eitaa logo
مترجمی قرآن تا ظهور
116 دنبال‌کننده
6هزار عکس
4هزار ویدیو
46 فایل
ادمین ثبت نام طرح مترجمی زبان قرآن @M_kish
مشاهده در ایتا
دانلود
اعمال شب و روز اول ماه رجب https://eitaa.com/qorantazohur
🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸 ✨ *بيرون آمدن ابراهيم از غار و تفكر او در جهان آفرينش‏* 🌴جالب اين كه ابراهيم عليه ‏السلام در اين مدتى كه در غار بود، به لطف خدا از نظر جسمى و فكرى رشد عجيبى كرد، با اين كه سيزده ساله بود قد و قامت بلندى داشت كه در ظاهر نشان مى ‏داد كه مثلاً بيست سال دارد، فكر درخشنده و عالى او نيز همچون فكر مردان كاردان و هوشمند و با تجربه كار مى ‏كرد، 🌴يك روز مادر به ديدارش آمد و مدتى در كنار پسر نوجوانش بود، ولى هنگام خداحافظى، همين كه خواست از غار بيرون آيد، ابراهيم دامن مادر را گرفت و گفت: مرا نيز با خود ببر، ماندن در غار بس است، اينك مى ‏خواهم در جامعه باشم و با مردم زندگى كنم. 🌴مادر مى ‏دانست كه درخواست ابراهيم، يك درخواست كاملا طبيعى است، ولى در اين فكر بود كه چگونه او را به شهر ببرد، زبان حال مادر در اين لحظات، خطاب به ابراهيم چنين بود: 🌴عزيزم! چگونه در اين شرايط سخت تو را همراه خود به شهر ببرم. نه! ميوه دلم صلاح نيست، اگر شاه از وجود تو اطلاع يابد، تو را خواهد كشت، مى ‏ترسم خونت را بريزند، همچنان در اين جا بمان، تا خداوند راه گشايشى براى ما باز كند. 🌴ولى ابراهيم اصرار داشت كه از غار جانگاه بيرون آيد، سرانجام مادر به او گفت: 🌴در اين باره با سرپرستت (آزر) مشورت مى ‏كنم، اگر صلاح باشد، بعد نزدت مى ‏آيم و تو را به شهر مى ‏برم. ( *بحار، ج 12،ص30 و42* ) 🌴به اين ترتيب مادر دلسوخته از پسرش جدا شد و به شهر بازگشت. 🌴وقتى كه مادر رفت، ابراهيم تصميم گرفت از غار بيرون آيد، صبر كرد تا غروب و خلوت شود و هوا تاريك گردد، آن گاه از غار بيرون آمد، گويى پرنده ‏اى از قفس به سوى باغستان سبز و خرم پريده، به كوه ‏ها و دشت و صحرا مى ‏نگريست، ستارگان و ماه آسمان نظرش را جلب كرد، در انديشه فرو رفت، با خود مى ‏گفت: به به! از اين پديده هايى كه خداى يكتا آن را پديدار ساخته است! از اعماق دلش با آفريدگار جهان ارتباط پيدا كرد، و سراسر وجودش غرق در عشق و شوق به خدا شد، و در اين سير و سياحت، خداشناسى خود را تكميل كرد. ادامه دارد.... https://eitaa.com/qorantazohur
🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸 ابراهیم_علیه_السلام 🌴ابراهیم بعد از رفتن مادرش در حالیکه شب همه جا را فراگرفته بود بسوی آسمان خیره گشت که ناگه چشمش به ستاره زهره افتاد و گفت « هذا ربی» اما هنگامی که زهره ناپدید گشت ابراهیم با خود گفت: نه این نمیتواند پروردگار من باشد چرا که افول نموده است «لا احب الافلین» او نگاهش را به طرف مشرق گردانیده و شاهد طلوع ماه شده و با خود گفت: این حتما پروردگار من است چرا که بزرگتر و زیباتر است اما هنگامی که زوال آن را مشاهده نمود چنین گفت: «لئن لم یهدنی ربی لاکونن من القوم الظالمین» به هنگام روز چهره ابراهیم بر خورشید درخشنده افتاد اما آن هم با تمام زیبائی نتوانست گمشده ابراهیم (ع) را به سراپرده قلبش رهنمون گردد، 🌴 پی آمد این اتفاقات بود که خداوند ملکوت آسمانها و زمین را در برابر دیدگان ابراهیم (ع) قرار داد و او بر عرش خداوند نظر افکند. سپس ابراهیم به میان خانواده خویش بازگشت. 🌴آزر که از وجود او آگاه گشته بود با تعجب از همسرش پرسید: چگونه این کودک توانسته است از دست مامورین نمرود جان سالم بدر برد؟ اگر چنانچه او بر وجود ابراهیم آگاه شود تحقیقاٌ از شوکت و منزلت ما در نزد او خواهد کاست. 🌴آزر در آن زمان وزیر نمرود و خزانه دار و فراهم آورنده بتان دربار و مردم بود. او بتهای تراشیده شده را توسط فرزندش به فروش می رسانید. 🌴آزر هنگامی که به ابراهیم خیره می گشت محبتش نسبت به او افزون تر می شد . 🌴در روایات آمده است هرگاه بتی رابه ابراهیم می سپرد تا بسان برادرانش ؛ آن را به فروش رساند او آن بتهای تراشیده شده را با طنابی بر روی زمین می کشید و گاه آنها را درون آبها غرق می نمود. 🌴امام صادق (ع) می فرمایند: ابراهیم خلیل در روز اول ذی حجة متولد گشت. ادامه دارد........ https://eitaa.com/qorantazohur
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸برای امـروز و هر روزتان 🍃مسیری روشن و زیبـا 🌸آرزو می کنم آنچنـان 🍃که بجـز خـدا به کسی 🌸 اعتمـاد و تکیه نکنیـد 🍃تنهـا اوست که بی هیچ 🌸چشمداشتی عاشقـانه و 🍃بی منت دوستتـان دارد. دوشنبه تون زیبا و پراز موفقیت 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا