eitaa logo
پویش فرزندان رمضان
109 دنبال‌کننده
65 عکس
16 ویدیو
13 فایل
گردهم آمدیم تا زمان افطار برای تعجیل فرج و رهایی مردم مظلوم غزه دعا کنیم. اگر ما را محاصره اقتصادی کنند، فرزند رمضانیم و اگر ما را محاصره نظامی کنند، فرزند عاشوراییم #فرزندان_رمضان #رمضان_المقاومه #دعای_من_سلاح_من @So_Ghaffari https://ble.ir/prayforgaza
مشاهده در ایتا
دانلود
در این سرزمین چیزی هست شایسته زیستن در این سرزمین که سروَرِ سرزمین‌هاست از آغاز تا پایان که نامش فلسطین بود و همیشه فلسطین می‌مانَد عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔 @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻
مهربانی با فروش برگ‌های آلوئه‌ورا کنار پیاده‌رو روزی حلال سر سفره‌اش می‌برد. با لبخند خرما را برداشت و با مهربانی یکی از برگ‌ها را به ما هدیه کرد. از میان همه، تنها یکی با بی اعتنایی خرما را پس زد، گفت ما برای آن‌ها دعا نمی‌کنیم، برای کودکان خودمان دعا می‌کنیم. اگر بغض در گلویم چنبره نمی‌زد به او می‌گفتم، هموطن، اگر هفتاد سال گذشته را هم نادیده بگیریم، این یک جنگ نیست، جنگ آدابی دارد، این یک نسل‌کشی است و هر چه نامش جنایت جنگی است را در خود دارد. برگ خونین دیگری است از کتاب قطور جنایت‌های مدعیان حقوق بشر و آزادی، که جلوی چشمان ما ورق می‌خورد. وقتی از جای‌جای دنیا صدای اعتراض انسان‌ها به این جنایت بلند است، مبادا لجبازی نامهربانت کند... عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔 @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻
دخترک هم‌سایه سایه به سایه‌ی ما می‌آمد. حواسش به همه کس بود. از دور کار را مدیریت می‌کرد. -به این آقاهه دادی... نه نه اون خانومه رو جاانداختی....یه نفر اونوره خیابونه. خنده‌ام‌ گرفته بود. توقف کردم. ایستادم روبه‌رویش. لباس صورتی‌اش به چشمم آمد. هم‌قدش شدم و گفتم: -می‌خوای تو هم از این بسته‌ها پخش کنی؟ قبل از تکان دادن سر، ستاره‌های چشمش برق زدند. چند بسته‌‌ی خرما را داخل ظرف گذاشتم‌ و طرفش گرفتم. با دست‌های کوچکش، محکم ظرف را چسبیده بود. انگاری مسئول چیز با ارزشی، مثل تکه‌ای از وجودش، شده باشد. نیازی به کمک من نداشت. با دقت بسته‌های خرما را بین مردم پخش کرد. اصلا دخترهای صورتی‌پوش کار خود را خوب بلدند، مثل دختر کاپشن‌ صورتی. عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔 @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻
طنین صدای اذان کل محل را پر کرده بود. دست دخترم را گرفتم و با عجله خودمان را رساندیم به مسجد. دقیقا در ورودی مسجد ایستادیم. بسته‌های خرماها آماده بود. یک دانه‌ خرما در بسته‌هایی کوچک که رویش یک برچسب زده بودیم با یک عبارت: دعای مستجاب افطارم نذر کودکان مظلوم فلسطین هر بسته را می‌دادیم این جمله را تکرار می‌کرديم : قبول باشه، برای مردم فلسطین دعا کنید... واکنش‌ها نسبت به درخواست ما متفاوت بود. خانمی جوان که همراه دو دخترش با عجله داشت خودش را به نماز می‌رساند با شنیدن جمله‌ام ایستاد، قدری فکر کرد و با صدای لرزانی گفت: بله حتما، حتما دعا می‌کنم. پسر نوجوانی را با اندامی نحیف و آستین‌های بالا زده که نشان از وضو داشت، دقیقا در ورودی مسجد دیدم. تا خواست وارد شود صدایش کردم و گفتم: بفرمایید، قبول باشه، یادتون نره موقع افطار برای بچه‌های فلسطین دعا کنید. به بسته‌ی کوچک خرمای توی دستش قدری نگاه کرد، لبخند زد و سری به نشانه‌ رضایت تکان داد و رفت.‌ پیرمردی با موها و ریش‌های سفید از راه رسید خرما را دادم به دستش و همان جمله را تکرار کردم. واکنش پیرمرد برایم به یاد ماندنی شد. روی پله‌های درب ورودی مسجد ایستاد دستهایش را تا جای ممکن به سمت آسمان بلند کرد و فریاد زد: خدایا ریشه‌ی اسرائیل را بکن صدای پیرمرد در حیاط مسجد پیچید و حالا دیگر صدای آمین‌ها فضای مسجد را پر کرده بود ... عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔️ @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻
يك گوشه ميان اشك‌ها، مادرها يك گوشه، وداع دختران با سرها اي غزه تكان مخور كه در آغوشت خواب‌اند تمامي علي اصغرها... پی‌نوشت: افطاری گروه جهادی آل‌یاسین در روستاهای اطراف زابل عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔 @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻
بین اهالی شهر
پویش فرزندان رمضان
بین اهالی شهر
بین اهالی شهر چند تا بسته خرما، پلاستیک، و برچسب! به قول بچه ها خط تولید راه می‌افتد، به همین سادگی! پسر بزرگ خرماها را داخل پلاستیک می‌گذارد، پسر کوچک برچسب ها را جدا می‌کند، و ما با چسب پلاستیک ها را می‌بندیم. یعنی این یک دانه خرما چه کسی را خوشحال می‌کند؟ این بسته به چه کسی می‌رسد؟ آیا واقعا دعا می‌کنند؟ چند تا بسته صد و پنجاه تایی آماده می‌کنیم. بچه ها را حاضر می‌کنم و راه می‌افتیم، یک بسته را به یکی از اهالی می‌سپاریم تا بین دو نماز در مسجد پخش کند، و یک بسته را با خودمان به مرکز تجاری می‌بریم. تا می‌رسیم اذان شده است، جلوی پاساژ با دخترکی که در بغل دارم می‌ایستم و بسته ها را پخش می‌کنم و به همه می‌گویم: «قبول باشه» داخل پاساژ می‌شوم و سراغ مغازه دارها می‌روم، تقریبا همه در حالت مظلومانه‌ای مشغول افطار هستند. یا نان و پنیری از خانه آورده‌اند، یا ساندویچ سردی را دارند گاز می‌زنند، خرما ها را که تعارف می‌کنم، خوشحالی را از برق چشم تک‌تک‌شان می‌فهمم. نه اینکه محتاج این دانه خرما باشند، از اینکه کسی به فکرشان بوده خوشحال‌اند. برخلاف تصورم استقبال گرمی از این حرکت می‌کنند. هنوز چند دانه ای از خرماها باقی مانده‌است، به خانم میانسال بی حوصله‌ای تعارف می‌کنم، می‌گوید اگر فاتحه دارد نمی‌خواهم. می‌خندم و می‌گویم فاتحه نه، دعا دارد. خرما را در دستانش می‌گذارم تا متن را بخواند و بیشتر فکر کند. پسرک دستفروشی سراغم می‌آید، خرمایی هم به او می‌دهم. می‌پرسد: خاله این چیه؟ احساس می‌کنم شاید او بیشتر از همه حال کودکان گرسنه غزه را بفهمد، برایش توضیح می‌دهم که برای مردم غزه دعا کند، انگار از احوال کودکان غزه بی خبر است، می گوید: برای چه؟ می گویم تا از گرفتاری و گرسنگی رها شوند! با تعجب نگاهم می‌کند و می‌رود! دو پسر جوان نزدیک دستگاه خودپرداز به چشمانم می‌آیند، سراغشان می‌روم و خرما تعارف می‌کنم، می‌گوید یکی باید برای ما دعا کند، خرماها را نمی‌گیرند، می‌گویم اگر می‌توانید دعا نکنید، ولی خرما را بخورید، خرماها را بر می‌دارند. دو خرما باقی مانده است، وارد مغازه ای می‌شوم و به مشتری ها می‌دهم؛ و همزمان فکر می‌کنم فردا کجا بروم؟! عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔 @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻
مکتب ام‌البنین با به دنیا آمدن پسر سومم، ام‌البنین شد یکی از نام‌هایی که بیشتر اوقات دوستان و آشنایان با آن صدایم می‌زدند. روضه‌های هرساله خانم ام‌البنین (سلام الله علیها) هم بهانه‌ای دیگر شد تا من هرچه بیشتر با شخصیت و سیره این بانوی بزرگوار آشنا شوم. و چه بزرگ بانویی! ام‌البنین مکتبی است که در آن مادران دست شستن از فرزندانشان در راه خدا را از همان ابتدا می‌آموزند. و حالا با باور به اینکه مکتب ام‌البنین همان الگوی سومی است که رهبری معظم می‌فرمایند، تمام تلاشم را قرار داده‌ام برای تربیت و رشد پسرانی مجاهد، انقلابی و ولایتمدار. که اگر فردا روزی ندای هل من ناصر از غزه مظلوم بلند شد به آن سرزمین