eitaa logo
مصباح قرآنیان ۳
1.9هزار دنبال‌کننده
23.1هزار عکس
5.5هزار ویدیو
509 فایل
با سلام اطلاع رسانی کلیه برنامه های قرآنی مرکز قرآن ، عترت و نماز اع س نهاجا به متسابقین و فعالان قرآنی در سطح کل‌ کشور وآموزش قرآن کریم (از مبتدی تاپیشرفته ) با مسابقه جذاب آیدی رئیس مرکز قرآن، عترت و نماز ا.ع.س نهاجا: @smmostafavi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باسلام هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم 🌷 سرباز وظیفه ارتش شهید محمدرضا آزادان 🌷 تولد ۴ آبان ۱۳۴۶ شمیرانات استان تهران 🌷 شهادت ۱۰ مرداد ۱۳۶۶ ارتفاعات میمک استان ایلام 🌷 سن موقع شهادت ۲۰ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ هیچ گاه از مُردن نترسیدم، زیرا سرانجام همه مرگ و رفتن به سوی معبود است پس چه بهتر این مرگ در راه خدا باشد نه مرگ در راه لذات دنیا . ✅ تنها سفارش من به شما برای خواندن نماز و دوری از گناه و دوری از پرستش دنیا و حفظ و پشتیبانی از انقلاب اسلامی مان و سفارش به حمایت از امام عزیز این عارف شب زنده دار است 🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدایی که امروز سالگرد شهادتشان می‌باشد و این شهید عزیز فاتحه با صلوات 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله @quranekarim1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 | اسماعیل هنیه به شهادت رسید 🔹روابط‌عمومی سپاه در اطلاعیه‌ای اعلام کرد: بسم‌الله الرحمن الرحیم انا‌لله و انا الیه راجعون؛ با عرض تسلیت به ملت قهرمان فلسطین و امت اسلامی و رزمندگان جبهۀ مقاومت و ملت شریف ایران، بامداد امروز محل اقامت جناب آقای دکتر اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسیِ مقاومت اسلامیِ حماس در تهران مورد اصابت قرار گرفته و در پی این حادثه ایشان و یک نفر از محافظینش به شهادت رسیدند. 🔹علت و ابعاد این حادثه درحال بررسی و نتایج آن متعاقبا اطلاع‌رسانی خواهد شد. @quranekarim1398
🏴  إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ امشب هم مهمان دارند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ عَلِيِّ بْنِ مُوسَىٰ الرِّضَا الْمُرْتَضَىٰ الْإِمامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَحُجَّتِكَ عَلَىٰ مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرَىٰ الصِّدِيقِ الشَّهِيدِ صَلاةً كَثِيرَةً تامَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ @quranekarim1398
⚜سبک زندگی قرآنی : 🍂 در رعایت حجاب، محکم باشید تا منافقان به هدف خود نرسند. 🍂 🔶لَئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً (احزاب/۶٠) ⚡️ترجمه: اگر منافقان و كسانى كه در دل هايشان بيمارى است و آنان كه در شهر شايعه، شبهه و اضطراب پخش مى كنند، از كارشان دست بر ندارند، حتماً تو را بر ضّد آنان مى شورانيم، آنگاه جز مدّت كوتاهى نمى توانند در كنار تو در اين شهر بمانند و مجبورند بروند. ❌این آیه، بعد از آیه حجاب آمده است. بنابراین می‌توان چنین فهمید که ترویج بی حجابی در جامعه، یکی از عملکردهای منافقان برای بی ثبات کردن و تضعیف نظام اسلامی است. 🍁 مفاسد اجتماعى، چون غالباً تك علتى نيست، بايد مبارزه با آن را از همه جوانب شروع كرد. و جالب اين كه در این آيات، براى جلوگيرى از موفقیت جریان نفاق، نخست به زنان با ايمان دستور مى دهد كه: بهانه اى به دست آنها ندهند، سپس، مزاحمين را با شديدترين تهديد، بر سر جاى خود مى نشاند. @quranekarim1398
🖼 ۲۳ نهج البلاغه ▫️ضرورت عمل گرايى (اخلاقى، اجتماعى): 🌸امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: وَ قَالَ [علیه السلام] :مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ [حَسَبُهُ] نَسَبُهُ و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه كردارش او را به جايى نرساند، افتخارات خاندانش او را به جايى نخواهد رسانيد. @quranekarim1398
آیات شروعی صفحه ۱۶ 🌸🌸🌸🌸 سوره بقره آیه ۱۰۴ ✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ 🌸🌸🌸🌸 سوره بقره آیه ۱۰۵ ✨مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْكُم مِّنْ خَيْرٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ 👈توجه ویژه👇 سوره نساء آیه ۴۲ 💫يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّىٰ بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثًا 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مشابه 🌸🌸🌸🌸 ✨وَلَوْ أَنَّهُمْ✨ 🌱۱-سوره بقره آیه ۱۰۳ ✨وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ خَيْرٌ لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ 🌱۲-سوره مائده آیه ۶۶ ✨وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِم مِّن رَّبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ 🌱۳-سوره توبه آیه ۵۹ ✨وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ 🌱۴-سوره حجرات آیه ۵ ✨وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّىٰ تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ @quranekarim1398 🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/Golvajeh1985
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اولین گروهی که با (عج الله تعالی فرجه الشریف ) وارد جنگ خواهند شد... 🎙استاد حسین انصاریان @quranekarim1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙏 رویم: 🕋خدای مهربانم آنجا که همه تنهایم گذاشتند تو آمدی آنجا که همه مرا ندیدند تو مرا دیدی آنجا که همه مرا نشنیدند تو مرا شنیدی ای مهربان ترین مهربانان جز شکر چیزی برای تشکر ندارم، پس کمکم کن: آنی شوم که تو می خواهی، نه آنی شوم که خودم می خواهم... الهی شکر🤲 @quranekarim1398
در روز شهادت امام سجاد اندوه بزرگی به دل ما افتاد مهمان عزیز ما شده قربانی ای دشمن خون ریز و نجس، مرگت باد... @quranekarim1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظاتی از آخرین دیدار روز گذشته شهید اسماعیل هنیه با رهبر انقلاب @quranekarim1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رجز طوفانی حاج رسیده وقت انتقام که کارتان شود تمام کار و بارتان شود فقط، انتظار مرگ ✊ 🇵🇸🇮🇷 ✊ 🇵🇸🇮🇷 💔 @quranekarim1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌐 و چهارمین دوره مسابقات سراسری قرآن کریم خواهران شاغل ، همسران و فرزندان کارکنان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران 🌀 پایگاه هوایی شهید فکوری تبریز 🔻۱۵ مرداد افتتاحیه ساعت هفت صبح 🔻ایام مسابقات ۱۵ تا ۱۷ مرداد ماه هر روز صبح و بعدازظهر 🔻۱۸ اختتامیه ساعت ۸صبح 🍃 اداره عقیدتی سیاسی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران ( قرآن عترت و نماز) 🍃 @quranekarim1398
