eitaa logo
ققنوس
1.2هزار دنبال‌کننده
171 عکس
57 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
لابه‌لای نوشتن خاطرات ، تازه وقتی به متن اتفاقات می‌رسی، قطع می‌شود، یا اگر دقیق‌تر بگویی شبکه جهانی اینترنت قطع می‌شود و بالتبع دست‌رسی به و سایر هم‌کیشانش از بین می‌رود... . با آن‌چه در این بین اتفاق افتاد، در این مقام کاری ندارم، که اگر توفیق یار بود در جای دیگری به آن هم خواهم پرداخت... این‌جا حرف دیگری داریم... . روزهای اول، که نه، شاید ساعات اول، با یک شوک نه بنزینی که اینترنتی مواجه هستی، بعدتر به شوخی یا جدی گوشه‌وکنار می‌شنوی که رو ده تومن کنید، اینترنتو وصلش کنید! شوخی‌شوخی، قضیه جدی می‌شود، هرچه شصت مبارک را روی صفحه موبایل بالاوپایین می‌کشی صفحه، رفرش، ببخشید بازخوانی نمی‌شود! باور نمی‌کنی، مگر می‌شود دهان آقای را گِل گرفت؟! تازه می‌فهمی تمام اینترنت برای ما شده است گوگل و آن‌قدر این سلطنت نرم و آهسته رقم خورده است که تو هیچ‌گاه متوجه سنگینی لنگ دراز و آویزان سلطان روی شانه‌هایت نگشته‌ای! گوگل را ولش کن! با داغ اینستاگرام چه می‌کنی؟ اصلا فکرش را هم نمی‌کردم آن‌قدر وابسته شده باشم که این‌گونه زمین‌گیرم کند، این‌گونه زمینی‌ام کند... نه! من آرزوهای بلندی در سر داشتم، من عاشق پرواز بودم، قرار بود آسمانی باشم، فکرش را هم نمی‌کردم این‌طور بال‌وپربسته کنج قفس افتاده باشم... در دلم دم گرفته است: در باغ شهادت را نبندید به ما بیچارگان زآن‌سو نخندید مرا اسب سفیدی بود روزی شهادت را امیدی بود روزی و چه فرصت نابی بود این یک هفته، چه شوک دل‌چسبی بود، چه حلوای قندی بود، چه امیربی‌گزندی بود! چه سیلی دل‌پذیری! ی چیز خوش‌مزه بگم؟ سیلی ! فرصتی فراهم شده برای فکرکردن، برای تصمیم‌گرفتن، برای دوباره نگاه‌کردن، خوب نگاه‌کردن... . قطعاً اینستاگرام یک پدیده پیچیده، اثرگذار، شگفت‌انگیز و فرهنگ‌آفرین بود، هرچند در این روزگار سرعت تغییر و تحولات آن‌قدر بالاست و جهان چنان سراسیمه و مشتاق به سرنوشت محتوم خود نزدیک می‌شود که نقاط عطف این تغییرات تاحدممکن به‌هم نزدیک گشته‌اند و تفکیک آن‌ها و بالتبع دوره‌ها و روندها سخت و سخت‌تر گشته است، از همین رو، آن‌طور که باید و شاید متوجه تأثیرات گاه شگرف و شگفت این پدیده‌ها نمی‌شویم، همه با هم در دیگ این تحولات قورباغه‌پز می‌شویم و بی‌خبر از شعله و آتش، خوش و خرم و خندان، قورقورکنان به زندگی روزمره یا روزمرگی‌های زندگی ادامه می‌دهیم... ما از اثر وجود اینستاگرام در زندگی خود غافلیم، اینستاگرام با خودش، جهان جدیدی را برای ما خلق کرده‌است، ، جهانی است با قوانین اینستاگرام! این جهان جدیدی دارد با پیامبرانی همگانی، نبوت عامی ایجاد کرده‌است که هرکس از آن بهره‌ای دارد، می‌تواند پیرو انبیایی باید و خود نیز پیروانی داشته باشد. این‌جا قواعد هم متفاوت است، حاکمان، شهروندان، مشاغل، مناصب و... هرکدام تعریف دیگری یافته‌اند... این‌جا رسما قوانین جاری کشور زیرپا گذاشته می‌شود، احکام شریعت که بماند! با لشکر فیک هشت میلیونی‌اش، زرت‌وزورت زیادی می‌کند و توهم زده‌است که اگر پیروانش ده میلیون شوند، اگر نتواند ادعای نبوت کند، لابد می‌تواند ملکه باشد! میکرواینفلوئنسرها را جمع می‌کند تا با ضرب آن‌ها روی باقی سلبریتی‌ها را کم کند، آن یکی آن‌قدر می‌خورد تا فالور بالا بیاورد و دیگری از روی شکم برآمده‌اش با توله نیامده‌اش سلفی خانوادگی می‌گیرد! این یکی دیزاین جدید ناخنش را به رخ می‌کشد و دیگری مارک شورت جدیدش را... رقابت ناتمام بر سر وقاحت بی‌انتها... اینستاگرام وقیح‌ترین تاکنون را شکل داده‌است و ما غافل از این حجم وقاحت، در همین منجلاب غلت می‌زنیم... همه آلبوم‌های خانوادگی‌شان را رو