eitaa logo
قرآن‌دلان
3.7هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
371 ویدیو
30 فایل
کاملاً متفاوت ترجمه‌ای شیک و جذاب . هدیه‌ای بی‌نظیر برای همه‌ی سنین، با هر تحصیلاتی💚 . 👌 بازنشرمطالب، مجاز بشرط فوروارد. . . هر 1شنبه و 4شنبه > سوگ درمانی 🌸🌺 ادمین @ahmad_danaei . . . ‌&~~~~~~~~ تب 👇 @TAB_qurandelan
مشاهده در ایتا
دانلود
11.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه شب/ویژه‌ی کودکان 💠 حلما کوچولوی قهرمان؛ قسمت31 💠 موضوع قصه: ارزش‌های اخلاقی و اهداف حرکت امام حسین علیه‌السلام. 🔷 بعد رو به دخترشون سکینه کردن و گفتن: دخترم! هر کجا شیعیان و دوستانم رو دیدی بهشون بگو هر وقت آبی خوردن، تشنگی من رو یاد کنن. اگر خبر شهادت شهیدی رو شنیدن، به یاد شهادت من باشن. 📎 📎 ↶ 🆔 @qurandelan 💦
11.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه شب/ویژه‌ی کودکان 💠 حلما کوچولوی قهرمان؛ قسمت 33 🔷 متاسفانه قسمت 32حلما، بدستمان نرسید 💠 موضوع قصه: ارزش‌های اخلاقی و اهداف حرکت امام حسین علیه‌السلام. 🔷 حضرت زینب سلام الله علیها تا اسب زخمی و بی‌سوار برادرشون رو دیدن، دست رو سر گذاشتن و بدو بدو رفتن روی همون تپه، با دقت بین لشکر رو از دور نگاه کردن و بلند صدا زدن... 📎 📎 ↶ 🆔 @qurandelan 💦
10.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه شب/ویژه‌ی کودکان 💠 حلما کوچولوی قهرمان؛ قسمت 34 💠 موضوع قصه: ارزش‌های اخلاقی و اهداف حرکت امام حسین علیه‌السلام. 🔷 حلما دیگه حلمای مدینه نبود، خیلی قوی‌ترشده بود، مثل یه سرباز آماده شده بود که می‌خواست فقط یزید رو نابود کنه، همین طور با خدا صحبت می‌کرد و دعا می‌خوند که یهو دستی روی شونه‌اش احساس کرد. آروم سرش رو بلند کرد، حضرت زینب بودن. 📎 📎 ↶ 🆔 @qurandelan 💦
11.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه شب/ویژه‌ی کودکان 💠 حلما کوچولوی قهرمان؛ قسمت 35 💠 موضوع قصه: ارزش‌های اخلاقی و اهداف حرکت امام حسین علیه‌السلام. 🔷 کاروان توی کوچه‌های کوفه حرکت می‌کرد و صدای هلهله و خوشحالی به گوش می‌رسید، تا اینکه دست حضرت زینب بلند شد و اشاره کرد تا همه ساکت بشن. صداها همه قطع شد، حتی زنگوله شترها دیگه تکون نمی‌خورد. 📎 📎 ↶ 🆔 @qurandelan 💦
12.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه شب/ویژه‌ی کودکان 💠 سفرهای پرماجرای محسن کوچولو و خانواده، قسمت اول 💠 موضوع قصه: آشنایی کودکان با چرایی پیاده‌روی اربعین 🔷 بابابزرگ: آفرین پسر گلم! امام هم هرچقدر به یزید تذکر دادن و نسبت به کارهای اون اعتراض کردن، فایده‌ای نداشت. برای همین با تموم وجود جلوش ایستادن. یزید هم که دید امام به کارهای اون اعتراض داره، دستور داد که سربازهاش _ که تعدادشون خیلی زیاد بود _ به امام حمله کنن. اون‌ها هم بعد از به شهادت رسوندن امام و یارانشون، خونواده امام رو اسیر کرد. اون‌ها حتی به بچه کوچولوی امام هم رحم نکردن و اون رو به شهادت رسوندن. 📎 📎 ↶ 🆔 @qurandelan 💦
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه شب/ویژه‌ی کودکان 💠 سفرهای پرماجرای محسن کوچولو و خانواده، قسمت دوم 💠 موضوع قصه: آشنایی کودکان با چرایی پیاده‌روی اربعین 🔷 بعد از چند لحظه که محسن همه جا رو خوب نگاه کرد، رو به بابابزرگش کرد و گفت: بابابزرگ! چرا ما اومدیم نجف؟! مگه قرار نبود بریم کربلا پیش امام حسین؟ 📎 📎 ↶ 🆔 @qurandelan 💦
11.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه شب/ویژه‌ی کودکان 💠 سفرهای پرماجرای محسن کوچولو و خانواده، قسمت سوم 💠 موضوع قصه: آشنایی کودکان با چرایی پیاده‌روی اربعین 🔷 بابابزرگ: پسرم اینجا مسجد کوفه‌ است. اینجا همون جایی که امام علی علیه‌السلام سال‌ها نماز می‌خوندن و بالاخره هم توی همین مسجد به دست ابن‌ ملجم به شهادت رسیدن. 📎 📎 ↶ 🆔 @qurandelan 💦
10.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه شب/ویژه‌ی کودکان 💠 سفرهای پرماجرای محسن کوچولو و خانواده، قسمت 4 💠 موضوع قصه: آشنایی کودکان با چرایی پیاده‌روی اربعین 🔷 اون حرم با حرم امام علی علیه‌السلام فرق داشت. آخه دو تا گنبد طلایی خیلی قشنگ کنار هم داشت. اون‌ها وارد حرم که شدن،مثل حرم امام علی، دستشون رو به نشونه احترام روی سینه گذاشتن و به اون دو امام سلام کردن. بعد از زیارت هم داخل حیاط حرم اومدن و روی فرشی نشستن. 📎 📎 ↶ 🆔 @qurandelan 💦
1_6662192442.mp3
زمان: حجم: 3.81M
2️⃣ 💠 قصه‌ی «ابراهیم مجاب» 💠 موضوع: اهمیت احترام به والدین. . 🔶 هر قدمی رو که برمی‌داشت، توی دلش با امام حسین هم صحبت می‌کرد؛ درسته ابراهیم جایی رو نمی‌دید؛ اما خوب صدای پرزدن فرشته‌ها رو می‌شنید؛ انگار همه دور حرم امام حسین جمع شده بودن؛ اون بارها و بارها شنیده بود که شب‌های جمعه، تمام پیامبران و امامان توی کربلا حاضر میشن؛ دوست داشت که حضرت زهرا ببینن که ابراهیم با چه سختی مادرش رو به زیارت میاره. 📎 📎 ↶ 🆔 @qurandelan
1_7771764975.mp3
زمان: حجم: 3.47M
💠 قصه ظهر جمعه صدای عجیب، دوست جدید! / 1 💠 موضوع قصه: اهمیت کتاب و کتاب‌خوانی 🔷 همین موقع بود که دوباره صدای در چوبی به گوششون رسید. مامان هنوز خواب بود، انگار اصلاً صدا رو نمی‌شنید. هر دو خواهر و برادر این بار دیگه گوشی و تبلت رو کنار گذاشتن، دوباره صدای قژقژ از پارکینگ بلند شد، هر دو ترسیده بودن، ولی خیلی دوست داشتن بدون این صداها برای چیه، کم کم داشت غروب می‌شد و خورشید خانم پشت جنگل سبز پایین می‌رفت که آرمیتا به برادرش گفت: آرمان! بیا بریم پایین تا ببینیم صدا از کجاست، نترس با هم میریم. 📎 📎 ↶ 🆔 @qurandelan
1_7784960403.mp3
زمان: حجم: 4.31M
قصه ظهر جمعه 🔸 صدای عجیب، دوست جدید/ 2 💠 موضوع قصه: اهمیت کتاب و کتاب‌خوانی 🔷 آرمان هرکاری کرد که نذاره کتاب از دستش جدا بشه، نشد که نشد؛ اون توی هوا چرخی خورد و توی یکی از طبقه‌های کتابخونه رفت نشست. کتابخونه لبخندی زد و گفت: آخیش، یه کم حالم بهتر شد، این یه کتاب شاهنامه است، برای شاعر بزرگ ایرانی، فردوسیه حکیمِ، چقدر خوشمزه بود، فکر نمی‌کردم اولین لقمه کتابی که توی قفسه‌ام بره، یه شاهنامه باشه. 📎 📎 ↶ 🆔 @qurandelan
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️قصه ظهر جمعه یا همان قصه شب 💠 بال‌های من، سایه بون تو. 💠 موضوع قصه: شهادت امام جواد علیه‌السلام ▫️ کبوتر کوچولو چشم‌هاشو بست و پرید؛ اون بال زد و بال زد و بال زد؛ بعد یواشکی نگاه کرد؛ باورش نمی‌شد؛ خیلی بالا رفته بود؛ آسمون شب با ستاره‌هاش چقدر قشنگ بود؛ اون خیلی خوشحال بود که بالاخره تونسته پرواز کنه؛ همین که داشت بالای خونه‌های شهر چرخ می‌زد، یهو یاد صدای قشنگ افتاد؛ . 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 📎 📎 ‌‌༺⃟♦️჻ᭂ࿐✦ 🆔 @qurandelan .