طرفی پزشک و پرستار ما عرب زبانه و راحتتر با مردم عربزبان #شادگان و #سوسنگرد ارتباط برقرار میکنه!»
💠 تلخی طعنههای فضای مجازی با شیرینی کلام #ابومهدی کمتر میشد و دلم میخواست باز هم بگوید که لحن محجوب #حاج_قاسم به دلم نشست:«ما با اینهمه نیرو درست نیس مزاحم صاحبخونه باشیم، پس عزیزان حرکت!»
شاید دل دریایی او هم از تیرهایی که به سمت رفقای عراقیاش هدف گرفته بودند، شکسته و میخواست با #ابومهدی خلوت کند که به نیت بازدید از مناطق سیل زده از موکب خارج شدند و من تا صبح از غصه قصه غریبانهای که شنیده بودم، خوابم نبرد...
#ادامه_دارد
#سپر_سرخ
#رادان
#حجاب_بالندگی
#تولیدی_عس_زنجان
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سوم
💠 دلم میلرزید و نباید اجازه میدادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :«برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این #دیکتاتوری خشک بشه، اگه تو فکر میکنی از #سوریه میشه شروع کرد، من آمادهام!»
برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟» شاید هم میخواست تحریکم کند و سرِ من سوداییتر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :«بلیط بگیر!»
💠 از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچهها ذوق کرد :«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این #مبارزه تو هم کنارم باشی!»
سقوط #بشّار_اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود و نمیخواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی دادهام که همان اندک #عدالتخواهیام را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از #تهران فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه #اردن بودیم.
💠 از فرودگاه اردن تا مرز #سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان #درعا است و خیال میکردم بههوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمیدانستم با سرعت به سمت میدان #جنگ پیش میرویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم.
من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً میدانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه میکرد و میدیدم از #آشوب شهر لذت میبرد.
💠 در انتهای کوچهای خاکی و خلوت مقابل خانهای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمدهایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه!»
در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را میلرزاند و میخواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟»
💠 بیتوجه به حرفم در زد و من نمیخواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و #اعتراض کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمیتوانستم اینهمه خودسریاش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمیخوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!»
نمیخواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمیفهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش میزنن و آدم میکُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمیبینی؟»
💠 بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی #محبت میداد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی میکنم که با هر دو دستش شانههایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح میدونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمیخوام صدمه ببینی!» و هنوز #عاشقانهاش به آخر نرسیده، در خانه باز شد.
مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بیقوارهتر میکرد. شال و پیراهنی #عربی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!»
💠 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً میفهمیدم و نمیفهمیدم چرا هنوز #محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم.
سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش میداد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :«#ایرانی هستی؟»
💠 از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خندهای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً #رافضی هستی، نه؟»
و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی #شمشیر پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه میگوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمیکردم!»...
#ادامه_دارد
#دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سوم
#تولیدی_عس_زنجان
✅حزب شناسی
3⃣#قسمت_سوم
🔴قسمت سوم نام حزب
واژه کومله (به کردی:کۆمهڵه) به معنای توده مردم است. بر اساس مادهٔ ۱ اساسنامهٔ حزب، نام رسمی این حزب «حزب کوملهٔ کردستان ایران» است. اما «حزب کوملهٔ کردستان ایران» تصمیم گرفته که به زبان کردی از نام «کۆمهڵهی شۆڕشگێڕی زهحمهتکێشانی کوردستانی ئێران» (به معنای: کوملهٔ انقلابی زحمتکشان کردستان ایران) یا به اختصار «کۆمهڵه» استفاده کندکه نام پیشین سازمان کومله بوده که در سال ۱۹۸۴ نام خود را به کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران تغییر دادهاست.
#ادامه_دارد
#قسمت_سوم
#کومله_شناسی
#تولیدی_عس_کردستان
✅حزب شناسی
3⃣قسمت سوم
🔴قسمت سوم رهبری پژاک
پژاک در سال ۲۰۰۴ اولین کنگره خود را برگزار نمود. رئیس این حزب (در سال ۲۰۰۴) عبدالرحمان حاجیاحمدی نام دارد.منابع شمال عراق گزارش میکنند که حاجیاحمدی، تنها اسماً رئیس پژاک بوده و هیچ کاری بدون اجازهٔ پکک انجام نمیدهد.
حاجیاحمدی، رهبر پیشین پژاک در اسفند ۱۳۸۸ در منزل خود در آلمان توسط مأموران ضدتروریسم پلیس آلمان و با درخواست دولت بلژیک دستگیر و پس از دو روز آزاد شد.
در اوایل سال ۲۰۱۴ در رایگیری که در کنگره چهارم پژاک برگزار شد حاجی احمدی سرانجام پس از ۱۰ سال از رهبری پژاک برکنار شد و به جای رهبری واحد، سیستم رهبری مشترک در پژاک ایجاد شد.
#ادامه_دارد
#قسمت_سوم
#پژاک_شناسی
#تولیدی_عس_کردستان
🌹روابط عمومی پلیس🌹
🆔@PR_Police
✅🇮🇷🌹زندگی نامه حاج احمد متوسلیان
3⃣قسمت سوم
پس از آن به همراه گروهی از رزمندگان از جمله معاون خود (شهید محمد توسلی) برای فتح سنندج راهی این شهر شد.
ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را در هم شکست و به همراه سرداران رشیدی چون محمد بروجردی و اصغر وصالی، سنندج را آزاد نمود و کمر تجزیهطلبان را شکست.
در زمستان سال 1358 به او ماموریت داده شد تا جاده پاوه - کرمانشاه را که در تصرف ضدانقلاب بود، آزاد کند. عملیات با فرماندهی او و همکاری سپاه پاوه شروع و با موفقیت کامل به انجام رسید. وی چندی بعد با حکم شهید بروجردی، به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد.
اوایل خرداد 1359 ماموریت آزادسازی شهرستان مریوان که در تصرف گروهکهای محارب بود، به وی محول شد. وی پس از ورود به شهر و سازماندهی نیروها، با یورشی سهمگین و برقآسا توانست شهر مریوان و مناطق اطراف آن را آزاد کند.
از همین زمان بود که مسئولیت فرماندهی سپاه مریوان به عهده وی گذاشته شد و بلافاصله به اتفاق شهدای بزرگواری چون حاج عباس کریمی، سید محمدرضا دستواره، رضا چراغی، حسین قوجهای، حسین زمانی، محسن نورانی و علیرضا ناهیدی به پاکسازی مواضع مزدوران استکبار اعم از کومله، دمکرات و رزگاری پرداخت.
پس از حذف باند بنیصدر از دستگاه اجرایی کشور - در دی ماه 1360 عملیات محمدرسولالله(ص) از دو محور مریوان و پاوه روی منطقه خرمال توسط احمد متوسلیان و شهید حاج همت رهبری شد که در این محور، رزمندگان اسلام به مرزهای بینالمللی رسیدند. این عملیات در حقیقت سنگ بنای تاسیس تیپ 27 حضرت رسول(ص) به شمار میرود.
احمد متوسلیان در سال 1360 پس از بازگشت از مراسم حج، ماموریت یافت تا رزم بیامان خود را در جبهههای جنوب ادامه دهد. او از طرف فرماندهی کل سپاه مامور شد با بکارگیری برادران سپاه مریوان و پاوه تیپ محمدرسولالله(ص) - که بعدها به لشکر تبدیل شد - را تشکیل دهد و فرماندهی تیپ مذکور را نیز خود به عهده گیرد.
چندی بعد زمینه اجرای عملیات بیتالمقدس در دستور کار یگانهای رزمی قرار گرفت. متوسلیان علاوه بر مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ، در تمامی ماموریتهای شناسایی شرکت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزدیک راهکارهای مناسب عملیات را شناسایی میکرد.
در شب دهم اردیبهشت ماه سال 1361 عملیات بیتالمقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهی احمد متوسلیان از دو محور به مواضع دشمن یورش بردند. نقطه آغاز عملیات، منطقه دارخوین به سمت جاده اهواز - خرمشهر بود که با عبور نیروها از ورود متلاطم کارون به سمت دژ مارد جهتدهی شده بود.
#زندگینامه_حاج_احمد_متوسلیان
#قسمت_سوم
#پلیس_ترازانقلاب
#ادامه_دارد
#تولیدی_عس_کردستان
✅🌹زندگی نامه شهید مهدی باکری🌹
3⃣قسمت سوم پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هنگامی که در تلاش برای تأسیس نهاد سپاه پاسداران در ارومیه بود به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در آمد.
شهید مهدی باکری در آنجا نقش فعالانه ای در تشکیلات و قدرت نهاد ایفا کرد.
پس از آن، ضرورتاً به دادستانی دادگاه انقلاب ارومیه منصوب شد و سپس ضمن خدمت سربازی اش به مدت ۹ ماه به عنوان شهردار ارومیه معرفی گردید و خدمات ارزنده ای به یادگار گذاشت.
ازدواج شهید مهدی باکری با شروع جنگ مصادف شد و جهیزیه همسر وی به اسلحه و نارنجک تبدیل شد.
دو روز بعد از عقدشان، مهدی باکری به جبهه رفت و سپس به مدت دو ماه با مسئولیت و خدمات ارزنده ای به جهاد استان و مردم، به شهر و منطقه نظامی اعزام گردید.
شهید مهدی باکری به عنوان فرمانده عملیات ارتش ارومیه تلاش های گسترده ای برای برقراری امنیت و دستگیری مزدوران شرق و غرب در آنجا انجام داد.
با وجود مسئولیت های مختلف شبانه روزی، پس از شروع جنگ، وظیفه جهادی خود را در مقابل متجاوزان کافر بعثی و میهن اسلامی خویش در جبهه ها انجام نمود.
#زندگی_نامه_شهید_مهدی_باکری
#ترویج_فرهنگ_ایثار_و_شهادت
#قسمت_سوم
#ادامه_دارد
#پلیس_ترازانقلاب
#تولیدی_عس_کردستان
✅🌹زندگی نامه شهید مهدی باکری🌹
3⃣قسمت سوم پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هنگامی که در تلاش برای تأسیس نهاد سپاه پاسداران در ارومیه بود به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در آمد.
شهید مهدی باکری در آنجا نقش فعالانه ای در تشکیلات و قدرت نهاد ایفا کرد.
پس از آن، ضرورتاً به دادستانی دادگاه انقلاب ارومیه منصوب شد و سپس ضمن خدمت سربازی اش به مدت ۹ ماه به عنوان شهردار ارومیه معرفی گردید و خدمات ارزنده ای به یادگار گذاشت.
ازدواج شهید مهدی باکری با شروع جنگ مصادف شد و جهیزیه همسر وی به اسلحه و نارنجک تبدیل شد.
