فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علیک یا قاسم ابن الحسن🤍
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
ݥــــَـــجݩــۅݩ أݪـځـــــُـــښینٍْ؏_۲۰۲۱_۰۸_۰۲_۲۱_۱۳_۲۸_۰۸۶.mp3
9.84M
🎙#جواد_مقدم
🎼 دلشوره دارم
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
*
#مــن_بــا_تــو
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت دوازدهــم
*
مثل فنر بالا و پایین میپریدم،شهریار با تاسف نگاهم ڪرد و سرے تڪون داد!
رو بہ مادرم گفت:مامان بیا دخترتو جمع ڪن حالا انگار دڪترا گرفتہ!
مادرم با جانب دارے گفت:چے ڪار دارے دخترمو؟!بایدم خوش حال باشہ،معدل بیست اونم امسال چیز ڪمے نیست!
براے شهریار زبون درازے ڪردم و دوبارہ نگاهے بہ ڪارنامہ م انداختم،میخواستم هرطور شدہ امین بفهمہ امتحان هام رو عالے دادم!صداے زنگ در اومد شهریار بہ سمت آیفون رفت.
_هانیہ بدو قُلت اومد!
با خوشحالے بہ سمت حیاط رفتم،عاطفہ اومد،قیافہ ش گرفتہ بود با تعجب رفتم سمتش!
_عاطے چے شدہ؟!
با لحن آرومے گفت:یڪم امتحانا رو خراب ڪردم میترسم خرداد بیوفتم!
عاطفہ ڪسے نبود ڪہ بخاطرہ امتحان اینطور ناراحت بشہ،حتما چیزے شدہ بود!
با نگرانے گفتم:اتفاقے افتادہ؟
سرش رو بہ نشونہ منفے تڪون داد!
شهریار وارد حیاط شد همونطور ڪہ بہ عاطفہ سلام ڪرد شالم رو داد دستم،حیاط دید داشت!
سریع شالم رو سر ڪردم،نمیدونم چرا دلشورہ داشتم!
نڪنہ براے امین اتفاقے افتادہ بود؟
با تردید گفتم:براے امین اتفاقے افتادہ؟
_نہ بابا از من و تو سالم ترہ!هانیہ اومدم بگم فردا نمیام مدرسہ بہ معلما بگو!
نگرانے و ڪنجڪاویم بیشتر شد،با عصبانیت گفتم:خب بگو چے شدہ؟جون بہ لبم ڪردے!
همونطور ڪہ بہ سمت در میرفت گفت:گفتم ڪہ چیزے نیست حالا بعدا حرف میزنیم!
در رو باز ڪرد،دیدم امین پشت درِ نفس راحتے ڪشیدم!
امین سرش رو انداخت پایین و گفت:ڪجا رفتے؟بدو مامان ڪارت دارہ!
امین سلام نڪرد!مثل همیشہ نبود!
با تعجب نگاهشون ڪردم شاید مسئلہ خصوصے بود ولے مگہ من و عاطفہ خصوصے داشتیم؟!
عاطفہ با بے حوصلگے گفت:تازہ اومدم انگار از صبح اینجام!
تعجبم بیشتر شد ڪم موندہ بود عاطفہ داد بڪشہ!
امین با اخم نگاهش ڪرد،عاطفہ برگشت سمتم.
_خداحافظ هین هین!
هین هین گفتن هاش با انرژے نبود اصلا هین هین گفتن هاش مثل همیشہ نبود،یڪ دنیا حس بد اومد سراغم!
با زبون لبم رو تر ڪردم.
_خداحافظ!
امین خواست در رو ببندہ ڪہ با عجلہ گفتم:راستے سلام!
تحمل بے توجهیش رو نداشتم،ڪمے دو دل بود دوبارہ نیت ڪرد در رو ببندہ،با پررویے و حس اعتماد بہ نفس ڪہ انگار مطمئن بودم جوابم رو میدہ گفتم:جواب سلام ....
نذاشت ادامہ بدم با لحنے سرد ڪہ از سرماے ڪلماتش تمام وجودم یخ بست گفت:علیڪ سلام،جواب سلام واجبہ اما سلام ڪردن واجب نیست!
صداے وحشتناڪ بستہ شدن در تو گوشم پیچید،باورم نمیشد این امین بود اینطور رفتار ڪرد!ذهنم از سوال هاے بے جواب درموندہ بود
این امین،امینے نبود ڪہ با عشق گفت هانیہ!
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علیک یا اباعبدالله🩶
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
نماهنگ یکی یه دونه خدا.mp3
3.91M
🎙#محمدحسین_پویانفر
🎼 ای چاره عالم بیچارت منم
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
51.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علیک یا اباعبدالله🩶
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
من مال اباعبدالله.mp3
2.8M
🎙#حسین_ستوده
🎼 من مال اباعبدالله
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#رمان
#اجبار
#پارت۲۳۸
سرش را با پریشان حالی به طرفین تکان داد
--دوسم نداشتی؟ هیچ وقت دوسم نداشتی؟ حتی یه ذره ؟
سعی کردم روی گریه ام تسلط داشته باشم
-چرا داشتم تو اون قد خوب بودی که نمیشد نمیتونستم دوست نداشته باشم!
لبخند تلخی زد:
--خب چرا نقشه تو عملی نکردی؟ من که گفتم تو فقط باشی دنیا رو به پات میریزم به پات میریختم
-نتونستم وجدان درد گرفتم دلم میخواست خودمو، وجدان مو حیثیت ،مو شرف مو نجات بدم دلم میخواست یادم بیاد که هنوز یه انسانم اولش گفتم بیصدا بذارم برم ولی دل لعنتیم حرفاتو
که شنید، رضا نداد! آروم نشد.
همزمان که با صدا اشک میریخت سرش را لابه لای دستانش گرفت و دیوانه وار خندید
--کاش نمیگفتی بهم کاش نمیگفتی
ناگهان پشت بندش فریاد کشید:
--کاش میرفتی کاش فقط گورتو گم میکردی
خانه لرزید من لرزیدم. به دیوار چسبیدم باورم نمیشد که اردشیر این چنین بر سرم فریاد کشیده باشد. گریه کنان نالیدم
-میرم به خدا به جون بردیات قسم میرم میرم، گورمو گم می کنم خواهش میکنم التماس میکنم به خاطر من خودت و
اذیت نکن!
چندین بار ناباورانه تکرار کرد
--چه جوری تونستی با من این کارو کنی؟ بیرحم بی معرفت چه جوری تونستی؟
کمرم به دیوار چسبیده بود
-نتونستم نتونستم که پشیمون شدم نتونستم که همه چیو بهت گفتم
--دلت برام سوخت آره؟ من به ترحم تو نیازی ندارم
در حالی که اشکهایم را از روی صورتم میراندم آرام گفتم:
-تو بگو من چیکار کنم بگو چیکار کنم که آروم شی! بگو به جون بردیا هر کاری بگی میکنم
درست به چشمهایم زل زد و همزمان که دو قدم جلو میآمد، با لحن خشن و بی انعطافی گفت:
--پس گم شو! گم شو من نبینمت! گمشو از زندگیم بیرون
پاک کردن اشکهای داغم بی فایده بود
چرا که صورتم از نو خیس شد
-گم میشم بهم یه کم وقت بده، اصلاً گم و گور میشم میرم به خدا از زندگیت برا همیشه میرم بیرون
سکوت کرد فقط به من خیره شد. آن قدر عمیق و معنادار که دردم آمد.
بغض آلود پرسیدم:
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba