#اشتباه_عشق
#part_269
به قلم: رومئو؛
· ・ ────⋅ ˖࣪𔘓 ⋅──── ・ ·
چه لحظه ای!
هم خندم گرفته بود ، هم تعجب کرده بودم، هم عصبی بودم!
جدی و با حرص گفتم:
-امیررر!
سرهاشونرو آوردن بالا و با دیدن قیافم زدن زیر خنده!
امیر از پیش کیسان بلند شد و اومد پیشم وایستاد و با خنده گفت:
+ببینمت تو رو! وای خدا قیافشو نگاه! چجوری گول خوردی تو؟!
برزخی نگاهش کردم و گفتم:
-خودتو میشناسی عشقم؟ یجوری می پیچونی آدمرو که...
ادامه حرفم رو خوردم و خیره شدم به صورت شیطونش!
+خب خب بقیش؟!
با غر غر گفتم:
-هیچی....یعنی من الان دوباره باید سیبزمینی سرخ کنم؟ امیر خیلی....اه!
اومد بخنده که برزخی نگاهش کردم.
خندشرو خورد و گفت:
+فدای سرت
سرشو چرخوند طرف کیسان و گفت:
+پاشو بریم بیرون باهم چیزای خوشمزه بخریم بدو!
کیسان یه جیغ بچگونه کشید و دوباره پرید ب*غل امیر
· ・ ────⋅ ˖࣪𔘓 ⋅──── ・ ·
کپی کنی ؟ راضی نیستم