🍃 بنده دردانه خدا
خیلی دوست دارم بدانم که در جمع تو و ملازمانت چه میگذرد. دور هم که مینشینید، خیلی خوش میگذرد. درست میگویم؟ حرفهایتان همه بوی آسمان دارد، چه آنهایی که تو میگویی و چه حرفهایی که آنها میزنند. حضور خدا در هیچ جمعی، بیشتر از جمع تو و ملازمانت احساس نمیشود. من میدانم گاهی همه ساکت میشوید و خدا با شما حرف میزندو تردید ندارم که همه صدای خدا را میشنوید.
چه حال و هوای دلانگیزی دارد جمع شما. لبخندهایتان حتی اگر چشم بر هم زدنی طول بکشد، به اندازۀ همۀ قهقهههای طولانی ما نشاطانگیز است.
نوش جانتان! گوارای وجودتان! شما در حلقۀ آسمانی خویش خوش باشید و ما هم در جمعهای زمینی خودمان دست و پنجه نرم میکنیم با رشتهای که از مرگ تدریجی به دور گردنمان پیچیده.
فقط یک سؤال. ما وقتی در جمعی قرار میگیریم که خیلی از آن خوشمان میآید، همه چیز و همه کس، خارج از آن جمع را فراموش میکنیم. آقا! تو هم وقتی در جمع ملازمانت هستی، ما را فراموش میکنی؟ گمان نمیکنم. اگر باور کنم که ما را فراموش میکنی، میمیرم. خدا را شکر که تو مثل ما نیستی.
شبت بخیر بندۀ دردانۀ خدا!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃راز زندگی
ما از هم میترسیم؛ چون زنده نیستیم. مردهها ترسناکاند. ما از کودکی تا بزرگی، از مردهها میترسیم.
ما از هم میترسیم؛ چون عاشق نیستیم. آدمهایی که عاشق نیستند، هر جرم و جنایتی از آنها بر میآید. ما از کودکی تا بزرگی، از مجرمها میترسیم.
زندگی به عشق بند است. وقتی که عاشق نباشیم، مردههای جنایتکاریم. میبینی چه قدر ترسناکیم!
ما حتّی از خودمان هم میترسیم. برای همین هم از خلوتکردن با خویش فرار میکنیم. تا کمی به خودمان میآییم، وحشت همۀ وجودمان را میگیرد. خدا نکند کسی بخواهد خودمان را نشانمان بدهد. دماری از روزگارش در میآوریم که راه خانهاش را گم کند.
ما هزار نقاب میزنیم بر صورتمان تا هر کدام که افتاد، باز هم نقابی باشد که نگذارد خودمان را ببینیم.
چه قدر بی تو نفس کشیدن، ترسناک است. برای فرار از این ترس در چه دامهایی که گرفتار نشدیم!
آقا! باقی این ترس را بر ما ببخش و با عشقت ما را زنده کن.
شبت بخیر راز زندگی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃مرد جمعه های انتظار
حساب دستت هست؟ این جمعۀ چندمی است که آمد و رفت و تو نیامدی؟ میشود امشب کمی از خودمان تعریف کنم؟! عیبی که ندارد؟ دارد؟ با همۀ بدیهایی که داریم، قبول داری که خیلی دوستت داریم و ایمانمان به تو خیلی زیاد است که بعد از این همه آمدن و رفتن جمعهها و نیامدن تو، باز هم امید داریم که بیایی. این جمعه که میگذرد، چشم به جمعۀ دیگر میدوزیم و وقتی این جمعههای نیامدن تو روی هم انباشته میشود، ایمانمان و امیدمان کمرنگ نمیشود.
تازه، به قدری خوبیم که وقتی نمیآیی، نیامدنت را هم میزنیم بر سر خودمان. ما تو را تقصیرکار نیامدنت نمیدانیم. مقصر، ماییم. اگر یار شویم، آمدنت را امضا میکند خدا.
آقا! ما اگر به اندازۀ فرماندهان لشگرت بالا نیامدهایم، به گمانم سیاهی لشگرت شدهایم. به دعای گربه سیاه اگر باران ببارد، دعا میکنیم که زودتر فرماندهان لشگرت جور شوند و صدای تو را از کنار خانۀ خدا بشنویم.
شبت بخیر مرد جمعههای انتظار!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi