eitaa logo
روزانه یک صفحه قرآن هدیه به یک شهید 🌷
521 دنبال‌کننده
884 عکس
17 ویدیو
0 فایل
قرائت روزانه یک صفحه📖 #قرآن_کریم و #هدیه_به_شهید بهمراه✍️ #خاطره ای کوتاه از شهید🌷 ادمین کانال : 🆔 @AyatZendegi ⭕️ طرح ملی آیات زندگی، حفظ موضوعی 📖 قرآن کریم 🆔 @AyatZendegi_Quran
مشاهده در ایتا
دانلود
قرائت صفحه 166 سوره مبارکه اعراف تقدیم به 💖 🌷 شهید غلامعلی رجبی🌷 ✍️ عنوان خاطره : سربازی که از میوه های باغ پسر محمد رضا شاه نمی خورد! غلام علی خیلی مواظب لقمه حلال بود. برش اول: توی دوران سربازی شده بود راننده قریب؛ پیشکار شاپور غلامرضا پهلوی. همراه او می‌رفت سرکشی باغ‌های غلامرضا پهلوی. توی باغ لب به چیزی نمی‌زد، آن‌قدر که بالاخره یک روز صدای قریب درآمده بود که «همه به من التماس می‌کنند اجازه بدم از میوه‌های باغ ببرند؛ ولی تو حتی میوه‌هایی که خودم برات کنار می‌ذارم رو هم برنمی‌داری ببری؟!» برش دوم: با قریب رفته بود کاخ شاپور غلامرضا، موقع ناهار رسیده بودند. آقای قریب او را برده بود آشپزخانه و سفارش کرده بود که هر چه می‌خواهد بهش غذا بدهند. آن روز مهمانی بود و آشپزخانه پر از غذا و دسر های مختلف. بعدها به مادرش تعریف کرد که: «غذای آن روز از گلوم پایین نرفت. رفتم تو کوچه پس کوچه‌های نانوایی پیدا کردم یه نون خریدم و کمی پنیر و انگور. نشستم کنار جوی آب و جای شما خالی ناهارم رو خوردم». الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 335 سوره مبارکه حج تقدیم به 💖 🌷 شهید غلامعلی رجبی🌷 ✍️ عنوان خاطره : آخرین روضه 🥺 غلام علی آخرین روضه اش را قبل از شروع عملیات خواند. بین روضه، حضرت زهرا (س) را مخاطب قرار داد و گفت: «خانم! عمریه نوکری شما و فرزندان تون رو کردم و تا حالا چیزی ازتون نخواستم؛ ولی حالا می خوام تو اون لحظات آخر کمک کنید». در گرماگرم عملیات، وقتی گلوله رگبار به سینه اش نشست، خم شد. زیر نور ماه می دیدم که خون تو پیراهنش جمع شده. سعی کردم سرش را روی پایم بگذارم، نگذاشت. سرش را روی زمین گذاشت و سه بار “یا زهرا” گفت و چشمانش را بست. حضرت زهرا (س) آمده بود کمکش. مجموعه یادگاران،جلد ۲۴؛ کتاب غلام علی رجبی، به قلم سید احمد معصومی نژاد،ناشر: روایت فتح الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @AyatZendegi_Quran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 396 سوره مبارکه قصص تقدیم به 💖 🌷 شهید غلامعلی رجبی🌷 ✍️ عنوان خاطره : عنایت امام کاظم (ع) به پدر شهید حاج حسن؛ پدر غلام علی همیشه می گفت: «من این زندگی و همه بچه هایم را مدیون امام کاظم (ع) هستم. همه بچه ها به خصوص غلام علی» وقتی تازه ازدواج کرده بود، بیماری حصبه می گیرد. حالش طوری وخیم می شود که وصیت نامه اش را می نویسد و می گوید برای مراسم ختم اش لپه آماده کنند. می گفت: همان شب در عالم رؤیا آقایی نورانی را دیدم که به من گفت: «بلند شو برو دعای کمیل ». گفتم: «می بینید که نای بلند شدن ندارم». آقا فرمودند: «بلند شو. من شفایت را از خدا گرفته ام. تو زنده می مانی و خدا به تو فرزندانی خواهد داد که از پیروان راستین ما خواهند بود». پرسیدم: مگر شما که هستید؟ فرمودند: من موسی بن جعفر (ع) هستم. مجموعه یادگاران،جلد ۲۴؛ کتاب غلام علی رجبی، به قلم سید احمد معصومی نژاد،ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دوم-۱۴۲۲؛ خاطره شماره یکم. الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @AyatZendegi_Quran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 397 سوره مبارکه قصص تقدیم به 💖 🌷 شهید شهید علی تجلایی🌷 ✍️ عنوان خاطره : تواضع و فروتنی قبل از ازدواج تمام شناخت من از علی این بود که یکی از فرماندهان جبهه سوسنگرد است و حالا زخمی شده و مردم گروه گروه می روند عیادتش. من هم یکی از آنهایی بودم که به او به چشم قهرمان نگاه می کردم. می خواستم بروم عیادت علی تجلایی و رفتم. چه می دانستم این قصه سر دراز دارد. فردای آن روز طاقت نیاوردم و باز هم می خواستم بروم ببیمنمش. کتابی از نمایشگاه کتاب خریدم. مانده بودم چه طوری ترکی صحبت کنم. دیروز فارسی کرده بودم. وقتی مرا شناخت سرش را پایین انداخت. گفتم: برای تان کتابی هدیه آورده ام. می خواست پولش را پرداخت کند که بهم برخورد و قبول نکردم. پشت کتاب نوشته بودم: تقدیم به رزمنده جان بر کف اسلام آقای علی تجلایی. خودش روی آقا ضربدر کشید و نوشت برادر و بعد تشکر کرد. راوی: نسیبه عبد العلی زاده؛ همسر شهید الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @AyatZendegi_Quran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 561 سوره مبارکه زمر تقدیم به 💖 🌷 شهید غلامعلی رجبی🌷 ✍️ عنوان خاطره : 🕊قربون کبوترای حرمت 🌼 غلام علی انس خاصی با امام رضا داشت. در عالم رؤیا دیده بود که در صحن نو، برای امام رضا (ع) زیارت جامعه کبیره می خواند. وقتی مشهد بود کمتر داخل حرم می رفت. اکثر اوقات همان صحن نو می نشست. از ساعت ۱۲ شب تا اذان صبح با خودش خلوت می کرد و دو ساعت مانده به صبح را برای مردم زیارت جامعه می خواند. کم کم دورش شلوغ شد. 💠 داخل همین صحن بود که توسل کرد که چهارده قدم به سوی ضریح بردارد و در هر قدم شعری برای حضرت بگوید. قدم بر می داشت و گریه می کرد. حاصلش شد شعر معروف: 🕊قربون کبوترای حرمت امام رضا /قربون این همه لطف و کرمت امام رضا 💠 آخرش هم شهادت را از امام رضا (ع) گرفت: توی صحن گوهر شاد دیدمش. گفت: انشاء الله اذن شهادت را از امام رضا (ع) گرفتم. گفتم: حالا حالا باهات کار داریم. دعای عرفه امسال را باید بخوانی. دو روز مانده بود به عرفه آمد برای خداحافظی و گفت: منافق ها دارند کارهایی می کنند. احتمالا عملیاته. من هم باید بروم. گفتم: پس برنامه عرفه و محرم چه می شود؟ گفت: نمی خواهم از جهاد جا بمانم. احتمالا تا محرم مرغ از قفس پریده. الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @AyatZendegi_Quran @qaraat_rooz