eitaa logo
روزانه یک صفحه قرآن هدیه به یک شهید 🌷
524 دنبال‌کننده
884 عکس
17 ویدیو
0 فایل
قرائت روزانه یک صفحه📖 #قرآن_کریم و #هدیه_به_شهید بهمراه✍️ #خاطره ای کوتاه از شهید🌷 ادمین کانال : 🆔 @AyatZendegi ⭕️ طرح ملی آیات زندگی، حفظ موضوعی 📖 قرآن کریم 🆔 @AyatZendegi_Quran
مشاهده در ایتا
دانلود
قرائت صفحه 321 سوره مبارکه طه تقدیم به 💖 🌷 شهید مصطفی احمدی روشن 🌷 ✍️ عنوان خاطره : اعتماد به نفس عجیب اعتماد به نفس عجیبی داشت. یک گروه درست کرده بودیم. می خواستیم در بسیج دانشگاه کار علمی کنیم. قرار شد هر کس توانست از یک سازمان پروژه بگیرد، بیاورد گروه. مصطفی دوستی داشت که شده بود مشاور فرمانده مهمات سازی. هماهنگ کرد رفتیم پیش فرمانده. هر چه را که فرمانده می‌گفت ساخته‌ایم، مصطفی هم می‌گفت: ما هم می توانیم بسازیم. اسلحه ای ساخته بودند که ماشه اش مشکل داشت. روی رگبار که می گذاشتند، داغ می کرد و از کار می افتاد. دنبال این بودند با یک آلیاژ سبک پلیمری که مقاومت حرارتی اش بالا باشد، برایش ماشه بسازند. مصطفی سریع گفت: آقا ما می سازیم. فرمانده کپ کرده بود. کتاب یادگاران، جلد ۲۲؛ کتاب احمدی روشن الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @AyatZendegi_Quran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 419 سوره مبارکه احزاب تقدیم به 💖 🌷 شهید مصطفی احمدی روشن 🌷 ✍️ عنوان خاطره : بی خانمان ها شب مصطفی آمد دنبالم. دستم را گرفت، برد بیرون خوابگاه. روبروی خوابگاه زنجان خانه هایی قدیمی بود مانند آلونک. بارها دیده بودمش؛ اما باور نمی کردم که کسی داخل آن زندگی کند. نزدیک که شدیم یک زن با سه تا بچه قد و نیم قد آمدند بیرون. مصطفی شروع کرد به قربان صدقه شان. خانه در نداشت و به جایش پرده زده بودند و برق شان هم یک لامپ بود از تیر چراغ برق کشیده بودند. چند وقتی بود که به شان سر می زد و اجناسی مانند برنج و روغن برای شان می برد. می گفت: ببین این ها چطور دارند زندگی می کنند؛ آن وقت ما از آنان غافلیم. هر وقت هم ،وقت نمی کرد بهشان سر بزند چند نفر را می فرستاد که بهشان رسیدگی کنند. الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @AyatZendegi_Quran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 430 سوره مبارکه سبأ تقدیم به 💖 🌷 شهید مصطفی احمدی روشن 🌷 ✍️ عنوان خاطره : موشک دست ساز 🚨 گروهی پنج نفره بودیم. می خواستیم طرح ساخت موشکی را آماده کنیم که هر کسی بتواند از روی کاتالوگ آن را بسازد؛ آن هم در عرض دو ساعت با لوازم آشپزخانه و دم دستی. مصطفی روی موتور موشک کار می کرد. تخصص من سوخت بود و سه نفر دیگر هم کارهای کامپیوتری و الکترونیکی اش را انجام می‌دادند. روزی چهار پنج ساعت کار می کردیم و همان‌جا توی دانشگاه می‌خوابیدیم. آن قدر سرمان گرم بود که یادمان رفت دم سال تحویل برویم خانه. فرمول نازل موشک را پیدا نمی‌کردیم. داشتیم ناامید می شدیم. مصطفی آن قدر این در و آن در زد تا بالاخره از استادهای دانشکده فرمولش را گرفت. شش ماه نشد که موشک را ساختیم. همه چیز همان طوری بود که سفارش داده بودند. بردیم جاده قم تستش کردیم. جواب داد. فیلم هم گرفتیم. خبر که می رسید فلسطینی‌ها موشک زده اند به شهرک های اسرائیلی ، مصطفی روی پایش بند نبود. الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @AyatZendegi_Quran @qaraat_rooz