رهسپار شوند. اما امروز هم روزها و ساعت‌هایمان خالی از دعا و توسل برای ایشان نیست و همواره قدم‌هایی هرچند کوچک برمی‌داریم به امید فرج و پیروزی. حالا که راهی برای رهسپاری به آن سرزمین نداریم، دعاهایمان را سلاح می‌کنیم برای نجات کودکان مظلومش. عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔 @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا حتما توقع زیادیست ولی آیا می‌شود یکی از این همه خرمای این پویش بشود افطار آقایمان مولایمان منجیمان و... خدایا می‌شود برسد به دست او که به دعایش کودکان فلسطین رنگ رهایی و آزادی و آرامش ببینند؟ عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔 @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای آمدنت مبدا تاریخ تغزل تاخیر تو برهم زده اوضاع جهان را... لحظات ملکوتی افطار و دعا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان و نجات مردم مظلوم غزه... عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔 @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻
چگونه رنج زمین را زمان نمی‌بیند چگونه این همه خون را جهان نمی‌بیند به تشنگان حقیقت که آب خواهد داد جهان چگونه به فردا جواب خواهد داد چقدر کودک و زن بی‌پناه کشته شدند به راستی به کدامین گناه کشته شدند یکی نگفت در آغوش تلخ تاب و تبش چه شد که کودک نارس رسید جان به لبش جهان و عافیتش ارزنی نمی‌ارزد به اینکه کودکی از هول مرگ می‌لرزد منادیان حقوق بشر نمی‌شنوند به حجتی که تمام است اگر نمی‌شنوند زمان، زمانِ رسیدن به داد مظلوم است شکستِ ظلم خدا وعده داده، محتوم است... پی‌نوشت: پخش ۶۴۰ بسته خرما در مسجد نجفیه دزفول به نیت کریم اهل‌بیت علیهم السلام عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔 @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻
کودکان سنگ دنیا را خیره کردند با آنکه در دستانشان جز سنگ نبود چونان مشعل‌ها درخشیدند و چونان بشارت از راه رسیدند ایستادگی کردند، خروشیدند و شهید شدند. آه، ای لشکریان خیانت‌ها و مزدوری‌ها! هر قدر هم که تاریخ درنگ کند به زودی، کودکان سنگ،‌ ویران‌تان خواهند کرد! ای دانش آموزان غزه! به ما بیاموزید که چگونه سنگ در دستان کودکان، حماسه می‌آفریند؟ ای فرزندان غزه! با تمام توانتان بتازید ودر راهتان استوار بمانید در گستره نبردهاتان پیش بروید. ای دوستان کوچک ما، سلام! برای چیدن زیتون مهیا باشید! در لحظه‌هایی که درختان زیتون، بارور می‌شوند و وطنی زاده می‌شود در چشم‌ها و افقی دیگر نمایان، چهره قدس، درخشان و رخساره فلسطین پرفروغ و تابان می‌شود. پی‌نوشت: افطار نوجوانان روز‌ه‌دار آبادانی با یاد کودکان غزه عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔 @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻
دانه دانه خرماها را درون کیسه می‌اندازم و دانه دانه خبرها و تصویرهای غزه از خاطرم می‌گذرد و بر دلم چنگ می‌اندازد، یعنی وسع من برای کاستن این همه ظلم و رنج همین است. نمی‌دانم چه‌کاری می‌توانم بکنم، اما خدا جان با این کار کوچک فقط می‌خواهم بگویم یاغی نیستم و لحظه‌ای به این ظلم بزرگ راضی نبودم، نپسند که ندانسته و ناخواسته از ممهدین و باز کنندگان راهش باشم. عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔 @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻 بله | ایتا🔻
در غزه بعضی بچه‌ها نه پدر و مادر دارند؛ نه خانه؛ نه تنِ سالم؛ نه خوراک کافی؛ نه پوشاک مناسب؛ نه دل‌خوشی... ای امام حسن! خاک بر سریم آقا! کار خاصی نمی‌توانیم بکنیم. آبروی ما ایتام‌آل‌محمد را بخرید. کرم شما زبانزد است... ایتام غزه را شاد کنید آقا... قسم به پدربزرگتان؛ به مادرتان؛ به پدرتان؛ به برادرتان... به حسین... 🇵🇸 @zakhmbarzakhm عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔@so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی بالحجه بالحجه... قاصم شوکت معتدین را برسان... در این شب‌های مبارک با قلب زخمی اما پرامیدمان برای تعجیل ظهور مولایمان و پیروزی مقاومت و خواری مستکبران عالم دعا می‌کنیم. عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔 @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻
دعای مستجاب افطار
پویش فرزندان رمضان
دعای مستجاب افطار
دعای مستجاب افطار... بسته اول قسمت پیرزنی است که چادر زمینه طوسی با گل‌های ریز سفید به سر دارد. سعی می‌کند نوشته روی کاغذ را بخواند‌؛ به کمکش می‌آیم. نوشته دعای مستجاب افطارم نذر کودکان مظلوم فلسطین « قبول باشه مادرجان التماس دعا». همان لحظه آن یکی دستش را هم از زیر گره چادر بیرون می آورد؛ دست‌هایش را به سمت آسمان بالا می‌برد و زیر لب دعایی زمزمه می‌کند. بسته خرمای بعدی را می‌دهم به مادری که تند تند قدم بر می‌دارد و دست دختر سه چهار ساله‌اش را سفت چسبیده. آنقدر عجله دارد که فقط به یک تشکر بسنده می‌کند. خرمای بعدی رزق دختر نوجوانی است؛ که پره‌های شال سفید و سیاه را به سمت شانه‌هایش بالا داده و موهای براق مشکی‌ را دوطرفه صورت افشان کرده. کیسه به دست روی زمین خاکی مسجد نیمه ساز محله ایستاده‌ام، و مثل طوطی با دادن هر بسته عبارت «بفرمایید، قبول باشه» را با ورود هر نفر تکرار می‌کنم. شب نوزدهم رمضان است. مسجد را با پارچه‌های سیاه عزا و کتیبه‌های علی ولی الله پوشانده‌ و مهیای مراسم شب‌های قدر کرده‌اند. جسمم اینجا، دم غروب زیر چراغ‌های پرنور مسجد ایستاده. خیالم اما به دنبال مولا توی کوچه‌های خاکی تاریک کوفه می‌دود. با اصرار کیسه خرما را از مولا می‌گیرم تا کمی بار شانه‌های زخمی مولا کم شود. می‌رویم نان و خرما بدهیم به یتیمان کوفه. از درهای چوبی شکسته و محقر خانه‌ها وارد می‌شویم؛ مولا سواری می‌دهد به کودکان. آرد دستاس می‌کند برای پیرزنان. گوش شنوا می‌شود برای درد‌های دل بیوه زنان و خرما می‌نشاند در دهان بچه‌ها. آخرین خانه را سر می‌زنیم؛ مولا آب و جارو حیاط را که تمام می‌کند، پیرزن مشت می‌کوبد به سینه و علی را نفرین می‌کند که پسر رشیدش را، عصای دستش را به جنگ برد و به کشتن داد. بعد دست‌ها را بالا می‌آورد و با همان اشک چشم و سوز سینه برای این مرد که شب‌ها به کمکش می‌آید دعا می‌کند. هیچ کدام از زن‌ها و کودکان مولا علی را نمی‌شناسند. در اوج غربت و گمنامی خودش زخم زبان می‌شنود، ولی مرهم دل‌های زخمی و رنج کشیده می‌شود. با صدای «اشهد ان علی ولی الله» موذن، اشک غلتیده روی گونه‌ام را پاک می‌کنم. بی خیال خاکی شدن چادر می‌نشینم روی پله‌های شکسته و خراب مسجد، پرنده خیالم اما قصد نشستن ندارد، آزاد و رها پر می‌کشد به آینده‌ای نه چندان دور. می‌نشیند روی آوارهای یک خانه، اینجا هم کیسه‌ای پر از خرما به دست دارم؛ نه فقط من، بلکه تمام زنان و مردانی که برای آزادی قدس نذر کرده بودیم. پشت سر آقایمان حرکت می‌کنیم. از میان کوچه‌های مخروبه و خانه‌های آوار شده غزه می‌گذریم. میهمان کودکان یتیم و مادران مصیبت زده می‌شویم. پسر شبیه پدر تسلی دل زنان می‌شود و هم بازی بچه‌ها. اینجا همه آقا را می‌شناسند و مانند جدش غریب نیست. چند روز پیش، رسانه ها خبر و فیلم آمدنش را به همه‌ی دنیا مخابره کردند. همان موقع که پشتش را به دیوار کعبه تکیه داده بود. کنار شکافی که هنگام تولد جدش علی (ع) ایجاد شده؛ ایستاد بود. سرش را رو به آسمان بالا برده و فریاد زده بود الا یا اهل العالم أنا بقیة الله الاعظم. نماز تمام می‌شود و همراه با مامان به سمت خانه برمی‌گردیم. خیالم اما قصد برگشت ندارد؛ همان جا توی مسجد الاقصی پیش صاحب الزمان می‌‌ماند. ✍ زهرا نجفی یزدی عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔 @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻
برائت از شیاطین... شش ماه است فهرست نام‌های تجاری حامی اسرائیل در فضای مجازی می‌چرخد، هنوز در هیئت‌ها و مجلس روضه و افطار نوشابه کوکاکولا می‌دهند و در نهار جلسه‌های رسمی دولتی فانتا و پپسی روی میز است! هر روز آمار تجارت ترکیه با اسرائیل به‌روز و منتشر می‌شود اما کسی سفر گردشگری به ترکیه را تحریم نمی‌کند و خانم‌های مثلاً مذهبی هنوز در رویدادها و فروشگاه‌ها دنبال اجناس باکیفیت! ترک هستند! دست‌کم شش ماه است می‌دانیم سود نسکافه کجا می‌رود، حاضر نیستیم از یک نسکافه دست بکشیم! و این ®Nescafe هم - با آن N کشیده اش- روی میز اداره‌های دولتی و خصوصی مذهبی و غیرمذهبی خودش را پهن کرده است.‌‌‌.. باور کنیم تاریخ گواهی خواهد داد که بعضی از ما ایرانی‌ها، در میانه این جنگ سخت و نسل کشی و تجاوز و توحش به تمام معنا، حاضر نشدیم از نوشابه و نسکافه‌مان، از ویژند لباسمان، بگذریم! ✍@hejrat_kon پی‌نوشت: شاید هزار اما و اگر درباره این نشان‌های تجاری به میان بیاید. باشد اگر مدعی هستید که ارتباطی ندارید، در میانه‌این نسل‌کشی از آن‌ها برائت بجویید و نشان تجاری‌تان را عوض کنید. عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔 @so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻 بله | ایتا🔻
رنج کودکان جنگ‌ بازار گل، نزدیک افطار، وارد اولین غرفه شدم. فروشنده نوجوانی افغانستانی بود، ۱۳ ساله و اهل فاریاب. یک سالی می‌شد بدون خانواده برای کار آمده بود ایران. بسته خرما را که به او تعارف کردم، پرسیدم خواندن بلدی؟ _گفت: کم. •می‌تونی این نوشته را بخونی؟ با چشمان درشت و روشن و معصومش با دقت به کلمه‌ها نگاه کرد و بعد از چند لحظه فقط یک کلمه را تشخیص داد و گفت: این پایینیه فلسطینه. •گفتم آفرین، فلسطینه! برای فلسطین دعا کن، شما که طعم سختی رو چشیدی وضعیت بچه‌های فلسطین رو خوب می‌فهمی. دعا کن خدا سایه جنگ رو از سر بچه‌ها دور کنه. غم مبهمی در نگاهش دوید و به نشان تایید سرش را تکان داد. موقع خداحافظی گفتم الهی افغانستان هم آباد و آزاد باشه و شما بتونید تو کشور خودتون راحت و آسوده کنار خانواده‌هاتون زندگی و کار کنید. عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔@so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻 بله | ایتا🔻
جمهوری اسلامی ایران نام پویش را گذاشتیم فرزندان رمضان. خمینی کبیر به ما گفته بود اگر ما را محاصره نظامی کنند فرزند عاشوراییم و اگر محاصره اقتصادی کنند فرزند رمضانیم. ما فرزندان خمینی و خامنه‌ای، زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران، دغدغه‌های متفاوتی از دیگر مسلمانان و مردم دنیا داریم. خدا را شاکریم که مجبور نیستیم برای بستن سفارت نحس رژیم غاصب در کشورمان تحصن و تجمع کنیم. مجبور نیستیم جلوی کامیون‌های تامین کننده کالای رژیم کودک‌کش زنجیره انسانی تشکیل دهیم و ... جمهوری اسلامی مردی با آرزوهای دوربرد تربیت کرد که موشک‌هایش را برای نابودی این رژیم سفاک طراحی می‌کرد و می‌ساخت. جمهوری اسلامی فرمانده سپاه قدس را پرورش داد که دست مقاومت را پر کرد... آری، ما حتی یک لحظه در نحسی این غده سرطانی برای پیکره بشریت تردید نکردیم، آری، به برکت جمهوری اسلامی ایران دغدغه‌ها و آرزوهای ما برای قدس شریف و فلسطین متفاوت از دیگران است... عکس‌ها و روایت‌های خود را از مشارکت در پویش برای ما بفرستید: 🆔@so_ghaffari با ما همراه باشید: 🔻بله | ایتا🔻