eitaa logo
مصباح قرآنیان ۳
1.9هزار دنبال‌کننده
23.7هزار عکس
5.6هزار ویدیو
516 فایل
با سلام اطلاع رسانی کلیه برنامه های قرآنی مرکز قرآن ، عترت و نماز اع س نهاجا به متسابقین و فعالان قرآنی در سطح کل‌ کشور وآموزش قرآن کریم (از مبتدی تاپیشرفته ) با مسابقه جذاب آیدی رئیس مرکز قرآن، عترت و نماز ا.ع.س نهاجا: @smmostafavi
مشاهده در ایتا
دانلود
صفحه 8⃣4⃣5⃣ سوره مبارک 🔹17 - ‌پس‌ فرجام‌ ‌آن‌ دو ‌این‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ دو جاودانه‌ ‌در‌ آتش‌ باشند، و سزای‌ ستمگران‌ همین‌ ‌است‌ 🔸18 - ای‌ کسانی‌ ‌که‌ ایمان‌ آورده‌اید! ‌از‌ ‌خدا‌ پروا دارید، و انسان‌ باید بنگرد ‌که‌ ‌برای‌ فردا چه‌ پیش‌ فرستاده‌ ‌است‌، و ‌از‌ ‌خدا‌ بترسید بی‌تردید ‌خدا‌ بدانچه‌ می‌کنید آگاه‌ ‌است‌ 🔹19 - و مانند کسانی‌ نباشید ‌که‌ ‌خدا‌ ‌را‌ فراموش‌ کردند ‌پس‌ ‌خدا‌ ‌هم‌ خودشان‌ ‌را‌ ‌از‌ یادشان‌ برد آنان‌ همان‌ فاسقانند 🔸20 - دوزخیان‌ ‌با‌ بهشتیان‌ یکسان‌ نیستند، بهشتیانند ‌که‌ کامیابند 🔹21 - ‌اگر‌ ‌این‌ قرآن‌ ‌را‌ ‌بر‌ کوهی‌ نازل‌ می‌کردیم‌، بی‌شک‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌از‌ بیم‌ ‌خدا‌ خاکسار و متلاشی‌ می‌دیدی‌، و ‌این‌ مثل‌ها ‌را‌ ‌برای‌ مردم‌ می‌زنیم‌، ‌باشد‌ ‌که‌ ‌آنها‌ فکر کنند 🔸22 - ‌او‌ خدایی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌غیر‌ ‌از‌ ‌او‌ معبودی‌ نیست‌، داننده‌ی‌ نهان‌ و آشکار ‌است‌، اوست‌ هستی‌ بخش‌ مهربان‌ 🔹23 - ‌او‌ خدایی‌ ‌است‌ ‌که‌ جز ‌او‌ معبودی‌ نیست‌، فرمانرواست‌، پاک‌ ‌است‌، عاری‌ ‌از‌ ‌هر‌ نقصی‌ ‌است‌، ایمنی‌ بخش‌ ‌است‌، نگاهبان‌، شکست‌ ناپذیر، قدرت‌ مدار و ‌با‌ کبریاست‌ خداوند ‌از‌ ‌هر‌ چه‌ شریک‌ ‌او‌ کنند منزه‌ ‌است‌ 🔸24 - ‌او‌ خدای‌ خالق‌ هستی‌ بخش‌ صورتگر ‌است‌ ‌که‌ بهترین‌ نام‌ها و صفات‌ ‌از‌ ‌آن‌ اوست‌ آنچه‌ ‌در‌ آسمان‌ها و زمین‌ ‌است‌ [جمله‌] تسبیح‌ ‌او‌ گویند، و ‌او‌ شکست‌ ناپذیر حکیم‌ ‌است‌. 📚ترجمه @quranekarim1398
⚜سبک زندگی قرآنی 🍂قدر خود را بالا ببرید. 🍂 🔶إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ⚡️یکی از معانی قدر، اندازه و مقدار است. 🍁شب قدر، یعنی شبی که در آن، قدر هرکس معین شده و هر کس به اندازه ی ظرف وجودیش، از رحمت خدا دریافت می‌کند. 🍃قدر هرکس، براساس خواسته ها و اهدافش تعیین می شود. ✅در شب قدر، افقهای دید خود را وسعت بخشیم و به اهداف عالیه روحی بیندیشیم تا به همان میزان نیز بهره مند گردیم. @quranekarim1398
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه -11 مرداد ۱۴۰۳ میلادی Thursday 01_ August قمری: ،الخميس 26 محرم 1446 🏴🏴🏴🏴🏴 🌹 امروز متعلق است به: ▪️حضرت حسن بن علي العسكري عليه السّلام 🏴🏴🏴🏴🏴 ❇️ وقایع مهم شیعه: ▪️مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️9 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️24 روز تا اربعین حسینی ▪️32 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️34 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ✅ با ما همراه شوید... @quranekarim1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باسلام هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم 🌷 بسیجی شهید محمدرضا مرادپور 🌷 تولد ۱۰ فروردین ۱۳۴۹ بندر کیاشهر استان گیلان 🌷 شهادت ۱۱ مرداد ۱۳۶۶ منطقه جنگی شیخ صالح در استان کرمانشاه 🌷 سن موقع شهادت ۱۷ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ وصیتم را چنین آغاز می کنم، مادر جان برایم گریه نکن چون که دشمن از گریه کردنت خوشحال می شود پس بخند و خوشحال باش که یک فرزندت نثار اسلام شده است. ✅ پس بخند و خوشحال باش که فرزندت به یکی از لاله های بهشت زهرا س پیوست ✅ مادر جان از این ناراحت نباش که من چرا شهید شدم از این ناراحت باش که چرا نتوانستم بیشتر از این دِین خود را به اسلام و مسلمین ادا کنم. ✅ مادر جان با ریختن خون من جوانان، بپا خواهند خواست و نمی گذارند که اسلحه من بر روی زمین افتد، با ریختن خون من خفتگان بیدار خواهند شد، پس از ریختن خون ناچیز من نگران و دلگیر مباش ✅ مادر جان خواهر کوچکم را چون حضرت زینب س تربیت کنید بگویید به آن بیاموزند، حجابش را در مقابل چشم نامحرم حفظ کند. 🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدایی که امروز سالگرد شهادتشان می‌باشد و این شهید عزیز فاتحه با صلوات 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله @quranekarim1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - نماهنگ اتحداک - حسین طاهری.mp3
6.75M
ای ای یار برخیز و علم بردار ای چشم و دل بیدار نفرین بر دنیای بی دردی نفرین بر نامردی نامردی 🎙 🖤 💔 🇵🇸🇮🇷✊ 🇵🇸🇮🇷✊ @quranekarim1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌فرازي زيباوكمياب ازتلاوت سوره ضحي باصداي مرحوم استاداحمدعزيزابوشعيشع برادرمرحوم استادابوالعينين شعيشع وفرازي ازتلاوت سوره نجم خوداستادابوالعينين شعيشع @quranekarim1398
☆•❈﷽❈•☆ ❈نهج‌البلاغه در آینه تصویر❈ ♦️فَإِنَّمَا أَهْلُهَا کِلَابٌ عَاوِیَةٌ، وَ سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ، یَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَی بَعْضٍ، وَ یَأْکُلُ عَزِیزُهَا ذَلِیلَهَا، وَ یَقْهَرُ کَبِیرُهَا صَغِیرَهَا. ♦️همانا دنـــیاپرســتان چونان سگ‌های درنده، عوعوکنان، برای دریــــدن صیــد در شــــتابند، برخی به برخی دیگر هجوم آورند، و نیرومندشان، ناتوان را می‌خورد، و بزرگ‌ترها کوچک‌ترها را. 📚 نهج‌البلاغه، فرازی از نامه ۳۱ (بند۱۳) @quranekarim1398
صفحه ۱۷ 🌸🌸🌸🌸 سوره بقره آیه ۱۰۹ ✨وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ @quranekarim1398 🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/Golvajeh1985
صفحه ۱۷ 🌸🌸🌸🌸 ✨أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ ✨ 🌱۱-سوره بقره آیه ۱۰۷ ✨أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ 🌱۲-سوره مائده آیه ۴۰ ✨أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ۳-سوره حج آیه ۷۰ ✨أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَٰلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ 🌸🌸🌸🌸 ✨و اقیموا الصلوة و آتوا الزكاة✨ 🌱۱-سوره بقره آیه ۴۳ ✨وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ 🌱۲-سوره بقره آیه ۱۱۰ ✨وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ 🌱۳-سوره نور آیه آیه ۵۶ ✨وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ @quranekarim1398 🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/Golvajeh1985
🔰 با برنامه ریزی می‌توانید برای تمام کارهای خود ، وقت مشخصی در نظر بگیرید و زمان خود را در هفته یا روز مدیریت کنید . در نتیجه ، بارِ روانیِ انبوهِ کارها ، به شدت کم میشود... و اینگونه تمام وظایف خود را با آرامش انجام میدهید . _ برنامه هفتگی : ابتدا باید جدولی مثل برنامه هفتگی دانش آموزان تهیه کرد که ستون آن شامل شنبه تا جمعه می باشد و سطر اول آن شامل کارهای روزمره قرآنی به ترتیب ده درس، حفظ جدید ، مرور ، مباحثه و پرسش،استماع ترتیل و ترجمه و تفسیر و ... میباشد. 