eitaa logo
قرآن و امام حسین ع
890 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
753 ویدیو
369 فایل
مطالب کانال: ارتباط امام حسین ع با قران در موارد مختلف عاشوراء آیات الولایه : آیاتی که در قرآن درباره ی 14 معصوم آمده است. علوم قرانی برای تحکیم ایمان و اعتقاد تلگرام https://t.me/qoranvamamhoosein ایتا http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
مشاهده در ایتا
دانلود
❖﷽❖ 📝امام صادق (ع) به مسمع بن عبدالمالک فرمود: " آیا مصائب آن جناب (امام حسین ع) را یاد می‌کنی؟ عرض کرد: بلی والله، مصائب ایشان را یاد کرده و گریه می‌کنم. حضرت فرمودند: آگاه باش که خواهی دید در وقت مردن پدران مرا که به ملک الموت وصیت تو را می‌کنند که سبب روشنی چشم تو باشد". همچنین فرمود: "ای مسمع، گریه بر احوالات حسین (ع) سبب می‌شود که ملک‌الموت بر تو مهربان‌تر از مادر گردد. گریه بر حضرت اباعبدالله ‌الحسین (ع) باعث راحتی در قبر، فرحناک شدن مرده، شادمان و پوشیده بودن او در هنگام خروج از قبر است در حالی که او مسرور است، فرشتگان الهی به او بشارت بهشت و ثواب الهی را می‌دهند. اجر و مزد هر قطره آن این است که شخص همیشه در بهشت منزل کند 📚 بحارالانوار: ج 44، ص 289 📚 کامل‌الزیارات: باب 32، ص101 باب الحسین(ع) https://t.me/Babolhusein ضامن اشک https://telegram.me/zameneashk
❖﷽❖ 🔰مقتل امام صادق علیه السلام 📜سید بن طاووس (ره) در کتاب شریف «مهج الدعوات» فصل «ادعیه امام صادق علیه السلام » چنین مى‏نویسد: منصور در دوران حکومتش هفت بار امام صادق علیه السلام را نزد خود احضار کرده است؛ گاهى در مدینه و در ربذه به هنگام عزیمت حج و دیگر بار در کوفه و بغداد ، و در همه این جریانات تصمیم بر قتل امام داشت و در تمام این جریانات با امام بدرفتارى کرده و با وى سخن ناروا گفته است. در اینجا یکی از این وقایع تأسف برانگیز را از کتاب شریف «منتهی الآمال» اثر مرحوم شیخ عباس قمی (ره) نقل می کنیم. 🌠روزى منصور در قصر خود نشست و هر روز كه در آن قـصـر شـوم مى نشست آن روز را «روز ذبح» مى گفتند؛ زیرا كه نمى نشست در آن عـمـارت مـگـر براى قتل و سیاست.و در آن ایام حضرت صادق علیه السلام را از مـدیـنه طلبیده بود و آن حضرت داخل شده بود. چون شب شد و مقداری از شب گذشت ربیع را طـلبـیـد و گـفت: ... بـرو و جـعـفـر بن محمّد را در هر حالتى كه یافتی بیاور و نگذار كه هیئت و حالت خود را تغییر دهد. ربیع گفت: بیرون آمدم و گفتم «اِنّا للّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راَجِعُونَ»  هلاك شدم ؛ زیرا كه اگـر آن حـضـرت را در ایـن وقـت بـه نزد منصور بیاورم با این شدت و غضبى كه او دارد البته آن حضرت را هلاك مى كند و آخرت از دستم مى رود و اگر نیاورم مرا مى كشد و نسل مرا بر مى اندازد و مالهاى مرا مى گیرد، پس مردد شدم میان دنیا و آخرت و نفسم بـه دنـیـا مـایـل شد و دنیا را بر آخرت اختیار كردم. 🌠 چـون از نـمـاز فـارغ شد گفتم بیا كه خلیفه تو را مى طلبد، فرمود: بـگذار كه دعا بخوانم و جامه بپوشم ، گفتم نمى گذارم فرمود كه بگذار بروم و غسلى بكنم و مهیاى مرگ گردم ، گفتم اجازه ندارم و نمى گذارم ، پس آن مرد پیر ضعیف را كه بیشتر از هـفـتـاد سـال از عـمـرش گـذشته بود با یك پیراهن و سر و پاى برهنه از خانه بیرون آوردم محمّد پسر ربیع گفت كه چون پدرم بـه خـانـه آمـد مـرا طـلبـیـد و مـن از هـمـه پـسـرهـاى او سـنـگـیـن دل تـر بـودم پس گفت برو به نزد جعفر بن محمّد و از دیوار خانه او بالا برو و بى خبر بـه سـراى او داخـل شـو، بـه هـر حـالى كـه او را یـافتى بـیـاور. پـس آخـر شـب بـه مـنـزل آن حـضـرت رسـیـدم و نـردبـانـى گـذاشـتـم و به خانه او بى خبر درآمدم دیدم كه پـیـراهـنـى پـوشـیـده و دسـتـمـالى بـر كـمـر بـسـتـه و مـشـغـول نـمـاز اسـت، چـون از نـمـاز فـارغ شد گفتم بیا كه خلیفه تو را مى طلبد، فرمود: بـگذار كه دعا بخوانم و جامه بپوشم ، گفتم نمى گذارم فرمود كه بگذار بروم و غسلى بكنم و مهیاى مرگ گردم، گفتم اجازه ندارم و نمى گذارم، پس آن مرد پیر ضعیف را كه بیشتر از هـفـتـاد سـال از عـمـرش گـذشته بود با یك پیراهن و سر و پاى برهنه از خانه بیرون آوردم، چون پاره اى راه آمد ضعف بر او غالب شد و من رحم كردم بر او و بر اسب خـود سـوار كـردم و چـون به در قصر خلیفه رسیدم شنیدم كه با پدرم مى گفت: واى بر تو اى ربیع ! دیر كرد و نیامد. 🌠پس ربیع بیرون آمد و چون نظرش بر امام علیه السلام افـتـاد و او را با این حالت مشاهده كرد گریست! زیرا ربیع اخلاص زیادی خدمت حضرت داشت و آن بزرگوار را امام زمان مى دانست. حضرت فرمود: كه اى ربیع! مى دانم كه تو به جانب ما میل دارى این قدر مهلت بده كه دو ركعت نماز به جا بیاورم و بـا پـروردگـار خـود مـنـاجـات نـمـایم، ربیع گفت: آنچه خواهى بكن، پس دو ركعت نـمـاز كـرد و زمـانی طولانی را بـا دانـاى راز عرض نیاز كرد و چون فارغ شد ربیع دست آن حضرت را گرفت و داخل ایوان برد، پس در میان ایوان نیز دعایى خواند، آن حضرت را به سبب زهری که منصور دوانیقی به ایشان خورانیده بود، چندان لاغر و باریك دید كه گویا هیچ چیز از آن بزرگوار نمانده جز سر نازنینش
❖﷽❖ ❇️ آتش زدن در و خانه امام صادق علیه السلام 📝مفضل بن عمر گفت: منصور دوانیقى شخصى را فرستاد پیش فرماندار خود حسن‏ بن‏ زید که فرماندارى مکه و مدینه را به عهده داشت. به او پیغام داد که خانه جعفر بن محمّد(ع) را آتش بزند. خانه امام را آتش زدند. آتش بر در خانه و اطاق ها رسید. حضرت صادق(ع) پاى بر روى آتش گذاشت و از روى آتش می رفت و می گفت «من پسر ریشه هاى زمین هستم من پسر ابراهیم‏ خلیل اللَّه هستم.» 📜بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَهَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: وَجَّهَ أَبُو جَعْفَرٍ الْمَنْصُورُ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ زَیْدٍ وَ هُوَ وَالِیهِ عَلَى الْحَرَمَیْنِ أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ دَارَهُ فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَتَخَطَّى النَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ‏ الثَّرَى‏ أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ ع‏. 