-قانونِقدرت-
قانون #سوم - قصد و هدفتان را مخفی کنید.
حکم قانون #سوم
- با فاش نکردن هدف اصلی خود دیگران را بیاطلاع و گنگ نگه دارید.
اگر سرنخی از برنامه شما نداشته باشند، نمیتوانند آماده دفاع شوند. تا اندازه ممکن گمراهشان کنید؛ آنگاه زمانی که به هدفتان پی ببرند، برای هرگونه اقدامی دیر شده است.
آدمای زرنگ برای شناختن مردم زیاد وقت نمیذارن،فقط این پنج تا تکنیک از روانشناسی تاریک رو اجرا میکنن :
1.آدمایی که زیاد حرف نمیزنن به دو دسته تقسیم میشن؛ممکنه یا خیلی آدم های ساده ای باشن یا فوق العاده شخصیت عمیقی داشته باشن.
2.کسایی که دیگران رو مجبور به کاری نمیکنن خودشون هم خوششون نمیاد مجبور به کاری بشن.
3.کسایی که معمولا ارتباط چشمی برقرار نمیکنن یا سریع نگاهشون رو میدزدن؛یا اعتماد به نفسشون پایینه و حس امنیت نمیکنن یا دارن یه چیزی رو مخفی میکنن.
4.کسایی که عاشق این هستن که همش غرغر و ناله کنن انتقاد پذیر نیستن و به نظر دیگران اهمیت نمیدن.
5.کسایی که راجب دیگران غیبت میکنن یا قضاوت میکنن و بد میگن اعتماد به نفس خیلی پایینی دارن و میخوان یه جوری از خودشون محافظت کنن از این طریق.
-قانونِقدرت-
حکم قانون #سوم - با فاش نکردن هدف اصلی خود دیگران را بیاطلاع و گنگ نگه دارید. اگر سرنخی از برنامه
بخش اول: هدفهای انحرافی آرزویتان را به کار ببرید و با طعمه مردم را از صحنه دور سازید.
- به هر دلیلی اگر در هر بخش از برنامهای که دارید، دیگران حتی بسیار جزئی به اهدافتان پی برده باشند، کل طرح شما با شکست روبرو میشود.
اجازه ندهید آنها به هدفتان پی ببرند؛ با گذاشتن طعمههایی در مسیر طرح، آنها را از صحنه دور سازید. این کار را با نیت نادرست، نشانههای مبهم و هدفهای انحرافی انجام دهید.
آنها به خاطر ناتوانی در تشخیص درست از نادرست نمیتوانند هدف واقعیتان را بفهمند.
-قانونِقدرت-
بخش اول: هدفهای انحرافی آرزویتان را به کار ببرید و با طعمه مردم را از صحنه دور سازید. - به هر دلی
بخش دوم: کارهایتان را در پوشش انجام دهید.
- فریب همیشه بهترین روش است، اما فریبها نیز برای انحراف توجه مردم از هدف اصلی شما به پوشش نیاز دارند.
داشتن ظاهری آرام مانند چهره غیرقابل خواندن یک پوکر باز، همیشه پوشش کاملی است و اهدافتان را به گونهای بسیار طبیعی پنهان میسازد؛ با این کار اگر فرد احمقی را در مسیر آشنا هدایت کنید، هرگز متوجه دامی که برایش پهن کردهاید نخواهد شد.
-قانونِقدرت-
بخش دوم: کارهایتان را در پوشش انجام دهید. - فریب همیشه بهترین روش است، اما فریبها نیز برای انحراف
- هرچند امروزه بدون فریبکاری نمیتوانید زندگی کنید، هرگز به عنوان فریبکار نمایان نشوید؛ بگذارید بزرگترین فکر شما در آنچه به عنوان فریب نمایان میشود، پنهان بماند
- بالتازار گراسیان
-قانونِقدرت-
- هرچند امروزه بدون فریبکاری نمیتوانید زندگی کنید، هرگز به عنوان فریبکار نمایان نشوید؛ بگذارید بزرگ
به یاد داشته باشید:
بهترین فریبکاران برای پنهان کردن افکار شیطانیشان دست به هرکاری میزنند و برای پوشش بی صداقتی خود نسبت به دیگران، فضایی صادقانه ایجاد میکنند. صداقت تنها طعمهای دیگر در اسلحهخانه آنهاست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسخه کامل بدون سانسور توی این چنله فقط❕.
-قانونِقدرت-
به یاد داشته باشید: بهترین فریبکاران برای پنهان کردن افکار شیطانیشان دست به هرکاری میزنند و برای پو
سرپیچی از قانون #سوم
part1
- مارکیز د سوین از درگیریهایی که برای به دست آوردن یک کنتس زیبا اما دور از دسترس داشت، هفتهها با نینون د لینکلوس صحبت کرد و بدنامترین زن قرن هفدهم فرانسه با شکیبایی به حرفهای او گوش داد.
در آن زمان نینون ۶۲ ساله بود و در مسئلههای عاشقانه بسیار با تجربه بود.
مارکیز پسر جذاب و زیبای ۲۲ سالهای بود که بسیار در این موارد بیتجربه بود.
اوایل، اشتباهات مارکیز در به دست آوردن کنتس، برای نینون سرگرم کننده بود اما سرانجام از شنیدن آنها خسته شد.
نینون که نمیتوانست بیمحلی را تحمل کند تصمیم گرفت مرد جوان را زیر پر و بال خود بگیرد.
اول از همه مارکیز باید میفهمید این رابطه نوعی جنگ است و کنتس زیبا در این جنگ دژی است که او باید مانند هر ژنرال دیگری آن را محاصره میکرد؛ پس حرکتها باید گام به گام برنامهریزی میشد و با در نظر داشتن جزئیات اجرا میشد.
آموزش مارکیز آغاز شد، نینون به مارکیز گفت که با اندکی فاصله در فضایی آرام به کنتس نزدیک شود و مثل یک دوست، نه شریک عشقی به وی اعتماد کند.
با این کار کنتس از صحنه و هدفهای اصلی دور میشد و این علاقه را علاقه دوستانهٔ قطعی فرض میکرد.
ادامه دارد...
-قانونِقدرت-
سرپیچی از قانون #سوم part1 - مارکیز د سوین از درگیریهایی که برای به دست آوردن یک کنتس زیبا اما دو
سرپیچی از قانون #سوم
part2
- نینون طرح را تا جایی پیش برد که کنتس به طور کامل گیج شد؛ آنگاه زمان تحریک حس حسادت وی فرا رسید.
در دیدار بعدیِ یک جشن خیریه در پاریس، مارکیز همراه با زن زیبایی نمایان شد. این زن جوان و زیبا دوستان زیبایی داشت به همین دلیل کنتس در هر جای پاریس او را در میان زنان جوان بسیاری میدید.
نه تنها با این شیوه حسادت وی تحریک و بیقرار میشد بلکه به دیدن مارکیز، که زنان دیگر او را میخواستند، میآمد.
اما فهماندن این مسئله به مارکیز بسیار سخت بود. نینون به او گفت زمانی که زنی به مردی علاقهمند است، دوست دارد زنان دیگر نیز آن مرد را بخواهند.
کنتس حسود و کنجکاو شده بود؛ زمان فریفتن وی فرا رسید.
بنابر آموزشهای نینون، ماکیز با ابراز عشق در جایی که کنتس انتظار دیدنش را داشت، شکست میخورد.
مارکیز در سالنهایی ظاهر شد که پیشتر هرگز در آن مکانها نمیرفت، اما کنتس همیشه در آن مکانها حضور داشت.
کنتس نمیتوانست حرکتهای مارکیز را پیشبینی کند و از نظر احساسی درگیر شد و این وضعیت، پیش نیاز فریفتنی موفق است.
این حرکتها طی چند هفته اجرا شد. نینون پیشرفت مارکیز را به تصویر کشید: از سوی جاسوسانش آگاه شد که کنتس به لطیفههای مارکیز بیش از پیش میخندد و به ماجراهای او گوش میدهد.
ادامه دارد...
-قانونِقدرت-
سرپیچی از قانون #سوم part2 - نینون طرح را تا جایی پیش برد که کنتس به طور کامل گیج شد؛ آنگاه زمان ت
سرپیچی از قانون #سوم
part3
حتی شنید که کنتس پرسشهایی درباره مارکیز مطرح کرده است.
دوستانش گفتند که کنتس در مسائل اجتماعی به مارکیز توجه داشته و دنباله روی اوست. نینون احساس کرد مارکیز زن جوان را طلسم کرده است و این نتیجه هفته ها و شاید یک یا دو ماه حرکتهای طرح شده نینون بود.
اگر همه چیز به آرامی پیش میرفت قلعه فرو میریخت!
چند روز بعد مارکیز در خانه کنتس حضور داشت، آنها تنها بودند و ناگهان مارکیز به وضعیت پیش بازگشت؛ به میل خود رفتار کرد و برخلاف آموزشهای نینون، دستهای کنتس را گرفته و به او ابراز عشق نمود.
زن جوان گیج شده بود. مارکیز منتظر چنین واکنشی نبود؛ او بسیار مؤدبانه اجازه مرخصی خواست و تمام آن شب خود را از چشمان مارکیز دور نگه داشت تا با وی خداحافظی نکند.
پس از آن چندین بار مارکیز برای دیدن کنتس، رفت. اما تنها حرفی که شنید این بود: کنتس در خانه حضور ندارد.
تا اینکه سرانجام روزی مارکیز را پذیرفت و آن دو در کنار هم حس بد و ناراحت کننده ای داشتند؛ طلسم شکسته شده بود.
-قانونِقدرت-
سرپیچی از قانون #سوم part3 حتی شنید که کنتس پرسشهایی درباره مارکیز مطرح کرده است. دوستانش گفتند که
تفسیر سرپیچی از قانون #سوم
part1
نینون به هنر عشق آگاهی کامل داشت. بزرگترین نویسندهها، اندیشمندان و سیاستمداران عاشق وی بودند.
اغواگری ذاتی او، بازی بود که وی بسیار ماهرانه اجرا میکرد. هراندازه که بزرگتر میشد، هوشیارتر میشد. خانوادههای بیشتری در فرانسه پسرانشان را نزد وی میفرستادند تا در مسائل عشقی آموزش ببینند.
نینون میدانست که زنان و مردان بسیار متفاوتاند، اما در زمینه فریب و اغواگری حس همسانی دارند. آنها از درون عمیقاند و زمانی که اغوا میشوند، میفهمند که اغوا شدهاند؛ ولی تسلیم میشوند؛ زیرا از وادار شدن خوششان میآید.
حس آزادی و رهایی و اینکه دیگران شما را به مسیری انحرافی بکشند، لذتبخش است.
البته در اغواگری همهچیز پیشنهادی است. نمیتوانید اهدافتان را بازگو کنید؛ باید اهداف اصلی را در صحنه پنهان سازید و دیگران باید بهطور کامل گیج شوند تا تسلیم اوامر شما شوند.
باید نشانههایتان مشکل داشته باشد و در ظاهر و برای ایجاد انحراف، به مرد یا زن دیگری علاقهمند باشید؛ آنگاه علاقهمندی به هدف موردنظر را با کنایه نشان دهید و بهگونهای متفاوت وانمود کنید.
این الگوهای گیجکننده تحریککننده نیز هستند.
ادامه دارد...
-قانونِقدرت-
تفسیر سرپیچی از قانون #سوم part1 نینون به هنر عشق آگاهی کامل داشت. بزرگترین نویسندهها، اندیشمندان
تفسیر سرپیچی از قانون #سوم
part2
حال ماجرا را از دیدگاه کنتس ببینید:
پس از دیدن چندین حرکت از مارکیز، او بازی را فهمید، اما از لذت میبرد. او نمیدانست مارکیز او را به کجا میبرد و این وضعیت تحریککننده را دوست داشت.
حرکتهای مارکیز او را تحریک میکرد و با هر حرکت، او منتظر حرکت بعدی بود؛ حتی از حسادت خود لذت میبرد.
گاهی هر حس بهتری از خستگی حاصل از یکنواختی امنیت است.
شاید مارکیز محرکهای پنهانی داشت. البته بیشتر مردان اینگونه هستند. اما کنتس از انتظار کشیدن لذت میبرد.
شاید اگر به اندازه کافی انتظار میکشید، مارکیز به نتیجهی دلخواهش میرسید.
لحظهای که مارکیز واژهی ویرانگر عشق را بیان کرد، همهچیز دگرگون شد؛ دیگر حرکتها بازی نبود، بلکه نمایش غیرهنری احساسات بود. خواستهی مارکیز آشکار شد، مارکیز با بازی کنتس را فریب داده بود و باعث شد کنتس به رفتارهای پیشین وی، با دید دیگری بنگرد.
همهی جذابیتهای گذشته رنگ باختند. کنتس احساس شرمندگی میکرد و دری که بسته شود، هرگز باز نخواهد شد.