✏️ بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون ملت عزیز ایران! ✏️ رهبر شجاع و مجاهد برجسته‌ی فلسطینی جناب آقای اسماعیل هنیه در سحرگاه امروز به لقاء‌الله پیوست و جبهه‌ی عظیم مقاومت عزادار شد. رژیم صهیونی جنایتکار و تروریست، میهمان عزیز ما را در خانه‌ی ما به شهادت رسانید و ما را داغدار کرد، ولی زمینه‌ی مجازاتی سخت برای خود را نیز فراهم ساخت. ✏️ شهید هنیه سالها جان گرامی‌اش را در میدان مبارزه‌ئی شرافتمندانه بر سردست گرفته و آماده‌ی شهادت بود، و فرزندان و کسان خود را در این راه تقدیم کرده بود. او از شهید شدن در راه خدا و نجات بندگان خدا باک نداشت، ولی ما در این حادثه‌ی تلخ و سخت که در حریم جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است، خونخواهی او را وظیفه‌ی خود می‌دانیم. ✏️ اینجانب به امت اسلامی، به جبهه مقاومت، به ملت شجاع و سرافراز فلسطین و بالخصوص به خاندان و بازماندگان شهید هنیه و یکی از همراهانش که با وی به شهادت رسیده است، تسلیت عرض می کنم و علوّ درجات آنان را از خداوند متعال مسألت می‌نمایم. سید علی خامنه‌ای ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ مصادف با ۲۵ محرم ۱۴۴۶
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 💎 ✳️خواهر بزرگوار سرکار خانم حمیدی 🔹️از اینکه در کنف الطاف خاصه الهی و توجهات حضرت ولی عصر (عج)، سالیان متمادی را در کسوت خدمت به ساحت مقدس قرآن کریم به انجام وظیفه‌ای ثمربخش و موثر پرداخته‌اید و اینک که به تقدیر الهی توفیق خدمت گزاری در مسند تعلیم و تربیت در آموزش و پرورش نصیب‌تان شده است، بسی شایسته است به پاس تلاش‌ها و زحمات مستمر شما در راستای برگزاری برنامه ها و فعالیت های قرآنی و توسعه و نشر فرهنگ قرآن در جامعه اسلامی، کمال تقدیر و نهایت سپاس و قدردانی را خدمت حضرت‌عالی و خانواده محترم که در این تلاش و به ثمر رسیدن آن یار و همراه شما بوده‌اند، ابراز داریم. 🔸️جامعه قرآنی پایگاه هیچ‌گاه خاطره‌ی تلاش‌های بی وقفه، پیگیری و سخت‌کوشی شما را در ابعاد مختلف (اجرایی، آموزشی و پژوهشی) که در جای جای آن اثر قدم‌های پشتکار و همت شما بر آن موج می‌زند را از یاد نمی‌برند و خدمات ارزنده شما به یادگار خواهد ماند و این باقیات صالحات، چون چراغی فرا روی زندگی و آینده و فردای شما خواهد بودکه «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ». 🔹️از خداوند متعال توفیق و سربلندی پیش از پیش شما را مسئلت می‌نماییم. لطف حق، یار و ساقی کوثر یاور شما باشد. 🔰عقیدتی سیاسی پایگاه هوایی شهید بابایی (قرآن، عترت و نماز)
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 💎 ✳️ خواهر بزرگوار سرکار خانم فاطمه دماوندی (شیراوند) 🔹️حسن انتصاب جنابعالی به عنوان رابط قرآنی خواهران در کوی سازمانی پایگاه هوایی شهید بابایی که نشأت گرفته از درایت، تعهد، تجربه و سوابق شما در حوزه فعالیت های قرآنی به ویژه آموزشهای عمومی و تخصصی قرآن کریم می باشد را صمیمانه تبریک و تهینت عرض نموده و رجای واثق داریم تعهد و کارآمدی هاي‌ برجسته شما نوید بخش دستیابی هر چه بیشتر به قله های رفیع پیشرفت و توسعه فرهنگ قرآنی در سطح شهرک شهید بابایی خواهد بود. 🔸️امید است با عنایت خداوند متعال و در ظلّ توجهات حضرت ولی عصر(عج) در جهت توسعه و تعمیق فرهنگ حیات‌بخش قرآن کریم و تعالیم انسان ساز اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) موفق و سربلند باشید. 🔰عقیدتی سیاسی پایگاه هوایی شهید بابایی (قرآن، عترت و نماز)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و یکم: دست زهرا را توی دستم گرفتم و از جا بلند شد، هر چه بیشتر فکر می کردم ، بیشتر به این نتیجه میرسیدم که تنها راه موجود همین است. بله باید دست بکار بشوم، حتما توی اون آشپز خونه کوفتی ،چاقویی چیزی پیدا میشد. اگر کریستا و همدستانش میخوان منو امثال زهرا را برای اهداف شیطان پرستانه شان قربانی کنند، چرا من نتونم جان این ابلیسک ها را بگیرم؟! حتما میتونم...اما...اما بعدش چی؟ الان مطمئن بودم که توی اتاقی که هستم دوربین نداره، آخه اونجور که الی می گفت ،تمام زوایای اتاق را بررسی کردم، بعدم این اتاق چیز به خصوص جای پنهان یا حتی تابلویی چیزی نداشت که دوربین کار گذاشته باشند و از طرفی مایی که اینجا آمدیم ، همه جوره پاکسازی شدیم و انگار توی لندن وجود خارجی نداریم ،پس واقعا لازم نبود ما را زیر نظر بگیرن و این یک شانس خوب بود برای ما... همانطور که دست زهرا توی دستم بود ،ناخوداگاه طول و عرض اتاق را می پیمودم، به میز و صندلی ها رسیدم، زیر بازوی زهرا را گرفتم و روی صندلی نشوندمش و جلوی پاش زانو زدم. دست کوچک زهرا را توی دستم گرفتم و گفتم: زهرا جان، آنطوری که متوجه شدم ما الان توی لندن هستیم، تو گفتی که با بابا و مامانت لندن زندگی میکردی و بابات انگلیسی هست درسته؟! زهرا که با بهت به من نگاه میکرد، آب دهنش را قورت داد و سرش را به نشانهٔ بله تکون داد. شانه های شکنندهٔ زهرا را توی دستم گرفتم و ادامه دادم: اگر یک اتفاقی بیافتد که بشه از این خونه فرار کنیم ، آیا میتونی ، جایی که زندگی می کردی را پیدا کنی؟ آیا آدرس خونه تان را داری؟! زهرا سرش را پایین انداخت و گفت: نه! لندن شهر بزرگی هست، من نمی تونم خونه مان را پیدا کنم، آخه همیشه با ماشین بابا یا مامان توی شهر میرفتیم.. گونه اش را ناز کردم و آه کوتاهی کشیدم که یکدفعه زهرا گفت: اگر یه موبایل داشته باشیم میتونم به پدرم زنگ بزنم من شماره اش را حفظم و شروع کرد به گفتن شماره ای که در خاطرش ثبت بود... انگار دنیا را به من داده بودند...زهرا می گفت و من تکرار می کردم.. باید به فکر یک اسلحه بودم، یه چاقو و حتی یه کارد یا یه قیچی.. از جا بلند شدم، باید به بهانه غذا درست کردن دنبال اون وسیله میگشتم. ادامه دارد.. 📝به قلم : ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و دوم: دوباره زهرا را تنها گذاشتم و بیرون رفتم. داخل آشپزخانه شدم، یخ گوشت ماهی باز شده بود. کشوهای کنار اجاق گاز را یکی یکی باز کردم. خبری از چاقو نبود، اما چند تا کارد بود. یکیشون را برداشتم و وانمود کردم می خوام باهاش گوشت را تیکه تیکه کنم، اما می خواستم ببینم چقدر تیز هست. نه خوب بود، در کابینت بالا را باز کردم و شیشه روغن را بیرون آوردم، گاز را روشن کردم و مشغول سرخ کردن شدم در همین حین در اتاق کریستا باز شد و بدون اینکه نگاهی به من بیاندازد با عجله به طرف در ورودی رفت. خودم را به جایی رسوندم که در ورودی توی دیدم بود. متوجه نشدم کی پشت در هست ، اما یک شئ کوزه مانند با رنگی سیاه ،به دست کریستا بود. کریستا کوزه سیاه را توی آغوش گرفته بود، انگار یک چیز خیلی گرانبها داره. خیلی کنجکاو شده بودم تا بدانم داخل اون کوزه چی چی هست؟ کریستا نگاهی بهم انداخت و وارد آشپزخانه شد،بوی گوشت ماهی سرخ شده توی فضا پیچیده بود. انگار اشتهای کریستا هم باز شده بود. کوزه سیاه را روی کابینت کنار اجاق گاز گذاشت و قاشقی از جاقاشقی کنار سینک برداشت و به طرف ماهیتابه آمد. خودم را کشیدم کنار، کریستا همانطور که چشم به ماهی داشت گفت: به به...