#اشتباه_عشق
#part_264
به قلم: رومئو؛
· ・ ────⋅ ˖࣪𔘓 ⋅──── ・ ·
وسط اسباببازی ها دراز کشیده بود.
یهو مثل جت پرید بالا و گفت:
+زندایی! کالتون(کارتون) ندیدم!
امیر همیشه توی یه فلش واسشون کارتون می ریخت . واسه اینکه یکم اذیتش کنم لحنم رو ناراحت کردم و گفتم:
-ای وای! دیدی چی شد؟ دایی امیر تو فلش کارتونهات کارتون جدید نریخته!
لبهاش آویزون شد و می خواست گریه کنه!
زدم زیر خنده و گفتم:
-مگه میشه دایی امیر واست کارتون جدید نریزه؟!
خوشحال نگاهم کرد و دویید سمتم گفت:
+بلیم بلیم (بریم بریم)
-برو بشین روی کاناپه تا خوراکی بیارم واست بدو کوچولوی من!
دویید و نشست روی کاناپه
زود خوراکی هاشو برداشتم و رفتم نزدیکش
گذاشتم روی میز و نشستم پیشش که سریع خودشو پرت کرد تو ب*غلم و بهم تکیه داد!
تک خنده ای زدم و گفتم:
-برات کارتون میزارم تو ببین من برم ناهارِ خوشمزه درست کنم خب؟
بغض کرده نگاهم کرد و گفت:
+نه نمی خوام!
· ・ ────⋅ ˖࣪𔘓 ⋅──── ・ ·
کپی کنی ؟ راضی نیستم