دو روز بعد از عقدشان، مهدی باکری به جبهه رفت و سپس به مدت دو ماه با مسئولیت و خدمات ارزنده ای به جهاد استان و مردم، به شهر و منطقه نظامی اعزام گردید.
شهید مهدی باکری به عنوان فرمانده عملیات ارتش ارومیه تلاش های گسترده ای برای برقراری امنیت و دستگیری مزدوران شرق و غرب در آنجا انجام داد.
با وجود مسئولیت های مختلف شبانه روزی، پس از شروع جنگ، وظیفه جهادی خود را در مقابل متجاوزان کافر بعثی و میهن اسلامی خویش در جبهه ها انجام نمود.
#زندگی_نامه_شهید_مهدی_باکری
#ترویج_فرهنگ_ایثار_و_شهادت
#قسمت_سوم
#ادامه_دارد
#پلیس_ترازانقلاب
#تولیدی_عس_کردستان
✅🌹زندگینامه شهید بروجردی🌹
3⃣قسمت سوم
پس از تصویب طرح تشکیل سازمان پیشمرگان کرد مسلمان، مسئولیت این کار از طرف شهید مظلوم آیتالله بهشتی و حجتالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی به وی سپرده شد.
وی در کردستان تمام حرکات ضدانقلاب را به عنوان فرمانده عملیات زیر نظر داشت. در جریانات پاوه، درگیری سنندج و حوادث دردناک شهرهای کردستان همواره یکهتاز مقابله با ضدانقلاب بود و شهرها یکی پس از دیگری با دلاوریهای محمد بروجردی و یارانش آزاد شد.
او که در این مدت با تشکیل یک ستاد عملیاتی در شمالغرب، فرماندهی پاسداران و بسیجیانی را که به کردستان میرفتند برعهده گرفته بود، موفق شد تا اکثر مناطق آلوده را پاکسازی کند.
محمد بروجردی پس از شهادت شهید کاظمی و شهید گنجیزاده مستقیماً فرماندهی عملیات بسیار سخت و صعبالعبور مسیر پیرانشهر و سردشت را به عهده گرفت و شجاعانه در کنار رزمندگان اسلام لرزه بر اندام ضدانقلابیون انداخت.
#ترویج_فرهنگ_ایثار_و_شهادت
#زندگی_نامه_شهید_بروجردی
#دفاع_مقدس
#پلیس_ترازانقلاب
#قسمت_سوم
#ادامه_دارد
#تولیدی_عس_کردستان
✅🌹زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم🌹
🇸🇩کسی که میخواست اسرائیل را نابود کند 🇸🇩
قسمت سوم🇮🇷🇮🇷
👈تا شهریور ۱۳۵۹ که کشور در آستانه هجوم رژیم بعث عراق قرار گرفت، حداکثر توان رزمی سپاه، تعداد معدودی گردانهای رزمی بود که با روشهای چریکی و غیر کلاسیک، درگیر مبارزه با اشرار وضد انقلابیون مسلح در کردستان شدند.
سنگینترین سلاحی که در آن دوران در اختیار سپاه بود، تعدادی خمپارهانداز و آرپیجی و تیربار بود، در حالی که در همین وضعیت، ضد انقلابیون در کردستان، حتی به توپخانه نیز مجهز بودندشاید آمار کل سلاحهای سپاه در آن مقطع از چند هزار تفنگ G۳، کلت، آر پیجی و دهها قبضه خمپارهانداز تجاوز نمیکرد.
💠اعلام رسمی قصد ترور شهید تهرانیمقدم در رادیوی منافقین
👈محمد طهرانیمقدم (برادر شهید) درباره تهدید کردن شهید حاج حسن طهرانیمقدم از سوی منافقین میگوید: «بردارم چند بار از جانب گروهک تروریستی منافقین تهدید شد به دلیل آنکه موشکی به مقر منافقین در داخل خاک عراق زد. همان شب رادیو منافقین اعلام کرد این مقدم را ما میزنیم. زمانی که ترور شهید صیاد شیرازی را طراحی کردند، همزمان طرح ترور حاج حسن آقای مقدم را نیز در دستور کار داشتند و میخواستند هر دوی آنها را ترور کنند که یک گروه از آنها دستگیر شدند».
#ترویج_فرهنگ_ایثار_و_شهادت
#زندگینامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#پدر_موشکی_ایران
#پلیس_ترازانقلاب
#قسمت_سوم
#تولیدی_عس_کردستان
45.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمت_سوم
🎥 مستند آستین خالی، جدیدترین مستند از شهید حاج حسین خرازی
📌 شاخصه رزمی خرازی استفاده از هر چیزی ، هرکسی و هر کلامی در جای خودش بود
🔹 ۱۶ هزار اسیر عراقی حاصل تدبیر شهید خرازی
◇ تاکید بر فرماندهان که نیروهای در اختیار امانتی نزد شماست
◇ بعد از پیروزی در والفجر۸ در پاسخ له فرماندهی که درخواست مرخصی داشت گفت: اگر یک فرمانده یک روز از جنگ فاصله بگیرد یک ماه عقب ماندگی دارد
#شهید_حاج_حسین_خرازی
✅خاطرات همرزمان شهیدحاج قاسم سلیمانی
🌹قسمت سوم
خاطرات حاج قاسم سلیمانی از زبان احمد کاظمی
احمد کاظمی: قاسم مجروح شده بود. برای درمان او را به مشهد فرستاده بودند. چون شکمش ترکش خورده بود از زیر قفسه سینهاش تا روی مثانهاش را باز کرده بودند و وضع بدی داشت. ۴۶-۴۵روز کسی نمیدانست قاسم سلیمانی زنده است یا شهید شده. در آن زمان هم فرمانده گردان بود که مجروح شد.
