🔰پساغدیر| الغدیر هو السیاسه
🔺همین که دست علی بالا رفت، پیامبر مردم را به بیعت با علی فراخواند. عدهی زیادی رسم و ادب بیعت با جانشین ۳۳سالهی پیامبر را به جا آوردند و بَخٍ بَخٍ گفتند؛ نوعی تبریک و اظهار شعف از آنچه رخ داده.
🔹 خیمهی پیامبر که عَلَم شد، سیل رفتوآمدها ادامه یافت. مردی از بادیهنشینان در آستانهی خیمهی رسول ایستاد. خشن و خشمآلود رو به حضرت کرد و زبان در کام چرخاند:
"ای محمد! هرچه به ما گفتی اطاعت کردیم. خدایان آباء و اجدادی را دور ریختیم و به خدای یگانهی تو آویختیم. گفتی نماز بخوان، خواندیم، گفتی حج بهجا بیار، آوردیم. اما گویا دلت قرار نیافت تا آنکه علی را پس از خود بر جایگاه خویش نشاندی! این بس برای من ناگوار است که ببینم علی، افسار آنچه ساختهای را در مشت گرفته است. چرا به همان اندازه از اطاعت رضایت ندادی و ریاست علی را هم بر ما مقرر کردی؟ آیا دستور وحی بود یا خودسرانه ما را به دامان داماد خویش غلتاندی؟"
🔸 پیامبر با همان حُسن خُلق همیشگی لبخند بهلب زبان گشود: "دستور خدایم بود".
🔹 این وضعیت چنان بر اعرابی سخت آمد که سر به آسمان بلند کرد و دعا کرد:
"خدایا اگر این دستور توست، من تاب نمیآورم، پس عذابی فرو فرست تا مرا بکشد"
🔸 هنوز از جلوی خیمه رسول خدا دور نشده بود که از آسمان سنگریزهای فرود آمد. بر فرقش نشست و از بدنش عبور کرد و درجا او را کشت.
آیه نازل شد:
سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ،
لِّلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ
(معارج ۱ و ٢)
📌 گویی صدای اعرابی که نماز میخواند و حج میرود و به مناسک دینی معتقد است، از دل تاریخ برون آمده و امروز در گوش ما میپیچد و به پیامبر معترض میشود: چرا با غدیر، دینت را سیاسی کردی؟
📚 منابع:
الکافی،ج۱،ص۴۲۲،ح۴۷؛ نورالثقلین، ج۷،ص۴۷۲؛ البرهان،ج۸،ص۱۱۳،ح۵، مجمع البیان،ج۱۰،ص۳۵۲
🆔 @Qasas_school
🔰حواریّ
نامش را پرسید و پاسخ شنید: ابوسالم.
چشمهایش خندید و لبهایش به کلمات شکفت: اما مادرت در عجم[ایران] نام دیگری بر تو نهاده بود!
شگفتی سراپای ابوسالم را فرا گرفت؛
این مرد کیست؟ از من و گذشتهام چه میداند؟
با اندکی تامل پاسخ داد: بلی! صدایم میکرد میثم!
به میثم گفت: تو آزادی در راهِ خدا.
دستش را گرفت و برد نزدیک چند نخل. آنها را به او نشان داد و گفت از این دنیایی که قریش به چنگ دارند، فقط همین نخلها نصیب توست. زین پس خرما بفروش، میثم!
آزادِ راه خدا، شد اسیر عشق علی.
آرامآرام که با علی خو گرفت، شد صاحب سرّ. حواریّ. یکروز علی نخلی به میثم نشان داد و گفت: تو را به این یکی میآویزند!
میثم خیالش راحت شد که نصیبش از دنیا فقط خرما نبوده. ناگهان با اضطراب پرسید: وقتی بر صلیب نخل آویخته میشوم، در میان سینهام نشانی از حب تو هم هست؟
فرمود: آنچنان سینهات مالامال از عشق من است که سرریز میکند بر زبانت. آنقدر علیعلی میگویی که مجبور میشوند بر تو دهنهی اسب بزنند.
اشکهای میثم فروریخت. چه نصیبی از این بهتر؟!
فدای علی شدن؟ نه! فدای نام علی گشتن!
🔺مثل چنین روزی، به دستور عبیداللهبنزیاد، میثم تمار را بر نخلی که سالها خودش از آن مراقبت کرده بود، دار زدند و درحالیکه از فراز دار، فضایل علی را میگفت، زبان از کامش بیرون کشیدند.
🆔 @Qasas_school
🔰 مباهله
🔸 در سال ۱۲۶۰ ق كه كاشفالغطاء به دعوت والي بغداد، براي محاكمه ملاعلي بسطامي به آن شهر رفته بود، شهاب الدين محمود آلوسي (متوفاي ۱۲۷۰ق) نويسنده تفسير روح المعاني و از عالمان درباري دولت عثماني نيز به عنوان بزرگمفتي اهل سنت، در آن مجلس كه چند روز به طول انجاميد حضور داشت. او كه از حضور علامه كاشفالغطاء در آن مجلس ناخرسند بود، هر از چند گاه به او و همراهانش و مذهب تشيع طعنه ميزد.
🔹 كاشفالغطاء براي آنكه به او پاسخي مناسب داده باشد، با حضور عالمان شيعه و سني با او به مناظره پرداخت و بارها بر او غلبه يافت. ميان آن دو پرسش و پاسخهاي فراواني مطرح شد؛ از جمله آلوسي از كاشفالغطاء پرسيد: شما كه علي (علیه السلام) را خليفه بلافصل پس از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ميدانيد، آيا آيهاي از قرآن بر اين مطلب داريد كه مخالفت با علي (علیه السلام) جايز نيست؟
كاشفالغطاء پاسخ داد: بله. آلوسي با تعجب گفت: آن آيه را بياور. كاشفالغطاء آيه مباهله را قرائت كرد. آلوسي پرسيد: اين آيه چه دلالتي بر مطلب دارد؟ كاشف الغطاء پاسخ داد: از تو ميپرسم كه مراد از «انفسنا» در اين آيه كيست؟ آلوسي گفت: پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علي (علیه السلام) . كاشفالغطاء اين آيه را قرائت كرد: «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الاعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ» اهل مدينه و باديهنشينان اطرافِ آنان، حقّ ندارند از [فرمانِ] رسول خدا تخلف كنند و [به جبهه نروند و] براي [حفظ] جانهاى خود، از جان پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اعراض كنند.
🔸 كاشفالغطاء پس از قرائت آيه گفت: مراد خداوند از كلمه «نفسه» امام علي (علیه السلام) است، نه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ؛ وگرنه بايد به جاي كلمه «نفسه» كلمه «عنه» (از او) قرار ميداد؛ زيرا كلمه «عنه» كوتاهتر و روشنتر است. با توجه به محتواي اين دو آيه به دست ميآيد كه مخالفت با علي (علیه السلام) جايز نيست و اين درحالي است كه پس از وفات پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آنچه منع شده بودند، تخلف كردند و از خلافت علي (علیه السلام) اعراض كردند. آلوسي پاسخي نداشت و ساكت شد!
📚 نبذة الغري، ص۵
🆔 @Qasas_school
🔰 تیپیکال| عبداللهبنجعفر
🧩 در میانهی راه از مکه تا کربلا، در یکی از منزلگاهها نامهای به امام حسین میرسد. از سوی عبداللهبنجعفر همسر حضرت زینب کبری. در نامه همان توصیههای همیشگی است که حسینجان نرو!
به ضمیمهی اماننامهای از عمروبنسعیدبنعاص حاکم مکه.
کسی که پیش از این برادرش یحییبنسعید را برای جلوگیری از خروج امام حسین از مکه فرستاده بود که پس از مختصر درگیری میان او و یاران سیدالشهدا نتوانستند مانع خروج امام از مکه شوند.
🧩 ماجرای اماننامه از این قرار است:
عبداللهبنجعفر که دلسوزانه سعی داشت امام حسین را از رفتن به کوفه منصرف کند، نزد عمروبنسعید میرود و از عمرو امانی برای حسینبنعلی طلب میکند. عمرو به عبدالله در نوشتن متن اماننامه اختیار میدهد و به او میگوید "هرکار میکنی بکن، فقط جلوی رفتن حسین را بگیر."
🔺در نامه به امام حسین هشدار داده شده که از ایجاد اختلاف و شقاق میان امت پرهیز کند و اگر برگردد، جان و مال او در مکه امنیت خواهد داشت.
🧩 سیدالشهدا در جواب نامه مینویسد: من اختلاف نمیافکنم، بلکه به خدا و عمل صالح دعوت کرده و به وظیفه مسلمانی خود عمل میکنم.
در برخی نقلها آمده که حضرت فرمود من در رؤیا رسول خدا را دیدهام و بایستی به این مسیر بروم. یعنی حسین رؤیای خود را یافته و همانند یوسف نبی، به دنبال آن حرکت میکرد و رنجها را به جان میخرید.
🔹 برخی معتقدند این نامه عبدالله را دو پسرش عون و محمد آوردند. اما با شنیدن جواب امام، به کاروان عاشوراییان پیوستند و به مکه بازنگشتند. این دو فرزند در کربلا به شهادت رسیدند.
🧩 آنچه مهم است رفتار دلسوزانه اما سادهلوحانهی عبداللهبنجعفر و مواجهه غلطش با امام خویش است. او برای حسین از کسی امان گرفته که دستور مستقیم از یزید برای ترور امام حسین داشت و حتی اقداماتی هم کرده بود.
نکته دیگر آنکه عبدالله به جای آنکه در رکاب حسین بایستد، مکرر در مقام امامت بر امام خویش قرار گرفته و تلاش میکرد حسین را از رفتن باز بدارد.
⁉️ بهراستی ما در مواردی نسبت به ولیّ زمان خویش، همچون عبداللهبنجعفر عمل نمیکنیم؟
📚 منابع: مقتلالحسین مقرم، ابصارالعین، الامام الحسین و اصحابه، مثیرالاحزان.
🆔 @Qasas_school
🔰 تیپیکال| طرماح
🧩 سیاهی کاروان حسین را که دید، قریحهی شاعرانهش شکفت. شعر میخواند و نزدیک میشد. به حسین که رسید خود را به آغوش حضرت انداخت. طوفان شوقش که کمی آرام گرفت، به سیدالشهدا عرض کرد:
این طریق لبریز از جاسوسها و نیروهای خفیهی بنزیاد است. کوفه آشوبی برپاست و ورق به ضرر شما برگشته. حتمی بناست کوفیان آنچه با پدر و برادر شما کردند، باز تَکرار کنند. مولای من! چرا به سمت کوهستان سلمی و اجاء نمیروید؟ آنجا در حصار مردانی نیرومندید و از گزند کوفی جماعت در امان. در کوهستان اردو بزنید تا جنگجویان طرفدار شما خودشان را به اردو برسانند. سپاهی خواهیم ساخت و بر نظامیان پسر مرجانهی بدکاره خواهیم تاخت.
🔸 امام پیشنهاد طرماح را هرچند شنید ولی نپذیرفت. حسین ابدا برای جنگ نیامده بود. ورنه چند منزل پیشتر که حربنیزید ریاحی راه بر امام بست، پیشنهاد زهیربنقین را میپذیرفت و بر سپاه اندک پیشتاختهی حر حمله میبرد و چَک اول را محکم بر دهان پسر زیاد مینشاند. آنجا هم امام فرمود: ما آغازگر جنگ نیستیم. مرا کوفیان دعوت کردهاند. حال اگر مرا نمیخواهند باز میگردم. حسین برای کودتا عزم کوفه نکرده تا حالا به کوهستان پناه برده و آنجا اردویی نظامی بزند و چریک پرورش دهد. خودش فرمود: إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً.
🔹 حسین به حکم مسلمانی، راه اصلاح را پیش گرفته بود. حُرّ که مانع حرکت امام به سمت کوفه شد، حضرت لاجرم کربلایی گشت. نه برای جنگ آمده بود و نه میتوانست با یزید بیعت کند. چون اصلاح مدنظر حسین، هرگز با بیعت نمیساخت. اگر اصلاح راهی جز جنگ پیش پای او نمیگذاشت، حسین در جنگ تحمیلی، آغازگری را نمیپسندید. میجنگید ولی آتش جنگ را نمیافروخت.
🔸 طرماح حرفهای حسین را که شنید، یقین کرد طریق حقی جز یاری حسین نیست. اما یک گیر داشت. اموالی و آذوقههایی از مردم در دست او امانت بود. از سیدالشهدا اذن گرفت برود، امانتیها را به صاحبانش برساند و برگردد. برگردد به مسیر بیبازگشت حسین. طرماح عمری بیابانها را چرخیده بود به منظور راهنمایی کاروانها. نافش را با سفر بریده بودند و حال میدانست سفر تمام شده و باید بکوچد. بانگ الرحیل را میشنید. دعوت به رفتنی بیبازگشت.
🔹 حسین فرمود: برو! اما ممکن است برگردی و ما دیگر نباشیم. طرماح امیدوار به بازگشت از حسین جدا شد. رفت و برگشت. اما وقتی به کربلا رسید که سرها به نی بودند.
🔸 کسی نمیداند حال طرماح را. ورشکستهای که نمیدانست چه گوهر نایابی را از دست میدهد. ورنه همچون زهیر، به محض شنیدن بانگ الرحیل، دامان حسین را از کف نمیداد و عاشورایی میشد و عاشورایی میماند. زهیر هم کاروان میبرد و زهیر هم امانت حمل میکرد. اما حسین که او را فراخواند و طریق حق را که یافت، همه چیز را وانهاد تا دیگران به صاحبانش برسانند. حتی دلهم، همسر و همسفر یک عمر زندگیاش را طلاق داد. تا مبادا هرچه بوی دنیا میدهد، زمینگیرش کند: اثاقلتم الیالارض(توبه/۳۸)
⁉️ بعید نیست روزگار ما را هم بر سر دوراهی طرماح و زهیر شدن قرار دهد. یعنی شیدای حسین باشیم، خود را در آغوشش بیندازیم، اما به بهانههای شرعی مثل ادای امانت، رهایش کنیم.
📚 منابع: اعیانالشیعه، ج۱، ص۵۳۲؛ مقتل الحسین بحرالعلوم، ص۱۹۵؛ معجالبلدان، ج۴، ص۹۲؛ الحسین فی طریقه الی الشهاده، ص۵؛ ابصارالعین، ص۱۴۶.
🆔 @Qasas_school
🔰 آغاز محرم| حکایت زکریا و یحیا
🏴 محرم اولین ماه از سال هجری قمری است که بعد از عاشورای سال ۶۱ هجری و حوادث صحرای کربلا، شکل دیگری در تاریخ یافت.
◾️ریان بن شبیب میگوید: در روز اول محرم بر امام رضا وارد شدم. حضرت از من پرسید: آیا امروز را روزه گرفتهای؟ عرض کردم خیر. پس فرمود: امروز همان روزی است که زکریا دست به دعا برداشت و خداوند او را اجابت کرد. هرکس در این روز روزه بگیرد و به درگاه خدا دعا نماید، اجابت خواهد شد چنانچه دعای زکریا مستجاب گردید.
▪️ اما دعای زکریا چه بود؟
در روایت است که زکریا در این روز دعا کرد تا خداوند به او فرزندی بدهد. آن هم در شرایطی که خودش پیرمردی سالخورده و همسرش زنی نازا بود. (سورهی مریم/۸)
◾️در بیان سرّ این درخواست زکریا روایات گفتهاند:
خداوند متعال به او اسماء پنج نفس مقدس یعنی محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهمالسلام) را آموخت. سپس زکریا متوجه حالاتی عجیب به هنگام ذکر این اسامی شد. او کیفیت این حالات را به درگاه الهی اینگونه عرضه کرد: «من با بردن چهار نام محمد و علی و فاطمه و حسن غم و اندوهم برطرف شده ولی با ذکر نام حسین، گویی تمام غم عالم بر دلم سایه میاندازد. بارپروردگارا سرّ ماجرا چیست؟»
▪️ خداوند متعال در پاسخ به زکریا، ماجرای شهادت امام حسین(علیهالسلام) را با زبانی رمزآلود شرح میدهد: «کهیعص». در توضیح این عبارات آمده: کاف یعنی «کربلا»، هاء یعنی «هلاکت-شهادت همراه با زجر و تشنگی عترت»، یاء یعنی «یزید ملعون»، عین یعنی «عطش حسین» و صاد یعنی «صبر» او بر این بلاء و ابتلاء.
◾️ زکریا با شنیدن ماجرای شهادت امام حسین (علیهالسلام)، سه روز به عبادتگاه خود میرود و بسیار میگرید. بعد در همان احوال دست به دعا برداشته و از خداوند میخواهد فرزندی به او عطا شود تا با وارد آمدن مصیبتی شبیه آنچه بر حسین میرود؛ در غم این مصیبت عالمسوز شریک و سهیم گردد.
🔺در روز اول محرم، این دعای زکریا اجابت شد و نتیجهی آن فرزندی به نام یحیی شد. یحیی همان پیامبری است که قرآن در وصف او فرمود: وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا (مریم/12) یعنی در کودکی به او حکمت عنایت کردیم. قرآن همچنین یحیی را با اوصاف پاکدامنی و تقوا و خیررسانی و سیادت و سروری و... ستوده است. جالبتر آنکه یحیی مطابق روایات شش ماهه به دنیا آمد و عاقبت سر او را از تن جدا کرده و در طبقی برای پادشاهی زنازاده فرستادند. این یعنی آغاز و پایانی شبیه به آنچه که درباره سیدالشهدا قائلیم. وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا (مریم/۱۵)
📚 منابع: قرآن کریم؛ تفسير البرهان، ج ۳، ص۳؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۲۳؛ عیون اخبارالرضا، ج۱، ص۲۹۹؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۹۱؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص: ۴۶۱؛ ترجمه المیزان، ج ۱۴، ص۲۲.
🆔 @Qasas_school
🔰 دوم محرم| ورود به کربلا
🏴 سپاه حُرّبنیزید ریاحی، به نحوی امام را مجبور به اقامت در این مکان نمود. نقل است به محض ورود به این سرزمین امام مشتی خاک برداشت و بوئید و سپس فرمود بار بیاندازید و اتراق کنید که این سرزمین، قتلگاه ماست.
◼️ تا این لحظه تعداد همراهان امام را بالغ بر 500سوار و 100نفر پیاده ذکر کردهاند که با جملهی امام مبنی بر «اینجا قتلگاه ماست» بسیاری از ایشان جدا شدند. (تصفیه اولیه)
◼️ سیدالشهدا از نام سرزمین پرسید و با شنیدن نام کربلا فرمود: اعوذ بالله من الکرب و البلاء.
🔺 درباره نام این سرزمین اقوال بسیار زیادی مطرح است و به لحاظ موقعیت جغرافیایی، این سرزمین در غرب رودخانهی فرات و مجاور قبرستان کهنهی مسیحیان قرار گرفته است. کربلا اندکی با سرزمین نینوا فاصله دارد. نینوایی که به قتلگاه پیامبرزادگان معروف است.
همچنین برخی معتقدند کربلا یعنی کربداله، یعنی سرزمینی که به عذاب الهی مبتلا شد و این همان سرزمینی است که آشوریان در آن میزیستند.
◼️ همچنین نقل است که امام حسین علیه السلام به محض ورود به کربلا زمین و نواحی نینوا و غاضریه را به 60هزار درهم خریداری کرد. بعد قمر منیر بنیهاشم خیمهها را به دستور سیدالشهدا در پستترین نقطهی کربلا برپا میکند به این دلیل که کودکان صحنهی جنگ را نبینند. سپس با چینشی دقیق که برخی کتب پژوهشی تاریخی آن را آوردهاند؛ خیام برپا میشوند.
◼️ خیمهی اباعبدالله در قلب خیام و نزدیک به خیمههای خانوادهی خویش و خیمهی زینب کبری است. حسین(علیه السلام) افراد خانواده را جمع میکند و با قلبی محزون و چشمی اشکبار این جملهها را زمزمه میفرماید:
اللهم انا عتره نبیک محمد و قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدنا و تعدت بنوامیه علینا. اللهم فخذ لنا بحقنا وانصرنا علی القوم الظالمین.
خدایا! ما بچهها و نسل پیامبر توایم. ما را از وطن خود بیرون کرده و از حرم پدرمان رسول اکرم دور نمودند. بنی امیه بسیار برما ستم روا داشتند. پس تو حق ما را از آنها بستان و ما را در جدال با این ستمکاران یاور باش.
📚 منابع: موسوعه الامام الحسین، ص۶۰۱؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۱؛ تذکره الخواص، ص۱۴۲؛ مثیرالاحزان، ص۲۴؛ اللهوف ص۸۱؛ نفس المهموم، ص۲۰۶؛ الحسین فی طریقه الی الشهاده، ص۱۲۶؛ مقتل الحسین المقرّم، ص۲۳۰؛ مقتل الحسین بحرالعلوم، ص۲۰۲؛ اعیان الشیعه، ص۵۹۸؛ الناسخ التواریخ، ج۲، ص۱۷۵.
🆔 @Qasas_school
🔰 سوم محرم| آغازمهادنه
تردید عمربنسعد
🔶 از روز سوم تا روز نهم محرم را ایام مهادنه نامیدهاند. یعنی روزهایی که نه جنگ است و نه صلح. روزهایی که مذاکره و گفتگوهایی صورت میگیرد و بینتیجه میماند.
🔹 حُرّ به محض اردو زدن در کربلا برای بنزیاد نامه نوشت و اخبار را به او رساند. بنزیاد نامهای برای امام حسین نوشت بدین مضمون: ای حسین خبر ورودت به کربلا به من رسید. یزید به من فرمان داده سر بر بالین نگذارم و شکم سیر غذا نخورم مگر اینکه تو را کشته و یا بیعت بستانم.
🔸 نامه به امام رسید و قاصد پاسخ را طلب کرد. حضرت فرمود: پاسخ ندارد، جواب او عذاب است. پیک بازگشت و خبر را به بنزیاد رساند.
🔹 بنزیاد فوری عمربنسعد را به دارالاماره احضار کرد. عمر در نزدیکی کوفه با چهارهزار نیرو منتظر بود تا فرمان حرکتش به سمت ری صادر شود. وی به دربار بنزیاد آمد و فهمید بنزیاد از او میخواهد قبل از رفتن به ری، به کربلا برود.
🔸 عمرسعد هیچ علاقهای برای رفتن به کربلا نداشت. از این رو پاسخ مثبتی به بنزیاد نداد و اینپا و آنپا میکرد. بنزیاد که معطل ماند به عمر گفت: اگر نمیروی پس فرمان حکومت ری را برگردان.
🔹 او به خوبی نقطه ضعف عمر را میدانست و با دست گذاشتن روی آن و گرو گرفتن آرزوی پسرِ نحسِ سعد، او را افساری زد و به هرجا دلخواهش بود کشاند.
🔸 عمر با چهارهزارنفر عازم کربلا شد و بعد از ظهر روز سوم به کربلا رسید.
به محض رسیدن فردی به نام قرّهبنقیسحنظلی (طبق برخی منابع عزرهبنقیساحمس) را نزد امام فرستاد تا از او بپرسد چرا به کربلا آمده است؟ اما این فرد چون خودش به امام نامه نوشته بود، از رفتن امتناع ورزید و خجالت میکشید با حضرت رودرو شده و علت آمدن را بپرسد.
🔹 سپس کثیربنعبدالله شعبی مأمور رفتن شد و همان ابتدا نیت کرد حسین را هنگام گفتگو غافلگیر کرده و ترور نماید. این نیت را با عُمَر در میان گذاشت و عمر او را منع کرد. اما کثیربنعبدالله گویا از قصد خود بازنگشت. خواست با سلاح به محضر سیدالشهدا برسد ولی ابوثمامه صائدی که از امام محافظت میکرد اجازه ورود با سلاح را به کثیر نداد. کثیر دستخالی بازگشت درحالیکه پرخاش میکرد و فحاشی مینمود.
🔸 سپس دوباره قرهبنقیس حاضر شد به محضر امام برسد و علت حضور در کربلا را جویا شود. امام در پاسخ سوال عمربنسعد فرمود: مردم کوفه به من نامه نوشتند و مرا فراخواندند و دعوت کردند. اگر پشیمان گشتهاند بازمیگردم.
🔹 قرهبنقیس پیام و پاسخ امام را به عُمر رساند و نقل است که عُمر گفت: امید دارم خدا مرا از جنگیدن با وی نگاه دارد.
🔸 عمر به طور واضحی از جنگیدن با امام اباء داشت و نمیخواست ننگ این جنگ نابرابر با پسر رسول خدا بر دامنش بنشیند. از این رو به بنزیاد نامه نوشت که: من به محض رسیدن به کربلا واسطهای نزد حسین فرستادم و علت آمدنش را جویا شدم. او به دعوت کوفیها آمده و میگوید اگر آنها مرا نمیخواهند باز میگردم.
🔹 این نامه عمربنسعد یعنی میشود از جنگ جلوگیری کرد. اما حسانبنفائد میگوید وقتی نامه عمرسعد رسید، بنزیاد این شعر را خواند:
الان اذعلقت مخالبنا به/ یرجوا النجاه و لات حین مناص
اکنون که پنجههای ما در گلوی اوست به رهایی میاندیشد، اما دیگر گریزگاهی برای او نیست.
او برای عمر نامهای نوشت که روز چهارم محرم به دستش رسید.
⁉️ دوراهی سختی پیش پای عمر است. از یکسو آرزوهای دور و درازش و تکیه زدن بر اریکهی قدرت ری و از سوی دیگر جنگیدن با حسینبنعلی که آشکارا جنایتی نابخشودنی است. او میان وعدههای فانی دنیا و آخرت باقی مخیر بود. آیا ما نیز بر سر اینگونه دوراهیها قرار خواهیم گرفت؟
📚 منابع: المناقب، ج۲، ص۹۸؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۰؛ مقتلالحسین خوارزمی، ج۱، ص۲۳۹؛ معالیالسبطین، ج۱، ص۳۰۰؛ اعیانالشیعه، ج۱، ص۵۹۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۶؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۵۹؛ انسابالاشراف، ج۳، ص۱۷۶؛ اخبارالطوال، ص۲۵۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۹؛ تجاربالامم، ج۲، ص۶۴؛ العوالم، ج۱۷، ص۱۴۸؛ مدینهالمعاجز، ص۱۱۹؛ ارشاد، ج۱، ص۳۳۱؛ الامامالحسین و اصحابه، ج۱، ص۲۲۰؛ نفسالمهموم، ص۲۱۰؛ ارشاد، ج۲، ص۸۶؛ اعلامالوری، ص۲۳۴.
🆔 @Qasas_school
🔺ضمیمه
آیهالله میرباقری:
کسی که گرفتار آرزوهای طولانیِ دنیایی است، نمیتواند مهاجر الی الله باشد و با سیدالشهدا(ع) سیر کند.
🔹 اگر نتوانیم در فضای محرّم، از تعلقات و تعینات دست برداریم، قاعدتاً بعید است روز عاشوراء، لااقل در نیت، بتوانیم در صف اصحاب سیدالشهداء، جان خودمان را تقدیم کنیم. در «زیارت جامعة ائمة المؤمنین»، یک جملهای آمده که اگر ما در صفین، جمل، نهروان یا کربلاء نبودیم، بالنیات و القلوب در کنار شما هستیم. این حضورِ با نیت و قلب، وقتی است که انسان به امام حسین _ علیهالسلام _ که میرسد، دیگر همه چیز را فراموش میکند.
🔹 کسی که در کنار سیدالشهدا(ع) به یاد گذشته و آیندهها و در گرو آرزوهای طولانی است، نمیتواند مهاجر الی الله باشد و با حضرت سیر کند. به همین جهت است که آن حضرت از مکه که آمدند در خطبهشان فرمودند: «مَنْ کانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَائِنَا نَفْسَهُ فَلْیرْحَل مَعَنا»؛ کسی که حاضر است خون دلش را در راه ما بدهد و آماده لقاءالله است، با ما همراه شود. چون بین ما و لقاءالله فاصلهای نیست.
🆔 @Qasas_school
🔰تیپیکال| حُرّ بن یزید ریاحی
⁉️ ما از حُرّ چه تصویری در ذهن داریم؟
🧩 یک بررسی اجمالی نشان میدهد ذهنیت بسیاری از افراد جامعه درباره شخصیت حُرّبنیزیدریاحی این است که او یکی از غدارهکشهای روزگار خود بوده و در زمره اراذل و اوباش و الوات دوران بوده است. از این رو با همین ذهنیت هر گندهلات سر به راه شدهای را حُرّ زمانه لقب دادهاند.
🔺سپس به دنبال این ذهنیت، یک سوال مهم طرح میشود: "چه نقطه عطفی در زندگی این شخصیت وجود دارد که امکان بازگشت و توبه و عاقبتبهخیری او را فراهم میکند؟"
🔶 یکی از مواردی که در برداشت صحیح از تاریخ دخالت دارد، طرح سوال درست است. چرا که حتی پاسخ درست دادن به سوال غلط، ما را به حقیقت رهنمون نمیسازد.
🔹 به نظر میرسد پیرامون شخصیت حُرّ ما با سوال غلطی مواجه هستیم که البته ریشه در همان ذهنیت غلط دارد.
⁉️ لذا باید پرسید آیا واقعا حُرّ یک لات بیسروپا و یک انسانِ فاسق و فاجر است؟
🔺برای پاسخ به این سوال میتوان رجوعی دوباره به تاریخ داشت و شواهدی را یافت مبنی براینکه نه تنها حربن یزید ریاحی گذشته سیاهی ندارد و در دستهبندی عرفی جزء اراذل و اوباش و یا الوات لاابالی قرار نمیگیرد؛ که بعکس او مردی دیندار با سابقهای درخشان است و در او صفاتی، چون شجاعت و جوانمردی و معرفت و حیا و حرمتداری، یافت میشود.
🔸 علاوه برموارد مذکور، او محبوبیت و مقبولیت عمومی نیز دارد به طوری که ابنزیاد هنگام جستجوی فرمانده برای لشکر هزارنفره خود به عنوان پیشقراولان، بهتر از او را نمییابد. چرا که حر علاوه بر داشتن ویژگی شجاعت و جنگاوری، از مقبولیت عمومی و وجاهت نزد مردم برخوردار است و این ابزاری قابل اعتناست در دست عبیدالله بن زیاد برای فریفتن افکار عمومی به طوری که هر کوفی از خود بپرسد "اگر راه حسین درست است چرا افرادی، چون حُرّ در مقابل او صف آرایی کردهاند؟"
🔹 شاهد دیگر نمازخواندن حربن یزید ریاحی به امامت امام حسین علیه السلام که منابع تاریخی به آن اشاره دارند. این خود دلیلی بر این مطلب است که او نه تنها اهل دیانت و نماز بوده بلکه حضرت را به عدالت قبول دارد. همچنین آنجا که با عبارت «ثکلتک امک» امام حسین مواجه میشود، حرمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را نگه داشته و این نشان از معرفت و حیای این مرد بزرگ دارد.
🔸 اگر ما به پیشینه شخصیتی و زندگی حربن یزید اینگونه بنگریم، درنتیجه سوال این خواهد بود: "چرا چنین فردی با این سابقه درخشان دینداری و با داشتن چنین سجایای اخلاقی، از امام خود دور افتاده و رزق معیت و همراهی امام زمان خویش را از دست داده است؟"
🔺 آنگاه پاسخ به این سوال میتواند برای حال امروز جامعه ما که در عین دینداری و اعتقاد عمیق به اهل بیت، از امام زمان خویش جدا افتاده مفید فایده باشد.
⁉️ ما چرا درحالیکه خود را آدمِ بدی نمیدانیم، اما از امام زمان خویش جدا افتادهایم؟
📚 منابع: تفسیر القمی، مقدمةج۱، ص ۲۱؛ سوگنامه آل محمد، ص ۲۱۸ به نقل از ترجمه ارشاد مفید ج ۲، ص ۸۰؛ وقعة الطف، ص ۱۷۱.
🆔 @Qasas_school
🔰 چهارم محرم| وسطبازی!
💠 درحالیکه عمربنسعد تلاش میکرد بنزیاد را برای دوری از جنگ با حسین قانع کند، اما بنزیاد میخواست کار را یکسره کند. یا بیعت یا قتل حسین(علیهالسلام).
از این رو نامهای به عمربنسعد نوشت که در روز چهارم محرم به او رسید.
🔺در نامه آمده بود:
نامهات رسید و محتوای آن را دریافتم. همین که جواب من به تو رسید، از حسین و یارانش برای یزیدبنمعاویه اميرالمؤمنين بیعت بگیر تا برای سرانجام کار آنها بیاندیشیم. اگر آنها از بیعت سر باز زدند سرشان را جدا کن و بفرست.
❗️عمر نامه را که خواند گفت: میدانستم عبیدالله سلامت و عافیت را نمیپذیرد.
⛔️ اینجا عُمر میان دو شخص، دو مسیر و دو عاقبت گیر افتاده است. از سویی حسین بیعت با یزید را نمیپذیرد، چنانچه در مدینه و مکه نپذیرفت و به جدّ معتقد است حرکت اصلاح امت با بیعت جور در نمیآید. از سوی دیگر، یزید و بنزیاد جز به بیعت یا قتل راضی نمیشدند.
💢 عمر به گمان خود میخواست راه اعتدال را پیش گیرد و در میانه بایستد و اصلاحگری میان دو گروه از مسلمانان کند. غافل از آنکه میان حق و باطل راه سومی نیست: وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلا (نساء/۱۵۰)
مسیر اصلاح همان است که حسین آغاز کرده و نمیتوان با یکی به میخ و یکی به نعل کوبیدن اعتدال ایجاد کرد.
وسطبازی به سبک عُمربنسعد، انتهایش کفر است. کفر یعنی نخواستن حق و نادیده گرفتن مظلوم: أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا (نساء/۱۵۱)
📚 منابع: قرآن کریم؛ نهایهالارب، ج۲۰، ص۴۳۷؛ مناقب، ج۴، ص۹۷؛ اعیانالشیعه، ج۱، ص۵۹۹؛ معالیالسبطین، ج۱، ص۳۰۹.
🆔 @Qasas_school
🔰 پنجم محرم| تئوری نجنگیدن!
🔹 بنزیاد در روز پنجم نیروهای جدیدی را به فرماندهی افرادی چون عمروبنحجاج و شبثبنربعی راهی کوفه کرد. لکن تقریبا دوسوم نیروهای تحت امر این فرماندهان از لشکر جدا میشدند، بدین دلیل که جنگ با حسین را گناهی نابخشودنی میدانستند. در واقع این افراد از فرمان بنزیاد تخطی میکردند ولی به فرمان حسین و ندای هل من ناصر او لبیک نمیگفتند.
به دیگر سخن، این جماعت هرچند با پسر مرجانه مبارزه میکردند، ولی با امام خویش همراه نمیشدند. به گمان آنها فقط جنگیدن با حسین گناهی کبیره بود، نه رها کردن او و یاری ندادنش.
🔸 با ورود همان نیروهای تازه از سوی بنزیاد به کربلا، فضا حالت جنگی به خود گرفت و فشارهای روانی بر کاروان امام حسین افزایش یافت.
در این روز همانند روزهای گذشته میان اباعبدالله و عمربنسعد نیز مذاکراتی صورت گرفته که افرادی از لشکر عمر، گزارش آنها را به بنزیاد میرساندند تا به او نشان دهند عمربنسعد عزم جدی برای جنگیدن با حسین ندارد. اینگونه خودشیرینیها میتوانست در آیندهی این افراد موثر باشد.
🆔 @Qasas_school
🔰 ششم محرم| عملیات روانی!
🧩 اعزام نیروها به کربلا ادامه دارد. اما هنوز عامه مردم همراهی نمیکنند و از پیوستن به لشکر عبیداللهبنزیاد سر باز میزنند.
📜 خولیبنیزید اصبحی از کربلا برای بنزیاد نامه مینویسد و در آن از سستی عمربنسعد در جنگیدن با حسین خبر میدهد:
ای امیر! پسر سعد شبانگاه از لشکرگاه خود بیرون رفته و همراه با حسین در ساحل فرات به گفتگو مینشیند که گاهی تا نیمههای شب ادامه دارد. او با حسین نرمش و سازش میکند. اگر فرماندهی را به من بسپاری، من کار حسین را تمام کرده و بر این امر به تنهایی توانایم.
🧩 بنزیاد با دریافت اینگونه نامهها و سعایتها نسبت به وضعیت کربلا خشمگین شد و به عمر نوشت:
ای پسر سعد! خبر رسیده که شبها تا دیرهنگام با حسین گفتگو میکنی! به محض رسیدن نامهام، حسین را وادار به اطاعت از من کن. اگر نپذیرفت فشار بر او بیاور. مثلا آب را بر او ببند و میان او و فرات حائل شو که من آب را بر یهود و نصاری حلال کردم اما بر حسین و خانوادهش حرام! حسین و یارانش از آب ننوشند تا همانگونه که اميرالمؤمنين عثمان تشنه جان داد، آنها هم تشنه بمیرند.
🚩 عمرسعد که دریافت اخبار وی را به اطلاع بنزیاد میرسانند و احتمال دارد هر لحظه فرماندهی را از دست بدهد، فورا رفتار خود مبنی بر گفتگو و سعی برای وسطبازی را رها کرد.
🔺 وی در اولین اقدام حجاربنابجر و عمروبنحجاج زبیدی را با افرادی قریب به ۵۰۰ نفر مأمور کرد تا مانع دسترسی امام حسین به آب شوند. با این حال حضرت عباس و برخی یاران با مانورها و خردهدرگیریهایی، به آب میرسیدند و برای اهل حرم آب میآوردند و لقب سقا از این جهت به ابالفضل داده شد.
🚩 درنتیجه عمربنسعد بر نفرات نگهبان فرات افزود و اندکاندک تعداد آنها به ۴هزار نفر رسید. از روز هفتم به بعد دسترسی به آب غیرممکن شد.
🔺 احتمالا تنها راه برای ایجاد فشار روانی بر حسین و یارانش همین قطع کردن آب بوده که در روز هفتم دشمن روی این مقوله مانورهایی داده است و در اخبار روز هفتم خواهیم گفت.
🧩 گویا در روزهای پنجم و ششم افرادی از جبهه امام حسین جدا شدند و اساسا خود سیدالشهدا از هر فرصتی بهره میبرد تا به تصفیه یاران خویش بپردازد.
📚 منابع: تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۶؛ الفتوح، ج۵، ص۱۶۲؛ المناقب، ج۴، ص۹۷؛ الامامالحسین و اصحابه، ج۱، ص۲۴۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۲؛ ارشاد، ج۲، ص۸۸؛ کامل ابناثیر، ج۳، ص۲۸۳؛ نهایهالارب، ج۲۰، ص۴۲۷؛ الدمعهالساکبه، ج۴، ص۲۶۳؛ مثیرالاحزان، ص۳۷؛ نفسالمهموم، ص۲۱۷؛ ابصارالعین، ص۸.
🆔 @Qasas_school
🔰سپاه اراذل یا افاضل؟
🔶 شاید شما نیز این روزها با گزارههایی مواجه شده باشید که قصد دارد تصویری عجیب و تحریف شده از دو سپاه امام حسین و عمربنسعد در کربلا بسازد. تصویری که گویی تمام الوات و غدارهکشها به امام حسین پیوستند ولی نمازخوانها و مسجدیها و اهالی دین و دیانت در سپاه عمرسعد برابر حسین صف کشیدند.
🔹 اینگونه تصویرسازیها به ویژه به مذاق آنهایی خوش میآید که میخواهند از این طریق لگدی به حاکمیت فعلی زده و جریانهای معاند و مخالف حکومت را با همهی رذیلتهای اخلاقی و رفتاری، آزادیخواهانی پیرو حسین نشان دهند.
🔻در ادامه یادداشتی به قلم روحالله شمسی کوشکی تقدیم میشود که به طور مستند زیرآب چنین تصویرسازیهای تحریفگونهای را میزند.
🆔 @Qasas_school
🔰 «سلام بر حقیقت»| بخش اول
✍🏻 روحالله شمسی کوشکی
🏴 سلام بر او که مفسّران برای قتلش به آیات قرآن، استناد کردند!
و صد البته؛
سلام بر او که با آیات قرآن بر یزیدیان احتجاج کرد و بر سر نیزه هم قرآن میخواند!
🏴 سلام بر او که فقیهان، به قتلش فتوا دادند!
و صد البته؛
سلام بر او که فقیهان در رکابش به شهادت رسیدند!
(حبیب بن مظاهر، مسلم بن عقیل، مسلم بن عوسجه، هانی بن عروه و...)
🏴 سلام بر او که با پیشانیهای پینه بسته بر پیشانیاش سنگ زدند!
و صد البته؛
سلام بر او که پینهی پیشانی، نشانه بسیاری از اصحاب باوفایش بود!
(معالی السبطین، ص۹۷ / انصارالحسین ص۴۵)
🏴 سلام بر او که قتلش ضامن بقاء اسلام خوانده شد!
و صد البته؛
سلام بر او که گفت: برای بقاء اسلام و احیاء سنّت پیامبر قیام کردم!
(تاریخ طبری ج۴ ص۲۶۶ / بحارالانوار ج۴۴ ص۳۴۰)
🔺 وقتی در ابراز ارادتها و سلام دادنها، فقط به یک طرف درستِ ماجرا تأکید شده و به طرف درست دیگر، اشاره نمیگردد، نتیجهاش میشود همین فضایی که در مجازی درست شده:
امام حسین را فقهاء و متدینها و مسجدیها کشتند و یک فقیه و متدین و متشرع هم در سپاه حضرت نبوده است.
گنهکاران و بیمبالاتها و بیدینها هم که کلاً کارهای نبودند!
سپس این تصویرسازی، قشر متدین جامعه را در موضع اتهام قرار میدهد، بهطوریکه یک سکولار بیمبادلات نسبت به احکام دین پیش خودش بگوید:
پس «حسین» هم مثل ما با اینها طرف بوده است!
🔻 این درحالیست که در کنار قشری مقدس مآب، بسیاری از کسانی که مقابل حضرت ایستادند همین افراد اباحهگر و بیمبالات به احکام و شریعت بودند که یکشبه داعیهدار اسلام شدند!
(دقیقاً مثل برخی از همین فجازیها که الان داعیهدار امام حسین شدند!!)
برای نمونه:
در زیارت ناحیه مقدسه تصریح شده است که خیلی از اشقیاء دشت کربلا، افرادی بودند «اهل معصیت، فسق و فجور، بیمبالات نسبت به نماز و روزه و نقض کنندگان احکام دین!»
(فَالْوَیْلُ لِلْعُصَاةِ الْفُسَّاقِ، لَقَدْ قَتَلُوا بِقَتْلِکَ الْإِسْلَامَ، وَ عَطَّلُوا الصَّلَاةَ وَ الصِّیَامَ، وَ نَقَضُوا السُّنَنَ وَ الْأَحْکَامَ...)!
🆔 @Qasas_school
🔰 «سلام بر حقیقت» | بخش دوم
🔺میدانیم که در کربلا، هر دو صف داعیه اسلام و قرآن و پیغمبر داشتند!
در صفّین و جمل و نهروان هم همینگونه بود!
«لقد تصافّوا بالقرآن علی القرآن»
⁉️ روش تشخیص، در چنین شرایطی چیست؟
🔶 روش عمّار یاسر «پیشینه شناسی» بود!
«محمد بن عمرو» آمد نزد عمار و گفت:
من تا دیشب بر یقین بودم! اما امروز صبح به شک افتادم! دیدم این طرف اذان میگویند و آنسو (سپاه معاویه) هم اذان میگویند! این سمت به نماز ایستادند و آن سو نیز..!
🔹عمار گفت: ببین! آن پرچم سیاه را در سپاه معاویه میبینی؟ من دوبار قبل از این، در بدر و احد و در سپاه پیامبر با آن پرچم جنگیدم! آن پرچم همان پرچم است و آن آدمها هم همان آدمها! چیزی عوض نشده!
🔻 الان هم اینچنین می توان گفت:
این افرادی که در فجازی یک شبه پرچمدار امام حسین شدهاند، برخیشان همانها هستند؛ سالهای قبل زبانشان دراز بود که: «شما ملت گریه اید!»، «پول نذری را به فقرا بدهید!»، «من نمیخواهم عزاداری شما را ببینم!» و...
یا در طول سال بارها اگر به اسلام و اهلبیت توهین نکردند، در برابر توهینکنندگان سکوت کردند یا با آنها همجبهه و همسخن شدند!!
آیا اینها صلاحیت تشخیص حسینیان و یزیدیان زمان را دارند؟!!
🆔 @Qasas_school