قرائت صفحه 197 سوره مبارکه توبه
تقدیم به 💖
🌷 شهید رضا چراغی🌷
✍️ عنوان خاطره : فرمانده گردان شدن
😍 شوخ طبعی در سیره شهید رضا چراغی
رضا خیلی روحیه شادی داشت و با همه می جوشید. آن روزهای اول تشکیل تیپ ۲۷ اگر شما سری به ساختمانهای دو کوه جدید می زدی، از هر اتاقی که صدای بگو بخند بچه ها بلند بود، باید یقین قطعی پیدا میکردیم که یکی از آن خوش خنده های محفل گرم کن آن جا رضا چراغی است.
حسین قجه ای به سِمت فرماندهی گردان انتخاب شده بود؛ اما نسبت به انتخاب خودش اعتراض داشت. رضا مداوم با شوخی میکرد و سر به سرش میگذاشت.
می گفت: باباجان! اینها که نیامده اند طوق دامادی گردنت بیاندازند که حالا این طور سرخ و سفید میشوی. گفته اند از امروز فرمانده گردان می شوی. فرمانده گردان شدن این همه عرق ریختن ندارد.
راوی: سردار شهید حسین همدانی
#روزانه_یک_صفحه_قرآن
#شهید_رضا_چراغی
#شادی_روح_پاکش_صلوات
الّلهُمصَلِ علیمُحمّد و آلمُحمّد وعَجّلفرجهم
🥀🕊
@beytolahzanQuran
@qaraat_rooz
قرائت صفحه 320 سوره مبارکه طه
تقدیم به 💖
🌷 شهید رضا چراغی 🌷
✍️ عنوان خاطره :
مرخصی در خط مقدم
لشکر ۲۷ بعد از عملیات رمضان، روی منطقه سومار متمرکز شده بود. رضا پایش در عملیات قبلی مجروح شده بود و خوب نمی توانست راه برود.
برای عملیات بعدی نیاز به شناسایی داشتیم. سعید قاسمی که مسئول اطلاعات و عملیات لشکر بود، به همراه شهید همت و حاج حسین الله کرم سخت مشغول شناسایی بودند. با این همه رضا دلش آرام نمی گرفت که بنشیند و از دور ناظر امور باشد.
صبح بعد از نماز رضا را با موتور تا روستای بابکان می رساندم. از آنجا تا خرابه های میان تنگ روی کول خودم می گرفتم. آنجا با دوربین و نقشه و دیدگاه مشغول شناسایی می شد.
گاهی جلوتر هم می رفت که مجبور می شدم بهش بگم: «رضا جان؛ اینجا را بگذار برای نیروهای اطلاعات». می گفت: «نه محسن؛ باید جلو برویم».
یک روز در میان همین خرابه ها مشغول شناسایی بودیم رضا گفت: محسن بدو که عراقی ها آمدند.
سریع انداختمش روی کولم و رساندمش به موتور. عراقی ها هم به خرابه رسیده بودند و گلوله هایشان از کنار گوشمان رد می شد. با بالاترین سرعت ممکن در بین چاله ها حرکت می کردم.
یک آن احساس کردم موتور سبک شده. به عقب که نگاه کردم دیدم رضا نقش زمین شده و نای حرف زدن هم ندارد.
دوباره سوار موتورش کردم و رساندمش به بهداری. با تزریق دو آمپول مسکن کمی حالش به جا آمد.
راوی: محسن کاظمینی
#روزانه_یک_صفحه_قرآن
#شهید_رضا_چراغی
#شادی_روح_پاکش_صلوات
الّلهُمصَلِ علیمُحمّد و آلمُحمّد وعَجّلفرجهم
🥀🕊
@AyatZendegi_Quran
@qaraat_rooz
قرائت صفحه 390 سوره مبارکه قصص
تقدیم به 💖
🌷 شهید رضا چراغی 🌷
✍️ عنوان خاطره : بازسازی روحیه ها 😍
رضا در بازسازی روحیه نیروها در بحران های شدید خبره بود...
در مرحله بازسازی پس از عملیات فتح المبین گردان تیپ ۲۷ با کمبود شدید مهمات مواجه بودند.
آن روز هم موقعی که داشتم به موقعیت گردان انصار می رفتم، سر راه دیدم بسیجی های گردان حمزه دور رضا جمع شده اند و از خنده ریسه می روند.
رضا موضوع نرسیدن مهمات را سوژه خنده کرده بود و داشت با خنده و لطیفه گویی به آنها روحیه می داد:
در زمان های قدیم قرار شد مردان یکی از دهات های قزوین بروند جنگ ملحدین. روز اعزام قشون کمانداری را دیدند که فقط با کمان؛ آن هم بدون تیر عازم جنگ است.
پرسیدند: بدون تیردان کجا انشاء الله.
گفت: عازم جهادم. مترصد خواهم بود دشمن ما را تیرباران کند، تا با استفاده از تیرهای خودشان با آنها بجنگم.
گفتند: اگر تیرباران نکرد چه؟
گفت: خوب بر می گردم.
گفتند: پس جهاد چه می شود؟
گفت: جایی که در آن تیری انداخته نشود، جهادی در کار نیست.
راوی: شهید حسین همدانی
#روزانه_یک_صفحه_قرآن
#شهید_رضا_چراغی
#شادی_روح_پاکش_صلوات
الّلهُمصَلِ علیمُحمّد و آلمُحمّد وعَجّلفرجهم
🥀🕊
@AyatZendegi_Quran
@qaraat_rooz