📚الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۱،۴۷۳ ❤️گریز آتش زدن به خانه امام صادق به اتش زدن خیمه ها در روز عاشورا اما در در کربلا کسی نبود که به یاری حرم رسول خدا برسد ... عمر سعد به خیمه ها رسید گفت ای اهل بیت حسین خارج شوید بیبی ها از ترس تو خیمه ها ماندند همه پشت بی بی زینب بودند عمر سعد دوباره گفت اخرجو من الخیام از خیمه ها خارج شوید بیبی فرمود ای عمر از ما چه میخوای (ما نوامیس پیغمبریم ما دختران زهراییم مگه نمیبینی یک مشت زن بچه ایم که از ترس و وحشت پشت زنها و عمه ها پنهان شدند )از ما چه میخواهی عمر گفت خارج شوید و برای اسارت اماده شوید بی بی فرمود تقوای خدا داشته باش بر ظلم و اذیت ما تلاش نکن عمر گفت نه فقط و فقط برای اسارت بی بی فرمود ما با اراده ی خود. این کارو انجام نمیدهیم عمر سعد امر کرد خیمه هارا اتش بزنند زن بچه ها ریختند بیرون عده زیادی از مخدرات اتش چادرهای اینهارو درید پا برهنه گریه کنان در صحرا کربلای دویدند یک عمر دیگه هم در مدینه صدا زد فاطمه به علی بگو خارج شود یا اینکه خانه را در اتش بسوزانیم باز یک بیبی پشت در بود همینطور که پشت خیمه ها بود و یک علی دست بسته ... ❣روضه حضرت رقیه سلام الله علیها در اتش زدن خیمه ها خیمه هارو آتش زدن زن بچه ها ریختن بیرون امام سجاد فرمود علیکن بلفرار عمه جان فرار کنید تا جایی که میتونید فرار کنید اینا رحمی به دلشون نیست...بی بی رقیه هم دوید اتش چادرشو گرفته بود از سوزش گرمای زمین هی پای راستو زمین میزاره هی بلند میکنه چپ رو میزاره ... فکر کرد من میخوام ازار اذیت برسونم ...فرمود یا شیخ بهم بگو راه نجف کدوم طرفه گفتم از نجف چه میخواهی گفنت من غریب و یتیمم میخوام به پدر بزرگم امیر المونین پناه ببرم کسی برای ما نمونده ...گفت نجف از اینجا (غری)بسیار دوره با این پاها نمیتونی دووم بیاری...گفت خیلی تشنه است ظرفی اب داری کمی اب دادم هنوز نخورد گفت وقتی برای وداع بابامو بوسیدم اون هم منو بوسید احساس کردم لب های بابام مثل چوب خشک بوده حتما بابام اب نخورده حمید بن مسلم باز گفت نه بهت اب دادیم باز میخواست اب بخوره گفت برادرم علی اصغر دوروزه اب نیاشامیده دوروزه نخوابیده دیدم اب ریخت زمین ...دوید طرف قتلگاه ... https://t.me/Babolhusein
❖﷽❖ ❇️جزئیات کفن امام صادق(ع) و روشن بودن چراغی در خانه شان 📝یونس بن یعقوب از حضرت موسى بن جعفر(ع) نقل کرد که فرمود: من پدرم را در دو پارچه مصرى معروف به شطوى که در آن ها احرام بسته بود کفن کردم و یکى از پیراهن هاى خود آن جناب و عمامه ‏اى که متعلق به على بن الحسین علیه السلام بود و بردى که آن را چهل دینار خریدم. -کافى- وقتى حضرت باقر(ع) از دنیا رفت حضرت صادق(ع) دستور داد در آن خانه‏اى که مى‏ نشست چراغ روشن کنند. تا وقتى که حضرت صادق(ع) از دنیا رفت. موسى بن جعفر (ع) نیز همان کار را نسبت به خانه حضرت صادق(ع) کرد تا وقتى آن جناب را به طرف بغداد بردند دیگر نفهمیدم چه شد. 📜الکافی سَعْدٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ سَعِیدٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ‏أَنَا کَفَّنْتُ أَبِی فِی ثَوْبَیْنِ شَطَوِیَّیْنِ کَانَ یُحْرِمُ فِیهِمَا وَ فِی قَمِیصٍ مِنْ قُمُصِهِ وَ فِی عِمَامَهٍ کَانَتْ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع وَ فِی بُرْدٍ اشْتَرَیْتُهُ بِأَرْبَعِینَ دِینَاراً.(۱)  الکافی الْعِدَّهُ عَنْ سَهْلٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ: لَمَّا قُبِضَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَمَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بِالسِّرَاجِ فِی الْبَیْتِ الَّذِی کَانَ یَسْکُنُهُ حَتَّى قُبِضَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثُمَّ أَمَرَ أَبُو الْحَسَنِ ع بِمِثْلِ ذَلِکَ فِی بَیْتِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع حَتَّى خَرَجَ بِهِ إِلَى الْعِرَاقِ ثُمَّ لَا أَدْرِی مَا کَان‏.(۲) ❇️غسل و کفن نمودن امام صادق(ع) توسط فرزندشان امام کاظم(ع) 📝یکى از راویان حدیث – و از اصحاب امام موسى کاظم صلوات اللّه و سلامه علیه – حکایت کند:  از آن حضرت شنیدم که فرمود: هنگامى که نشانه هاى مرگ بر پدرم امام جعفر صادق علیه السلام آشکار گردید، خطاب به من اظهار داشت :  اى پسرم ! کسى غیر از تو مرا غسل نمى دهد، همان طور که من خودم پدرم امام محمّد باقر علیه السلام را غسل دادم ؛ و او نیز پدرش امام سجّاد زین العابدین علیه السلام را غسل داد، چون که حجّت خدا را فقط حجّت او باید غسل دهد؛ و من خود، چشمان پدرم را بر هم نهادم و او را کفن کردم. سپس پدرم ، امام جعفر صادق علیه السلام افزود: اى فرزندم ! پس از فوت من ، برادرت عبداللّه . ادّعاى امامت و خلافت مرا خواهد کرد، او را به حال خود واگذار؛ زیرا او اوّل کسى است که به من ملحق خواهد شد.  و هنگامى که امام صادق علیه السلام به شهادت رسید، فرزندش حضرت موسى کاظم علیه السلام او را غسل داده و کفن نمود.  ابوبصیر گوید: به حضرتش عرض کردم : یاابن رسول اللّه ! امسال شما و برادرت ، عبداللّه مناسک حجّ را انجام دادید؛ ولیکن عبداللّه یک شتر قربانى و نَحر کرد؟ حضرت فرمود: همین که حضرت نوح علیه السلام سوار کشتى شد، از هر موجودى یک جفت نر و مادّه داخل آن قرار داد؛ مگر زنازاده را که سوار کشتى ننمود.  ابوبصیر گوید: با شنیدن این سخن ، گمان بردم که امام علیه السلام خبر از مرگ خود مى دهد؛ ولى بر خلاف فکر و تصوّر من حضرت موسى کاظم علیه السلام اظهار نمود: برادرم عبداللّه ، بیش از یک سال زنده نمى ماند.  اصحاب، تاریخ آن روز را یادداشت کردند؛ و عبداللّه فرزند امام جعفر صادق علیه السلام بیش از یک سال ادامه زندگى نداد؛ و بلکه کمتر از آن قبل از پایان یک سال از دنیا رفت . 📜و روى الحسن، قال: أخبرنا أحمد، قال: حدّثنا محمّد بن علیّ الصّیرفی، عن علیّ بن محمّد، عن الحسن، عن أبیه، عن أبی بصیر، قال: سمعت العبد الصالح (علیه السلام) یقول:لما حضر أبی الموت قال: یا بنی لا یلی غسلی غیرک، فإنّی غسّلت أبی، و غسّل أبی أباه، و الحجّه یغسّل الحجّه. قال: فکنت أنا الذی غمّضت أبی، و کفّنته، و دفنته بیدی. و قال: یا بنی، إنّ عبد اللّه أخاک یدّعی الإمامه بعدی، فدعه، و هو أوّل من یلحق بی من أهلی. فلمّا مضى أبو عبد اللّه (علیه السلام) أرخى أبو الحسن ستره،و دعا عبد اللّه إلى نفسه. قال أبو بصیر: جعلت فداک، ما بالک حججت العام‏، و نحر عبد اللّه جزورا؟ قال: إنّ نوحا لما رکب السفینه و حمل فیها من کلّ زوجین اثنین، حمل کلّ شی‏ء، إلّا ولد الزنا، فإنّه لم یحمله، و قد کانت السفینه مأموره، فحجّ نوح فیها، و قضى مناسکه. قال أبو بصیر: فظننت أنّه عرّض بنفسه، و قال: أما إنّ عبد اللّه لا یعیش أکثر من سنه. فذهب أصحابه حتّى انقضت السنه. قال: فهذه فیها یموت. قال: فمات فی تلک السنه. باب الحسین(ع) https://t.me/Babolhusein ضامن اشک https://telegram.me/zameneashk