eitaa logo
💚 پروفایل مذهبی 💚
2.9هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
35 فایل
❁﷽❁ ﷽بسم‌الله‌الرحمـن‌الرحیـم﷽ 💚سلام خوش آمدید💚 سعے میڪُنیمـ بہٺریڹ ها رو براٺوڹ بذاریمـ👋 کانالی از زیبـاترین پروفایل هاے👇 مذهبی و مناسبتی❤️ ادعیه ،حدیث💜 ❌کپی فقط باذکر منبع 🎀 #تبلیغ‌کانال‌شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
پسر دایی ام خلبان ارتش👮بود، من هم دانش سرا درس می خواندم.🎓 همین که عقد کردیم،💍 کلی اصرار کرد که باید مستقل زندگی کنیم؛ اما پدر و مادرم می گفتند:«تو هم مثل پسر خودمونی، پروانه هم درس داره؛ زوده حالا بره زیر بار مسئولیت و خانه داری. این جوری، همه شما راحتید هم ما خیالمون راحت تره.» سخت بود، ولی این قدر اصرار کردند تا بالاخره قبول کرد. بعد هم، اتاق خودم را که طبقه بالای ساختمان بود مرتب کردیم و یک سال اول زندگی راتوی همان اتاق سر کردیم.☺️ ☺️✋🏻 ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
همسرم،شهید کمیل خیلی با محبت بود 💖 مثل یه مادری که از بچه اش مراقبت میکنه از من مراقبت میکرد... یادمه تابستون بود و هوا خیلی گرم بود🌞 خسته بودم، رفتم پنکه رو روشن کردم وخوابیدم😴«من به گرما خیلی حساسم» 🌞 خواب بودم واحساس کردم هوا خیلی گرم شده و متوجه شدم برق رفته..بعد از چند ثانیه احساس خیلی خنکی کردم و به زور چشمم رو باز کردم تا مطمئن بشم برق اومده یا نه... دیدم کمیل بالای سرم یه ملحفه رو گرفته و مثل پنکه بالای سرم می چرخونه تا خنک بشم☺️ ودوباره چشمم بسته شدازفرط خستگی...😴 شاید بعد نیم ساعت تا 1ساعت خواب بودم و وقتی بیدارشدم دیدم کمیل هنوز داره اون ملحفه رو مثل پنکه روی سرم می چرخونه تا خنک بشم...پاشدم گفتم کمیل توهنوز داری می چرخونی!؟خسته شدی! گفت: خواب بودی و برق رفت و تو چون به گرما حساسی میترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار بشی ودلم نیومد....💖 ☺️✋🏻 ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
هدایت شده از 💚 پروفایل مذهبی 💚
همسرم،شهید کمیل خیلی با محبت بود 💖 مثل یه مادری که از بچه اش مراقبت میکنه از من مراقبت میکرد... یادمه تابستون بود و هوا خیلی گرم بود🌞 خسته بودم، رفتم پنکه رو روشن کردم وخوابیدم😴«من به گرما خیلی حساسم» 🌞 خواب بودم واحساس کردم هوا خیلی گرم شده و متوجه شدم برق رفته..بعد از چند ثانیه احساس خیلی خنکی کردم و به زور چشمم رو باز کردم تا مطمئن بشم برق اومده یا نه... دیدم کمیل بالای سرم یه ملحفه رو گرفته و مثل پنکه بالای سرم می چرخونه تا خنک بشم☺️ ودوباره چشمم بسته شدازفرط خستگی...😴 شاید بعد نیم ساعت تا 1ساعت خواب بودم و وقتی بیدارشدم دیدم کمیل هنوز داره اون ملحفه رو مثل پنکه روی سرم می چرخونه تا خنک بشم...پاشدم گفتم کمیل توهنوز داری می چرخونی!؟خسته شدی! گفت: خواب بودی و برق رفت و تو چون به گرما حساسی میترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار بشی ودلم نیومد....💖 ☺️✋🏻 ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل
هدایت شده از 💚 پروفایل مذهبی 💚
پسر دایی ام خلبان ارتش👮بود، من هم دانش سرا درس می خواندم.🎓 همین که عقد کردیم،💍 کلی اصرار کرد که باید مستقل زندگی کنیم؛ اما پدر و مادرم می گفتند:«تو هم مثل پسر خودمونی، پروانه هم درس داره؛ زوده حالا بره زیر بار مسئولیت و خانه داری. این جوری، همه شما راحتید هم ما خیالمون راحت تره.» سخت بود، ولی این قدر اصرار کردند تا بالاخره قبول کرد. بعد هم، اتاق خودم را که طبقه بالای ساختمان بود مرتب کردیم و یک سال اول زندگی راتوی همان اتاق سر کردیم.☺️ ☺️✋🏻 ╔═════ ೋღ @profile_mazhabii ღೋ ═════╗ پروفـــــ‌...مذهبی‌...ـــــایل