eitaa logo
نبض احساس ؛
182 دنبال‌کننده
362 عکس
142 ویدیو
0 فایل
. اینجا برای خودم مینویسم . در خدمتم : @Romeo_0 ..🌞🖤 برای نظراتتون: https://daigo.ir/secret/5386436200 . کپی رمان ها حتی با ذکر و نام نویسنده حرام و پیگرد قانونی دارد 🚨 .
مشاهده در ایتا
دانلود
به نَفَس های تو بَند است مرا هر نَفَسی سایه ات کم نشود از سَرِمان حَضرت یار♥️
. بریم برای پارت؟..🍁🌤 .
به قلم: رومئو؛ ·‌ ・ ────⋅ ˖࣪𔘓 ⋅──── ・ · بلند خندیدم که شروع کرد به گریه کردن و گفت: +نه زندایی! تولوخدا ( توروخدا) باهم ببینیم بعد باهم بلیم( بریم) ناهال( ناهار ) دلست ( درست) کنی! لبخند پررنگی زدم و گفتم: -باشه باشه گریه نکن عشق زندایی. لبخند شیرینی زد و نگاهشو دوخت به تلویزیون *** بلاخره بعد دو ساعت خسته شد و رو بهم گفت: +بلیم( بریم)؟ تک خنده ای زدم و گفتم: -پاشو بریم....بدو! بلند خندید و دویید سمت آشپزخونه ب*غلش کردم و نشوندمش روی اپن داشتم به حرفاش می خندیدم که یهو از روی اپن پرید پایین و رفت توی اتاق صداش زدم ولی جواب نداد! بیخیالش شدم و به کارم ادامه دادم که بعد چند دقیقه صدام زد: +زنداااایی؟ دستام‌ رو شستم و رفتم ببینم کجاست فکر کردم داره با اسباب بازی‌ها بازی می کنه ولی اونجا نبود! -کیسان؟ کجایی؟ +زندایی؟ ·‌ ・ ────⋅ ˖࣪𔘓 ⋅──── ・ · کپی کنی ؟ راضی نیستم
. بریم برای پارت؟..🍁🌤 .
به قلم: رومئو؛ ·‌ ・ ────⋅ ˖࣪𔘓 ⋅──── ・ · صداش از توی اتاق خودمون میومد رفتم توی اتاق و دیدم خیره شده به قاب عکس بزرگ عروسیمون! با خنده نگاهش کردم که برگشت سمتم و سوالی گفت: +زندایی...این عکسه شما و دایی امیری؟! خندیدم و گفتم: -بله! همونجوری با تعجب گفت: +چقدر دایی امیر خوسگل(خوشگل) شده! بلند زدم زیر خنده و با ذوق بهش گفتم: -چیش خوشگل شده؟ من چی؟ +موهاش....خودش! شمام خوسگلی(خوشگلی) فقط چلا( چرا) لباست سفیده؟ -عروسیمون بود دیگه! بازم می خوای عکس ببینی؟ سرشو تکون داد و نشست روی تخت و منتظر نگاهم کرد آلبوم عکس‌های عروسیمون رو آوردم و نشستم پیشش -ببین اینو! یه عالمه از این‌ عکس ها توشه! اسمش آلبومه! سوالی نگاهم کرد و گفت: +آبلوم؟ خندیدم و گفتم: -نه عزیزدل زندایی...آلبوم! ·‌ ・ ────⋅ ˖࣪𔘓 ⋅──── ・ · کپی کنی ؟ راضی نیستم
کسانی که به زندگی دیگران نور میبخشند روزی خورشید خواهند شد...
بهترین نصیحت دنیا رو داستايفسكى کرده: با پاى شكسته خود، به راهت ادامه بده، دستت را بر شانه كسى نگذار!
اونی که تو بهش می‌گی قطره از دید مورچه سیلابه از دید خودمون به مشکلات دیگران نگاه نکنیم ...
. بریم برای پارت؟..🍁🌤 .
به قلم: رومئو؛ ·‌ ・ ────⋅ ˖࣪𔘓 ⋅──── ・ · +نخیر آبلومه! عکس‌ها رو با ذوق و خنده داشت نگاه می کرد از دیدن عکس‌ها هم خسته شد و دویید رفت بیرون برگشتم توی آشپزخونه و دیدم نشسته روی اپن با تعجب نگاهش کردم که با غر و بغض گفت: +اصلاً چلا( چرا) دایی امیر نمیاد؟! تک خنده ای زدم که بازم سوالی گفت: +زندایی....دایی امیر‌ تورو چقدل(چقدر) دوست داله(داره)؟ پوکر و با خنده نگاهش کردم و گفتم: -تو چیکار به این داری وروجک؟ +آخه همیسه(همیشه) ب*غلت می تنه(می کنه) همیسه( همیشه) باهات مهلبونه (مهربونه)! همیسه(همیشه) هم واست سکلات( شکلات) کاکائویی از اون خوشمزه ها میخله(میخره)! با تعجب و خنده داشتم نگاهش می کردم و تا اومدم حرف بزنم یکی زنگ زد میدونستم امیره! لبخندی زدم و رو به کیسان گفتم: -بزار برم ببینم کیه زنگ میزنه در و باز کنم بیام ، همینجا بشین تکون نخوری‌ها! سریع در رو باز کردم و اومدم پیش کیسان ·‌ ・ ────⋅ ˖࣪𔘓 ⋅──── ・ · کپی کنی ؟ راضی نیستم