eitaa logo
🌹حس زیبا🌹
21.9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
942 ویدیو
1.9هزار فایل
╰⊱♥⊱╮ღ꧁ به نام خالق هستی ꧂ღ╭⊱♥≺ 🧡 سلام دوستم.به کانال حس زیبا،خوش آمدی🧡 اینجا پروفایل هایی بهت میدم که همه دوستات انگشت به دهن بمونن😍🤗 🔴تبلیغات ارزان🔴 👈🏻 @tabziba
مشاهده در ایتا
دانلود
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─ آرامـــم میڪند"بودنت" آرامـــم میڪند"دیدنت" آرامـــــم میڪـند"صدایت" آرامـــــم میڪند"خـــندہ هایت... آرامش من در "ڪنار" تو💞🦋💋 •••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 🎼 توبه کردم💔 ●━━━━━━───────⇆ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ㅤتوبه کردم که دلت را به دلم راه ندهم❤️ ☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸💜🌱🌈 ❤🍂💋 🌺🦋 از شنیدن لفظ "خانم خونه "دلم غنج رفت. سعی کردم متلاطم شدن قلبم را بروز ندهم و زودتر بحث را عوض کنم -چقد زود اومدی. قرار بود شام بیای. عموت مغازه ست .فرح خانمم هنوز نیومده من خودمم که تازه رسیدم خونه خم شد گوشی اش را روی میز وسط سالن گذاشت ---تمرینو پیچوندم برنامه ای هم نداشتم نمی اومدم، حوصله م سر میرفت به عمو خبر دادم، گفت خودشو میرسونه نگاهم به سمت پاکتی گلبهی که روی میز بود کشیده شد. چشمانم برق زدند -اون پاکته چیه؟ احیاناً مال منه؟ ---اوهوم هدیه ی تولدته. همون چیزی که خودت خواستی و برات خریدم. ذوق زده، ورجه ورجه کردم -وای آخ جون! آخ جون برام کادو خریدی خندید. دلم ریخت. هم چنان مستقیم نگاهم نمی کرد. چشمهایم را که دزدیدم، بلافاصله گفت: ---واسه م یه فنجون چایی بیار که منم کادوتو تحویلت بدم. شتاب زده به راه افتادم -همین الان به آشپزخانه رفتم .فوری چای ساز را روشن کردم. کمی کیک نرم و تکه شده هم از توی یخچال بیرون آوردم دقایقی بعد دو عدد فنجان را لبریز از چای کردم و به سالن برگشتم سینی را روی میز گذاشتم -اینم از چایی، کیکم برات آوردم در جوابم آن پاکت گلبهی را برداشت و به دستم داد ---اینم از کادوت در کنارش نشستم همزمان که پاکت را روی پایم میگذاشتم لبخند دندان نمایی به رویش زدم -وای دستت درد نکنه یک دفعه ای گفت: ---سرت درد نکنه. قلبم دیوانه وار تپید. دستم بی اراده ثانیه ای روی پاکت لرزید دست پاچه شدم. لعنت چرا دست پاچه شدم؟ ريموت اسپیکر را برداشتم و ولوم موسیقی در حال پخش را بیشتر کردم. همان طور که محتویات درون پاکت را بیرون می آوردم برای فرار از سکوت پیش آمده بینمان آرام پرسیدم -خب؟ اتریش چطور بود؟ ---تا حالا رفتی؟ -معلومه که نه. ---حالا وقت زیاده میری با هیجان گفتم: -هر دوتا بازی و بردید! •••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓 💟 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─ چه خوش مهتاب شبی بایارباشی تماشای رخ دلدارباشی به دورازچشم بدگو وحسودان شب مهتاب کناریارباشی شبت بخیر عزیز♥️      •••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─ خدایا تحمل سختی ها با من قشنگیه آخرش با تو✨🌚 شبتون بهشت✨🌚 •••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─ صبـحِ زیبایَت بخیـرخورشیدڪِ زیبایِ من... پُر شد از هُـرمِ نَفسهایَٺ،همه دنـیایِ مـن...       صبح بخیــر دلبرم😍♥️ •••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─ یه روز هایی هست آدم اینقدرحالش خوب که هیچ اتفاقی نمی تونه حال شو خراب کنه از این روزا واسه همتون آرزو می کنم🌱 روزتون بخیر🌱💝 •••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─ عشق اگر عشـــــــــق باشد! با یک اتفـــــــاق تو را تعویض نمی کند همراهــــــــی ات می کند تا بهبــــــــود یابی . . . عشق اگر عشق باشد! هر ثانیه دستانش در دستان توست، در سختی و آسانی . . . تا ابــد....💞🦋💋 •••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 🎼 همینه عشق💝 ●━━━━━━───────⇆ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ㅤ خیال میکردم عاشقت نمیشم❤️ ☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸💜🌱🌈 ❤🍂💋 🌺🦋 آهسته خندید ---آفرین بهمون! -اوهوم، آفرین بهتون دو جعبه ی شیک و قرمز داخل پاکت قرار داشت که فوری بازشان کردم درون یکی از جعبه ها که کمی کوچکتر بود انواع نباتها با انواع طعمها وجود داشت و درون آن ،یکی، انواع آبنباتها با انواع شکلها هدیه ی تولد بردیا به من. این لحظه ها را باور نداشتم تشکیل شدن حلقه های اشک را درون چشم هایم احساس کردم -چقد خوشگلن یه دنیا مرسی ---خواهش میکنم بازم تولدت مبارک خندیدم تا حواسم پرت شود تا بغضم نشکند تا اشکم نچکد تکه ی کوچکی کیک در دهان گذاشت و پشت بندش جرعه ای چای نوشید. حرفی نزد. بعد از این که چایمان را نوشیدیم ،آب نباتی دسته دار و قرمز که به شكل قلب تپنده ای بود را از توی آن جعبه برداشتم و به سمت دهانم بردم لحظه ای با بردیا چشم در چشم شدم. قیافه ی مظلوم و آرامش را که دیدم ،آتش شیطنت در درونم شعله ور شد. دلم میخواست اذیتش کنم. در حالی که عیناً به چشمهایش خیره شده بودم، قسمت بالای آب نبات را مکیدم بهت زده شد و بلافاصله چشمانش را دزدید. اما سکوت کرد. خنده ام گرفت. خودم را به آن راه زدم -چیزی شده؟ ---نه! جوابش قاطع بود ولی قانع کننده نه روحم کماکان میطلبید که به شیطنت کردن ادامه بدهم. آب نبات دسته دار دیگری را برداشتم و آن را به طرف بردیا گرفتم -بیا این برا تو بخور ،فکر کنم دلت خواست. آب نباتی که به سمت بردیا گرفته بودم، به شکل ستاره بود. جوابم را که نداد، زیرکانه گفتم: -خب دلت آب نبات خواست دیگه، وگرنه دلیلی نداشت یهو چشمات و بدزدی ازم آب نبات را با اکراه از دستم گرفت. مجبور بود که بگیرد. نیشخند مخفیانه ای زدم سر آب نبات ستاره ای را بیحرکت توی دهانش گذاشت. با من ارتباط چشمی برقرار نمیکرد. •••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓 💟 @proziba
14.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─ ای تو بهانه واسه ماندن💞 •••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─ ٺووویے ٺنها      دلیل حال خوبم             ٺویے ارامش و                        صبر و قرارم...... چقدر خوبہ ٺو              رو دارم ڪنارم                         ٺو رو من قد                       عالم دوسٺ دارم..... 💞🦋💋 •••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸💜🌱🌈 ❤🍂💋 🌺🦋 💌داستان واقعیِ 💟 ‍ ‍ ⬅️ 💕 اسیـــر و زخمے💕 از هواپیما ڪہ پیاده شدم پدرم توے سالن منتظرم بود صورت مملو از خشم وقتے چشمش بہ من افتاد، عصبانیتش بیشتر شد رنگ سفیدش سرخ سرخ شده بود اولین بار بود ڪہ من رو با حجاب مے دید مادرم و بقیہ توے خونہ منتظر ما بودند پدرم تا خونہ ساڪت بود عادت نداشت جلوے راننده یا خدمتڪارها خشمش رو نشون بده وقتے رسیدیم همہ متحیر بودند هیچ ڪس حرفے نمے زد ڪہ یهو پدرم محڪم زد توے گوشم با عصبانیت تمام روسرے رو از روی سرم چنگ زد ... چنان چنگ زد ڪہ با روسرے، موهام رو هم با ضرب، توے مشتش ڪشید تعادلم رو از دست دادم و پرت شدم پوست سرم آتش گرفتہ بود هنوز بہ خودم نیومده بودم ڪہ ڪتڪ مفصلے خوردم مادرم سعے ڪرد جلوے پدرم رو بگیره اما برادرم مانعش شد . اون قدر من رو زد ڪہ خودش خستہ شد به زحمت مے تونستم نفس بڪشم دنده هام درد مے ڪرد، مے سوخت و تیر مے ڪشید تمام بدنم ڪبود شده بود صداے نفس ڪشیدنم شبیہ نالہ و زوزه شده بود حتے قدرت گریہ ڪردن نداشتم بیشتر از یڪ روز توے اون حالت، ڪف اتاقم افتاده بودم ڪسی سراغم نمے اومدخودم هم توان حرڪت نداشتم تا اینڪہ بالاخره مادرم بہ دادم رسید چند تا از دنده ها و ساعد دست راستم شڪستہ بود ڪتف چپم در رفتہ بود ساق چپم ترڪ برداشتہ بود چشم چپم از شدت ورم باز نمے شد و گوشہ ابروم پاره شده بود اما توے اون حال فقط مے تونستم بہ یہ چیز فڪر ڪنم امیرحسین، بارها، امروز من رو تجربہ ڪرده بود اسیر، ڪتڪ خورده، زخمے و تنها چشم بہ درے ڪہ شاید باز بشہ وڪسے بہ دادت برسد... •••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓 💟 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─ یآدته اولین باری که دَست هَمو گِرفتیم چِقَدر استِرس داشتیم؟ تـو هنوزم برایِ مَن، اَندازِه یِ هَمون اِسترسِ تجرُبه ی اَوَل شیرینی جانانم🫀💞🦋💋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 🎼 حرف نداری💕 ●━━━━━━───────⇆ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ㅤ خوبی چقد اخه تو حرف نداری❤️ ☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─ 💕پشت فرمون ،حواسِ پرت💞 •••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─ در جهان پر از هیاهو تو را دوست دارم نه برای فرار از تنهایی نه از روی اجبار یا نیاز بلکه برای زیبایی خالص و ارزش بی‌کران تو تو را دوست دارم چون بودن با تو خود زندگی است💞🦋💋 •••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا