#اشتباه_عشق
#part_259
به قلم: رومئو؛
· ・ ────⋅ ˖࣪𔘓 ⋅──── ・ ·
سرشو انداخته بود پایین و بی صدا گریه می کرد
نفسم رو کلافه دادم بیرون و گفتم:
-خانومم...منو نگاه کن! همینجاست! نبردنش!
+کجاست؟ چرا صدای گریه اش نمیاد پس؟
-عمه اش بردش بیرون!
اشک هاشو پاک کرد و با خنده نگاهم کرد که گفتم:
-خب چی بگم عمه اشِ دیگه! نگم عمه اشِ پیش ما که غر نمی زنه میره پیش امیر غر میزنه!
+دیوونست به خدا
در باز شد و کی اومد؟؟
عمه خانوم!
مثل همیشه هروقت نباید میومد مثل میگ میگ میومد!
+کی دیوونست؟؟
سرم رو چرخوندم سمتش و گفتم:
-تو!
پوکر شد!
میگم پوکر شد یعنی پوکر شد ها!!
-باشه باشه ، بشین تا بچه رو بدم ب*غلت!
این دفعه نوبت پوکر شدن من بود!
با شیطنت نگاهم کرد و سینا رو داد ب*غل صحرا
نچ نچی کردم و گفتم:
-شیطون تر از تو پیدا میشه رو کره ی زمین؟! این امیر بیچاره دیوونه نمیشه از دست تو؟ بابا تو خیلی خری!
· ・ ────⋅ ˖࣪𔘓 ⋅──── ・ ·
کپی کنی ؟ راضی نیستم