سرانجام شهید موحدی کرمانی پسر همین آقای موحدی کرمانی قاسم را در مشهد پیدا کرد و گفت طبقه سوم یک بیمارستان در مشهد است. پزشک حاج قاسم از منافقان بود و میخواست حاج قاسم را بکشد، به همین دلیل شکم قاسم را باز گذاشته بود که منجر به عفونت شده بود.
یک پرستار باشرف کرمانی به سبب حس کرمانی و ناسیونالیستیاش قاسم را شب دزدیده بود، جایش را با دو مریض دیگر در یک طبقه دیگر عوض کرد و به دکتر گفته بود قاسم را از این جا بردند.
قاسم باز یک دوره دیگر از ناحیه دست مجروح شد تا میگفتند برو دکتر میترسید، تا میگفتند برو بیمارستان در میرفت. فضای ما در جنگ این بود. من از هویت ملی و اعتماد به نفسی صحبت میکنم که جنگ با خودش آورد و این ملت را آبدیده کرد.
#خاطرات_همرزمان_شهید_سلیمانی
#قسمت_سوم
#قهرمان_مردم
#تولید_عس_کردستان
#عس_سنندج
✅حمله به پایگاه عین الاسد
3⃣قسمت سوم🇮🇷🇮🇷
ازجمله نکات مهم در این حمله این بود که سامانههای دفاعی آمریکا نتوانستند موشکهای مهاجم را مورد اصابت قرار دهند که از جمله دلایل آن سرعت بسیار بالای موشکهای فاتح ۳۱۳ است که اصابت آن را سخت میکند.
اما آنچه در این عملیات بسیار مهم است و برای اولین بار اعلام میشود این است که موشکهای قیام در این عملیات از سامانه مختل کننده رادار برخوردار بوده و مجهز به کلاهکهای بارانی بودند.
واکنش ها به حمله موشکی پایگاه عین الاسد
رهبر معظم انقلاب این حمله را یک سیلی محکم به آمریکا توصیف کردند و افزودند که انتقام واقعی زمانی گرفته می شود که آمریکایی ها از منطقه خارج شوند.
عباس نیلفروش معاون عملیات سپاه در این باره گفت که موشکهای شلیک شده «دقیقاً به اهداف مورد نظر اصابت کرده» و آمریکا قادر به انحراف یا انهدام هیچکدام از آنها نشدهاست.
شبکه المنار نیز گزارش داد که سامانههای دفاع هوایی آمریکا نتوانسته هیچیک از موشکهای شلیک شده از سمت ایران را رهگیری یا ساقط کند.
#ناک_اوت
#حمله_به_پایگاه_عین_الاسد
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سنندج
#قسمت_سوم
✅زندگینامه امام خمینی
🔴قسمت سوم
هاجر خانم مادر امام خمینی، زنی از خاندان علم و تقوا و فرزند آیتالله میرزا احمد خمینی المسکن خوانساری الاصل، از علما و مدرسین والا مقام است. روح الله دایهای نیز به نام ننه خاور داشت. پدر امام به ننه خاور گفته بود: " تا وقتی که پسرم روح الله را شیر می دهی، دست به سوی هیچ سفرهای جز سفره خود و یا غذایی که از خانه من برای تو فرستاده می شود، دراز مکن". امام خمینی پنجمین ماه عمر خود را با درد یتیمی آغاز کرد و از آن پس مادر گرامیاش و عمه بزرگوارش بانو صاحبه خانم، تربیت او را عهده دار بودند
#زندگینامه_امام_خمینی
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سنندج
#قسمت_سوم
🌹نقش زنان در شکل گیری و پیشرفت انقلاب اسلامی از منظر امام خمینی(ره)👇👇
🔻3 ـ نقش مادری
🟢«مادر خوب بچۀ خوب تربیت می کند؛ و خدای نخواسته اگر مادر منحرف باشد، بچه از همان توی دامن مادر، منحرف بیرون می آید.»
🟢«اول مدرسه ای که بچه دارد، دامن مادر است.»
مادر از بچه هایش نگهداری می کند و نقش کلیدی در تربیت آنها دارد. نگهداری و مراقبت مادر از بچه هایش بر کل زندگی بچه هایش تأثیر دارد، بنابراین، انسان سازی نیز در ید قدرت زنان است. کامیابی، موفقیت و دوام جامعه بستگی به این مسأله دارد. اگر یک زن خوب باشد، طبیعتاً کودک وی نیز خوب خواهد بود.
زنی که آگاهی و بینش خوبی از زندگی داشته باشد می تواند بچه های خوبی تربیت کند و خانوادۀ خوب، سازندۀ جامعه خوب است، پس زنان در ساختن یک جامعۀ خوب نقش مهمی دارند و خوب و بد بودن جامعه رابطۀ زیادی با زنان آن جامعه دارد.
#نقش_زنان_در_انقلاب
#قسمت_سوم
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سقز
🇮🇷دستاوردهای انقلاب اسلامی در حوزه «اقتصاد»👇👇
۱- به استناد آمار بانک جهانی و همه مؤسسات مهم اقتصادی بینالمللی، اقتصاد ایران با ۸ رتبه ارتقاء از جایگاه ۲۶ جهانی در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) به رتبه ۱۸ در سال ۲۰۱۷ (۱۳۹۶) صعود کرده است و جزء ۲۰ قدرت اقتصادی جهان بهحساب میآید.
۲- ارتقاء هشت پلهای اقتصاد ایران پس از انقلاب اسلامی در حالی محقق شده است که میزان فروش نفت خام به یکچهارم قبل از انقلاب کاهشیافته و جمعیت از ۳۶ میلیون به ۸۱ میلیون نفر افزایش یافته است.
۳- ارتقاء ۸ رتبهای اقتصاد ایران در سالهای پس از انقلاب اسلامی در حالی اتفاق افتاده است که نظام سلطه بینالمللی تمام توان خود را برای فلج کردن اقتصاد ایران به کار گرفته است. تحمیل ترورها و کودتاها، تحمیل ۸ سال جنگ، بمباران بیشتر زیرساختهای اقتصادی کشور و چهل پنج سال تحریم، بهویژه ۸ سال تحریم فلجکننده از اهم این توطئهها است.
۴- پیش از انقلاب اسلامی، قدرت اقتصادی ایران ۴۹۰ میلیارد دلار و در حال حاضر ۱۸۰۰ میلیارد دلار است.
۵- هم زمان با اینکه جمعیت کشور بیش از دو برابر شده است اندازه اقتصاد جمهوری اسلامی ایران بر اساس میزان تولید ناخالص داخلی از ابتدا تا امروز ۴,۸۸ برابر شده است (www.countryeconomy.com).
۶- ۱۰ برابر شدن تعداد واحدهای صنعتی کشور از ۱۰۰۰۰ واحد به ۹۸۰۰۰ واحد که از نظر کیفی دهها برابر پیشرفته و مستقل شده و از صنعت مونتاژ به صنعت بومی تحوّل یافته است.
۷- رشد صد برابری صادرات غیرنفتی ایران از ۵۴۰ میلیون دلار در سال ۱۳۵۶ به ۵۵ میلیارد دلار در سال ۱۳۹۶ افزایشیافته که شامل ۶۰۰۰۰ قلم کالا بوده و ازنظر وزنی ۲ میلیون تن در سال است.
۸- پس از انقلاب، اقتصاد ملی (درآمد و هزینه) باوجود فشارهای مستمر استکبار جهانی ۳,۷ برابر شده است.
پس از انقلاب اسلامی سهم بخش خصوصی در اقتصاد کشور ۳ برابر شده است.
۹- قبل از انقلاب فقط ۵ درصد نیازهای بخش دفاعی ایران تولید داخلی بوده و در حال حاضر ۹۰ درصد آن تولید داخلی است و مازاد بر این در حدود ۵ میلیارد دلار در سال هم صادرات دارد که میتواند الگوی مناسبی برای همه بخشهای اقتصادی کشور باشد.
۱۰- سرانه برخورداری جامعه ایرانی از خدمات بانک نسبت به پیش از انقلاب اسلامی، تقریباً ۲۰ برابر شده است که شاخصی از کیفیت اقتصادی است.
#دستاوردهای_انقلاب
#قسمت_سوم
#انقلاب_مردم
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سقز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پخش #قسمت_سوم #مستند "ایران، انقلاب، انتخابات" از شبکه خاوران خراسان جنوبی
🔻در آستانه برگزاری انتخابات مهم و سرنوشت ساز دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری #قسمت_سوم #مستند "ایران، انقلاب، انتخابات" کاری از معاونت تبلیغات و روابط عمومی عقیدتی سیاسی فرماندهی انتظامی خراسان جنوبی دو نوبت در ساعت ۰۴۲۴ دقیقه و ساعت ۱۷۰۱ روز چهارشنبه نهم اسفندماه جاری روی آنتن شبکه استانی خراسان جنوبی رفت.
🔻این مستند در سه قسمت با موضوع اهمیت برگزاری انتخابات در جمهوری اسلامی ایران و برنامههای دشمنان برای تاثیرگذاری بر آن توسط معاونت تبلیغات و روابط عمومی عقیدتی سیاسی فرماندهی انتظامی خراسان جنوبی تهیه شده است.
لینک مستند در سپهر تی وی👇👇
https://sepehrtv.ir/live/khorasanjonoobi/recording/174071809
#دعوت✌️
#تنها_نرو
#انتخاب_مردم
#اقتدار_ایران
#تولیدی_عس_خراسانجنوبی
از_عشق_تا_پاییز
#خاطرات_یک_طلبه
#قسمت_سوم
یه مقدار که از خوابگاه دور شدیم #محمدمهدی سکوت رو شکست و گفت
-پس من و نمیشناسی؟؟
یه کم جدی شدم و گفتم
-نه متاسفانه
#محمدمهدی که از خشکی صدام ناراحت شد یه تکونی به خودش داد و گفت
-ازدواج کردی #اسماعیل؟؟
داشتم کم کم شک میکردم که نکنه طرف جاسوسی چیزی باشه گفتم
-چطور؟؟
-همینجوری آخه برخوردت پسرانه نیست
خندم گرفت گفتم
-مگه پسرا برخوردشون چطوریه؟
-پسرا تو رفتار و کردار یکم راحتند اما مردها متین و باابهت
تا خواستم حرف بزنم پرید وسط حرفمو و گفت
-البته تو متین بودی حالا یه کوچولو بیشتر
خیابون به خیابون بزرگراه به بزرگراه باهم حرف زدیم اون قدر گرم صحبت بودیم که از اصل ماجرا که این اقای خوشتیپ کی میتونه باشه دور شدم. همونطور که مشغول رانندگی بود ۴۵ درجهای برگشت سمت من و گفت
-دوباره خوب نگاه کن ببین من و یادت نمیاد؟؟
و من طبق عادت همیشگی دوست نداشتم به چشمهای کسی خیره بشم از یه طرف حسابی کلافه شده بودم و دلم میخواست برگردم #خوابگاه از طرفی ذهنم مشغول معمایی بود که زیاد میل به ادامش نداشتم یادمه چندین بار جمله نه متاسفانه رو استفاده کرده بودم
این بار یکم بلندتر خندید
و من هم واگیردار یه لبخندی زدم و به انتهای مسیر فکر میکردم و به جایی که اصلا معلوم نیست کجاست
ناغافل دستمو گرفت
از این کارش زیاد خوشم نیومد خواستم بهش بفهمونم این برخوردش زیاد جالب نیست که محکم دستمو فشار داد و یه نگاه عبوس و جدی با گوشهی چشمش انداخت و خیلی اروم گفت
- الان میبرمت جایی که برای بار اول همدیگه رو دیدیم
پیش خودم گفتم خدایا چه غلطی کردم اومدم از #خوابگاه بیرون و تو دلم به #علیرضا بد و بیراه میگفتم که تنهام گذاشت ولی بعد یادم افتاد که اون بدبخت که مقصر نیست اون که میخواست بیاد با من اما من نخواستم تو هپروت افکار خودم بودم که با صدای #محمدمهدی به خودم اومدم
-پرسیدم کجایی به چی فکر میکنی؟؟
-هیچی داشتم فکر میکردم کجا همو دیدیم
-آهاا به فکرت ادامه بده ولی وای به حالت اگه یادت نیاد تا صبح تو شهر #قم میگردونمت
یه لبخند زورکی زدم و تو دلم بهش گفتم
تو غلط میکنی
هنوز دستم تو دستش بود مونده بودم چطور با یه دست رانندگی میکنه به هرحال رسیدیم #شهدای_گمنام کوه #خضر ولی چون هوا تاریک بود چیز زیادی از طبیعت و چشمانداز کوه #خضر دیده نمیشد. لابهلای جمعیتی که برای شب نشینی و تفریح اومده بودن کوه ، از ماشین پیاده شدیم بالاسر #قبور #شهدا فاتحه خوندیم
من سکوت کرده بودم و محمد از کرامات #شهدا میگفت از عنایات شهدا به دوستدارانشون
از #شهدای_حوزه
از #شهدای_قم
از #شهیدزینالدین
از #شهیداسماعیل_صادقی
لابهلای حرفاش از #مرتضی گفت تا حرف از #مرتضی شد منی که فقط به حرفاش گوش میکردم مثل جن زده ها برگشتم و با هیجان و توام با تعجب گفتم
-منظورت کدوم #مرتضاست؟؟
خندید و گفت
-منظورم #غلامرضاست #غلامرضا پیشداد همونی که تو #مرتضی صداش میکنی
سکوت کردم تو فکر رفتم
نمیدونم چقدر طول کشید فقط میدونم اون لحظه نه #محمد حرفی زد نه من......
از صدای پچ پچ مردم هم کلافه شده بودم دلم میخواست همه چن لحظه خفه بشن تا بتونم تمرکز کنم درگیر مسأله مجهول ذهنم بودم که یه لحظه تمام گذشته مثل یه فیلم کوتاه چند ثانیهای از جلو چشمام رد شد
#روزجمعه
#مزارشهدا
#تدفین #شهید #حادثه_تروریستی
من و #مرتضی
و اون حاج آقا......
یادم اومد اقای #نباتی
باخنده سرشار از اشتیاق گفتم
-حاج آقا #نباتی شمایین؟
اون هم خندهش گرفت بغلش کردم و از خوشحالی نمیدونستم چکار کنم
-چقدر عوض شدی
-تو هم همینطور خیلی عوض شده چهرهت
-یادمه اون زمان لاغر بودی اما حالا.....
-ولی تو همچنان لاغری
خندهم گرفت و گفتم
-خوبه ادمای لاغر سالمترن
کلی حرف زدیم
از خودش گفت
از خودم گفتم
از زندگیش گفت
از زندگیم گفتم
از پسرش گفت
از دخترم گفتم
و اینکه تو این چند سال من و فراموش نکرده بود و تو تمام نمازهاش برام دعا میکرده اما من فراموشش کرده بودم و اسمش که چه عرض کنم قیافش هم یادم نبود
خیلی حرف زدیم اون قدری که وقتی به ساعت نگاه کردم گفتم
واااای الانه که برم و سین جیم حاج اقا صالحی بشنوم که کجا بودی با کی بودی چرا دیر کردی و کلی سوال دیگه که باید جواب بدم ولی اشکال نداره همهی اینها میارزه بر اینکه دوست قدیمی تو دوباره ببینی دوستی که از جنس فرشتههاست
یه آدم خاص که رفتارش یه استاد اخلاقه و کردارش یه مرجع تقلید و واسطهی این دوستی کسی نبود جز مرتضی خود ناقلاش که به خیال خودش میخواست من و دک کنه ولی کورخونده من و مرتضای خودمو با صد تا محمد عوض نمیکنم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#از_عشق_تا_پاییز
#خاطرات_یک_طلبه
#قسمت_سوم
این داستان ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌹زندگینامه شهیدمدافع حرم سجاد زبر جدی🌹
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
از مادر #شهید میخواهم در مورد تربیت فرزندانش بگوید. اینکه چطور بعد از فوت همسرش دست تنها بچهها را بزرگ کرده است. میگوید: من با تمام سختیهای پیش رو در زندگی که عمدهترین آنها از دست دادن #همسرم و نداشتن مسکن و نبود منبع درآمد و مشکل تکلم و شنواییام بود، سه فرزندم را با حب# ائمه_اطهار بزرگ کردم. سجاد در اولینو اعزامش به سوریه بسیار خوشحال بود و با شوق تمام روزشماری میکرد تا اینکه در اواخر خرداد ماه سال ۱۳۹۵ برای اولین بار عازم سوریه شد. پسرم سفارشهایی برایت خانواده داشت که پیروی از خط رهبری و اتحاد و همبستگی، خواندن #زیارت_عاشورا، نافله، زیارت جامعه کبیره، #دعا برای ظهور حضرت حجت، #نماز اول وقت، #امر به معروف و نهی از منکر، #حفظ حجاب و پاکدامنی از جمله آنها بود. #سجاد هر موقع که میتوانست زنگ میزد و از احوال خانواده باخبر میشد. اعزام #دوم سجادم در تاریخ ۲۰/۶/۱۳۹۵ بود و نهایتاً بعد از گذشت ۱۸ روز، چهارشنبه ۷/۷/۹۵ به درجه رفیع #شهادت نائل آمد.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_سجاد_زبرجدی
#قسمت_سوم
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سنندج
✅زندگینامه شهید محمد علی دولت آبادی اولین شهید پلیس۱۱۰
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
عشق به سیدالشهدا علیه السلام آنچنان در قلب و روح شهید محمدعلی دولت آبادی ریشه دوانده بود که کمتر شبی بود که چه تنها وچه با دوستان به یکی از هیئت های هفتگی نرود و برای حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام سینه زنی و عزاداری نکند.
کمی قبل از استخدام در نیروی انتظامی بود که شهید دولت آبادی با همراهی تنی چند از دوستان همفکر،هیئت زوارالحسین علیه السلام را پایه گذاری نمود.
شهید دولت آبادی پارکینک منزل استیجاری خود رابه کمک دوستانش با منقش نمودن به پرجم و پارچه نوشت،به هیئت تبدیل نموده وجلسات هفتگی هیئت زوارالحسین علیه السلام را در یکشنبه شب هر هفته برپا نموده وبه عزاداری و زنده نگه داشتن واقعه عاشورا مبادرت می ورزیدند.
پس از شهادت شهید دولت آبادی ، با همت خانواده معظم شهیدمحمدعلی دولت آبادی و دوستان شهید پس از اخذ مجوز از سازمان تبلیغات اسلامی شمالغرب تهران ،هیئت زوارالحسین به طور پیگیر جلسات خود را برگزارنموده و با نقل مکان منزل جدید خانواده شهید ، مکان هیئت، حسینیه شهید دولت آبادی نام گذاری گردید و همانند قبل جلسات هیئت زوارالحسین علیه السلام یکشنبه شب هر هفته برگزار می گردد.
دوستان شهید دولت آبادی در هیئت همیشه یاد وخاطره او را گرامی داشته و به مناسبت های مختلف مراسم یادبود این شهید گرانقدررا برگزار می نمایند.
#شهادت
#شهید_محمدعلی_دولت_آبادی
#اولین_شهیدپلیس۱۱۰
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سنندج
#قسمت_سوم
🇮🇷روابط عمومی پلیس🇮🇷
🆔@pr_police
✅زندگینامه شهید محمد علی دولت آبادی اولین شهید پلیس۱۱۰
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
عشق به سیدالشهدا علیه السلام آنچنان در قلب و روح شهید محمدعلی دولت آبادی ریشه دوانده بود که کمتر شبی بود که چه تنها وچه با دوستان به یکی از هیئت های هفتگی نرود و برای حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام سینه زنی و عزاداری نکند.
کمی قبل از استخدام در نیروی انتظامی بود که شهید دولت آبادی با همراهی تنی چند از دوستان همفکر،هیئت زوارالحسین علیه السلام را پایه گذاری نمود.
شهید دولت آبادی پارکینک منزل استیجاری خود رابه کمک دوستانش با منقش نمودن به پرجم و پارچه نوشت،به هیئت تبدیل نموده وجلسات هفتگی هیئت زوارالحسین علیه السلام را در یکشنبه شب هر هفته برپا نموده وبه عزاداری و زنده نگه داشتن واقعه عاشورا مبادرت می ورزیدند.
پس از شهادت شهید دولت آبادی ، با همت خانواده معظم شهیدمحمدعلی دولت آبادی و دوستان شهید پس از اخذ مجوز از سازمان تبلیغات اسلامی شمالغرب تهران ،هیئت زوارالحسین به طور پیگیر جلسات خود را برگزارنموده و با نقل مکان منزل جدید خانواده شهید ، مکان هیئت، حسینیه شهید دولت آبادی نام گذاری گردید و همانند قبل جلسات هیئت زوارالحسین علیه السلام یکشنبه شب هر هفته برگزار می گردد.
دوستان شهید دولت آبادی در هیئت همیشه یاد وخاطره او را گرامی داشته و به مناسبت های مختلف مراسم یادبود این شهید گرانقدررا برگزار می نمایند.
#شهادت
#شهید_محمدعلی_دولت_آبادی
#اولین_شهیدپلیس۱۱۰
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سنندج
#قسمت_سوم
🇮🇷روابط عمومی پلیس🇮🇷
🆔@pr_police
✅آسیبشناسی مهدویت؛ مدعیان مهدویت، خرافات و بدعتها
از جمله مسائلی که بیانگر اهمیت «مسئله مهدویت» است، این است که در طول تاریخ، به نام کسانی برخورد میکنیم که با جعل و تطبیق نام «مهدی موعود» بر خود، و یا اطلاق این عنوان از سوی دیگران به آنها، داعیههای بزرگی داشته، یا برای آنها قائل بودند که این خود یکی از ادله مهم در اصالت مهدویت است. مهمترین ویژگی این ادعا آن است که پیروان آنها، قائل شدهاند که آنها نمردهاند و در جایی نسبتا نامعلوم در جهان زندگی میکنند و در آینده، ظهور خواهند نمود و بر ظالمان غلبه پیدا کرده و دین خود را در جهان گسترده خواهند کرد.
اطلاق مهدی موعود بر اشخاص، از همان دوران صدر اسلام آغاز شده است و به نظر میرسد اولین نفری که وی را مهدی خواندند، محمد حنفیه، پسر امام علی(ع) است که از سوی کیسانیه، «موعود» خوانده شده است. این فرقه اعتقاد داشتند محمد حنفیه مهدی موعود است و پس از مرگ او، ادعا کردند که او هرگز نمرده است، بلکه در کوه رضوی که در نزدیکی مدینه است، در میان دو شیر قرار گرفته، که حافظ و نگهبان او هستند.
پس از محمد حنفیه، اشخاص دیگری بودند که یا خود را مهدی میخواندند یا اینکه پیروانشان، به آن افراد، مهدی میگفتند. مهمترین این افراد، محمد بن عبدالله محض، عبیدالله المهدی فاطمی، اسحاق سبتی، غلام احمد قادیانی، علی محمد شیرازی و مهدی سودانی است.
#مهدویت
#ترویج_مهدویت_و_انتظار
#ظهور_قائم
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سنندج
#قسمت_سوم
✅زندگینامه شهید سید ابراهیم رئیسی
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
رئیسی در سال ۱۳۶۲ در سن ۲۳ سالگی با دکتر جمیله سادات علم الهدی دختر ارشد آیت الله سید احمد علم الهدی ازدواج کرد. خانم دکتر علم الهدی دانشیار رشته فلسفه علوم تربیت دانشگاه شهید بهشتی تهران، رییس سابق پژوهشگاه علوم انسانی است. رئیسی و خانم دکتر علم الهدی دارای دو فرزند دختر هستند. رئیسی که اهتمام ویژه ای به تحصیل خود و اعضای خانواده اش دارد، دختر اول ایشان متاهل و دارای دو مدرک کارشناسی ارشد است. یکی در رشته علوم اجتماعی از دانشگاه الزهرا (سلام الله علیها) و دیگری در رشته علوم قرآن و حدیث از دانشگاه علوم حدیث شهر ری و دختر دوم وی نیز متاهل و دانشجوی کارشناسی رشته فیزیک دانشگاه شریف است.
رئیسی در سال ۱۳۶۴ به عنوان جانشین دادستان انقلاب تهران منصوب شد و به این ترتیب، دوره مدیریت قضایی ایشان در تهران آغاز شد. به دنبال موفقیت وی در حل پرونده های قضایی پیچیده، امام خمینی (ره) طی احکام ویژه و مستقیم ،ایشان و حجه الاسلام نیری را برای رسیدگی به مشکلات اجتماعی در برخی استانها از جمله لرستان، کرمانشاه و سمنان مامور کرد.
#زندگینامه_شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سنندج
#قسمت_سوم
🔻زندگینامه شهید سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان
🔺قسمت سوم
🇱🇧🇯🇴🇮🇶🇮🇷🇱🇧🇯🇴🇮🇶🇮🇷🇱🇧🇯🇴🇮🇶🇮🇷
نصرالله در ۳۱ اوت ۱۹۶۰ ( مرداد 1339 خورشیدی) در برج حمود از محلههای شرق بیروت به دنیا آمد. او فرزند ارشد در میان ۹ فرزند دیگر خانواده محسوب میشد. در زمان کودکی، پدرش به شغل سبزی و میوهفروشی مشغول بود. به دلیل فقر اقتصادی و شرایط نامساعد کاری، خانوادهٔ وی به منطقهٔ الکرنتینا در جنوب بیروت رفتند. خانوادهٔ وی در سال ۱۹۷۵، همزمان با آغاز جنگ داخلی لبنان، به البازوریه برگشتند.
سید حسن از کودکی شدیداً به سید موسی صدر علاقهمند بود. حسن با وجود اینکه خانوادهاش مذهبی نبودند، به علوم دینی علاقه داشت. او در مدرسه النجاه و بعداً یک مدرسه دولتی در محله عمدتاً مسیحی سن الفیل بیروت تحصیل کرد.
#زندگینامه_شهیدسیدحسن_نصرالله
#حزب_الله_لبنان
#قسمت_سوم
#تولیدی_عس_کردستان
#شهرستان_سنندج