آشپزی هم بلدی پس.. پیش خودم گفتم چه آشپزی... خودم را نزدیک کوزه سیاه کردم و عمدا دستم را به کوزه زدم و در یک چشم بهم زدن کوزه نقش زمین شد و با صدای شترقی، شکست.. و سرامیک های کرم رنگ کف آشپزخانه رنگ میگرفت...باورم نمیشد.. همانطور که خیره به خون زیر پایم بودم ، متوجه کریستا شدم که خرناس کنان به سمتم میامد... ناخوداگاه کارد را برداشتم و به طرف اتاق فرار کردم. کریستا که انگار دیوانه شده بود پشت سرم شروع به دویدن کرد وهمزمان زیر لب فحش میداد.. خودم را داخل اتاق پرت کردم و در را بستم و پشت در نشستم. زهرا با دیدن من شروع به جیغ کشیدن کرد و من گیج بودم ولی زهرا حق داشت،کارد دستم و خونی که از کوزه روی لباس و پاهام ریخته بود باعث ترس زهرا شده بود و زهرا پشت سر هم جیغ میکشید و کریستا هم با مشت های محکم به در میکوفت مدام تهدیدم میکرد تا در را باز کنم. ادامه دارد... 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 ادامه دارد
زن، زندگی ،آزادی قسمت شصت و سوم: نمی دونستم چکار کنم، گیج بودم ، از یک طرف جیغ های مدام زهرا و از طرف دیگه تهدیدهای کریستا.. در یک لحظه تصمیم خودم را گرفتم، از جا بلند شدم در را باز کردم، کریستا که انگار گارد گرفته بود کمی عقب رفت، من در حالکیه کارد آشپز خانه را نشونش میدادم به طرفش رفتم و با صدایی محکم گفتم: خودت را برای مرگ آماده کن.. با این حرف انگار شیرین ترین جوک دنیا را برای کریستا تعریف کرده باشم، شروع کرد به خندیدن و کارد دست من را نشان میداد و میگفت: با این می خوای منو بکشی؟! زهرا که به دنبالم بیرون آمده بود ، باز شروع به جیغ کشیدن کرد. کریستا با خشم نگاهی به صورت زهرا کرد و گفت: اینو خفه اش کن و در یک لحظه اسلحه ای را از زیر پیراهنش بیرون کشید و به سمت من نشانه رفت. دست پاچه شدم ، نمی دونستم چکار کنم، کارد را به گوشه ای پرت کردم ، زهرا را توی بغلم گرفتم، با اشارهٔ کریستا به سمت یکی از مبل ها رفتم. همانطور از شدت استرس بدنم به لرزه بود موهای زهرا را نوازش می کردم که آرام گیرد. در همین حین صدای زنگ در بلند شد.. یعنی کی میتونست باشه؟! کریستا که انگار انتظار کسی را نداشت با تعجب به در نگاهی کرد و سریع اسلحه را زیر لباسش پنهان کرد و به ما اشاره کرد که عادی باشیم و حرکت اضافه انجام ندیم و با انگشتش ما را تهدید کرد که هر حرکت اضافه مساوی با مرگمون خواهد شد. نفسم را آهسته بیرون دادم، به زهرا نگاهی انداختم و‌دیدم او به در چشم دوخته است. کریستا موهای بلند و بور و لختش را مرتب کرد ، نفسش را آرام بیرون داد لبخندی ساختگی روی لب گذاشت و در را باز کرد. ناگهان در یک لحظه دو مرد که لباس پلیس به تن داشتند کریستا را کنار زدند و وارد خانه شدند. کریستا اعتراض کنان گفت: شما حق ندارید... یکی از مردها به سخن درآمد و گفت: همسایه ها به پلیس زنگ زدند انگار صدای جیغ کودکی از اینجا می آمده.. و با دیدن زهرا به طرف ما آمدند. کریستا اعتراض کنان جلوی یکی از آنها را گرفت و‌گفت: شما حق ندارید داخل این خانه شوید ،اینجا هیچ کس مجوز ورود ندارد و چیزی آرام در گوش مأمور پلیس گفت که من متوجه آن نشدم. زهرا که انگار با دیدن پلیس ها آرام شده بود، از بغل من پایین آمد و.. ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