کرده‌اند، پرده‌ها را بالا زده‌اند، حریم‌ها را به‌هم‌زده‌اند، سِرّی که تا دیروز کتمان آن، ارزش بود، امروز افشای آن مد است! ، است، خانه‌های آن، خانه‌های شیشه‌ای هستند، دیوارهای شیشه‌ای، دیوارهای بی‌حیا... هرچه بی‌حیاتر، ارزشمندتر! تمام مرزها و حریم‌ها جابه‌جا می‌شوند... طبیعتاً چنین جهانی، و نظام ارزشی خاص خود را به همراه می‌آورد... . در این چندروز خیلی با خودم کلنجار رفتم، چه باید کرد؟! امکان و اختیار فروریختن این شهر بی‌سامان که با ما نیست، اگر هم بود، آیا این کار به صلاح بود؟ یا تدبیر دیگری شایسته بود؟ مبنائا در مواجهه با چنین پدیده‌ای، اگر بپذیریم یا فرض کنیم باطل است، می‌تواند به خدمت حق درآید؟ این اسب چموش آیا به هر کسی سواری می‌دهد؟ مشکل فقط مدیریت و مالکیت است که اگر مثلاً ، ، یا را حمایت و تقویت کنیم مشکل حل شود؟ مشکل فقط محتوا است که اگر مثلاً سایت صد صفحه دیگر فعال کند و دفاتر هم بخشی از وجوها
«برای دخترک شهرک اکباتان...» قسمت ۲از۲ برای ...، دعا کردم، برای شهاب حسینیِ عباس بابایی، برای شهاب حسینیِ رهیِ اردکانی، برای شهاب حسینیِ «دل‌شکسته»، برای شهاب حسینی ِ حبیب پارسا... برای شهاب حسینی که خود را «سرباز عرصه فرهنگ» می‌دانست و می‌خواست هم‌چون «رزمندگان شجاع، مبتکر و مصمم دفاع مقدس»، به وظیفه سنگین خود در عرصه فرهنگ عمل کند... برای شهاب حسینی که جایزه‌اش را تقدیم امام زمان(عج) کرد، برای شهاب حسینیِ «کربلا جغرافیای یک تاریخ» برای شهاب حسینی که «فکرکردن به حضرت آقا امام حسین(ع)»، این نور امید را در دلش روشن کرده بود که «شاه‌راه هدایت، این امام بزرگوار هستند؛ با عشق به امام حسین می‌توان امیدوار بود که مشیت خداوند بر هدایت آدم قرار گرفته است.» برای همه آنانی که می‌گفتند «به خانه برمی‌گردیم»، اما از خانه رفتند و برنگشتند... دعا کردم همه آنانی که از خانه رفته‌اند، کاش به خانه برگردند... از تا تا ... حتی برای ... که همیشه نگران سلامت جسم و روح مردم بود... دعا کردم برای که در میانه این همه نامردی و نامردمی، تا امروز را مردانه ایستاده... برای ...، برای ...، برای همه زنان و دخترانی که نتوانستیم حلاوت حیاء را به کام‌شان بنشانیم، برکات نجابت را، ثمرات حجاب را... برای یا همان ، برای غم نهفته در چشم‌های درشت و نافذ پدرش... برای چین‌های درهم گره‌خورده چهره پرهیبت ... برای دخترک شهرک اکباتان که داشت تیپِ شب قدر می‌زد برای پارتی، برای پسرک کیانپارس اهواز که داشت بساط عیش امشب را راست‌وریست می‌کرد... برای... برای... برای... برای... خواهرم، خواهرت، خواهرامون... برای نیکاها و مهساهای فردا... خدایا ما را به خاطر همه کم‌کاری‌های‌مان ببخش... خدایا تو خودت بهتر می‌دانی، بنای‌مان نبوده کم بگذاریم... خدایا نبرد پیچیده شده، جنگ ترکیبی است، از خودی و‌ غیرخودی و بی‌خودی و‌ نخودی، آتش است که می‌بارد... آه! من كثرة عدونا و قلة عددنا و شدة الفتن بنا و تظاهر الزمان علينا... ▫️▫️▫️ خدایا ما برای خذلان و خواری هیچ بنی‌بشری خوش‌حال نمی‌شویم... ما از زمین‌خوردن هیچ انسانی لذت نمی‌بریم، این‌ها که زنان و‌ مردان این سرزمین ایمانی هستند... خدایا شاید ما هم در سرنوشت اینان شریکیم... خدایا به حق تمام دست‌هایی که این شب‌ها به سویت بلند شد، خدایا به حق تمام اشک‌هایی که این شب‌ها بر گونه‌ها جاری گشت، به حق تمام شانه‌هایی که در برابرت لرزیدند و چشم‌هایی که باریدند... عاقبت همه ما را ختم به خیر فرما... ▫️▫️▫️ بیایید اگر کسی زمین خورد، اگر نمی‌توانیم دستش را بگیریم، لااقل لگد نزنیم... ▫️▫️▫️ دم حاج شیخ گرم که باب جدیدی از دعا را برای‌مان گشود... این نوشته را با افتخار تقدیم می‌کنم به که کثرالله امثاله... ✍ @qoqnoos2