👈 به عنوان مثال خانه های جدول را در مقابل روز یکشنبه به این صورت پر کنید : یکشنبه ؛ ده درس =ص ۲۰ تا ۳۰ ✅ دوره = ص ۱تا ۲۰✅ حفظ جدید= ص۳۱✅ مباحثه✅ و... _ برنامه ریزی روزانه : ابتدا ۱ تا ۲۴ را به صورت زیر هم ، روی یک ورق می نویسیم و سپس جلوی هر ساعت ، کار مربوط به آن را می نویسیم مثلاً جلوی ساعت ۶ مینویسیم قرآن ، جلوی ساعت ۷ مینویسیم صبحانه ، جلوی ساعت ۸ کارِخانه و غیره... _ نکته ی بسیار مهم در برنامه ریزی توجه به اولویت انجام کارهای قرآنی است . به این صورت ؛ ابتدای روز ده درس ، سپس حفظ جدید و بعد مرور و در فرصتهای بعدی، کارهای متفرقه ( کارهای متفرقه مثل تمرین سر آیه ، ابتدا انتهای صفحه ، تجوید و...) @quranekarim1398 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عزیزان این مطلب رو به عنوان تجربه شخصی خودم وبسیاری از حفاظ گرامی خدمتتون عرض کنم که، اگر برنامه زندگیتون رو با قرآن تنظیم کنید، برکات بسیار آنرا مشاهده می‌فرمائید ،یعنی اولویت اول زندگی شما قرآن باشد ، نه اینکه همه کارهایم را انجام دهم بعد بروم سراغ حفظ ،بلکه باید با توجه به برنامه حفظ امروزم برنامه زندگیم رو تنظیم کنم. باور کنید که وقت کم نمی آورید و علاوه بر آرامش در کارها ، در انجام سایر امور زندگی هم موفق میشوید پس اولویت اول زندگی من = حفظ قرآن من این شعار✊ ماست . نگران نباشین و به قرآن اعتماد کنید.💪 @quranekarim1398
✍ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: درخواست مي كند به برگردد [تا نماز بخواند] ، و اين سخن خداوند متعال است كه وقتی یکی از آنان می رسد می گوید: 🙏 (پروردگارا مرا برگردانيد تا شايد عمل شايسته انجام دهم در آن چه ترک کرده ام ، هرگز [به او داده نمی شود] آن تنها سخني است که می گوید ، و پیش روی آنها تا روزي كه برانگيخته شوند [یعنی قیامت] فاصله است. ) 📚 (بحارالانوار ، ج 77 ، ص 58 . اصول وافي ، ج 2 ، ص 65) @quranekarim1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
alef_bacheh.mp3
10.75M
؛ الف بچه 😍 اول : مثل گوسفندم اگه ... 🐑🐏 کاری از مرکز تخصصی نماز @quranekarim1398
اردوی زیارتی سیاحتی مشهد اردهال ویژه کارکنان وظیفه در قالب طرح میثاق یار عقیدتی سیاسی ستاد و قرارگاه پشتیبانی نهاجا(قرآن عترت و‌ نماز) @quranekarim1398
_نلاین زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و چهارم: زهرا همانطور که به طرف یکی از پلیس ها میرفت ،کریستا را نشان داد و با زبان انگلیسی گفت: این خانم منو اذیت می کنه، اون می خواد ما را بکشد. کریستا که تازه متوجه شده بود زهرا انگلیسی می داند و اصلا نمی توانست قبول کند که از یک بچه رکب خورده مات و مبهوت بود و زیر لب میگفت:لعنتی...لعنتی انگلیسی بلد هست. یکی از پلیس ها دست زهرا را گرفت و به طرف در خروجی راه افتاد و تا کریستا به خود بیاید، زهرا را از در خارج کرد. کریستا که انگار شوکه شده بود ، خود را به پلیس دیگر رساند و گفت: شما حق ندارید کسی را از اینجا خارج کنید ،گفتم که اینجا... پلیس دوم بی آنکه حرفی بزند ، کریستا را کنار زد و به طرف در رفت. کریستا در حالیکه تلفن همراهش را بیرون میاورد تا شماره ای را بگیرد ، فریاد زد: صبر کنید لعنتی ها...صبر کنید الان خود پلیس به شما میگه که کار شما درست نیست ، آخه با پلیس هماهنگی شده و کسی مجوز ورود به این خانه را ندارد. اما دیر شده بود و من از جا بلند شدم و دیدم زهرا سوار ماشین پلیس شد، همانطور که از اشک از چشمانم جاری بود برایش دست تکان دادم، خوشحال بودم که لااقل این دختر از چنگال این دیوان ادم خوار رهایی یافته، گرچه اطمینان نداشتم جایش بین پلیسهای اینجا امن باشد ، اما هر چه بود بهتر از کشته شدن به دست عفریته ای چون کریستا بود. کریستا پشت سرم آمد، تنه ای به من زد و همانطور که رد ماشین پلیس را نگاه می کرد ، زیر لب حرفهای نامفهومی میزد. در را بست و آن را قفل کرد، کلید را برداشت داخل جیب لباسش گذاشت و همانطور که میگفت: الو... به سمت اتاقش رفت. انگار می خواست من از حرفهایش چیزی متوجه نشوم داخل اتاق شد و در را بست، به سرعت خودم را به اتاق رساندم و گوشم را به در چسپاندم، اما فایده ای نداشت ، چون در عایق صدا داشت چیزی نمی شنیدم. نفسم را آهسته بیرون دادم، نگاهی به آشپزخانه که کفش مملو از خون بود انداختم و با خود فکر کردم، احتمالا خون انسان بی گناهی در آن کوزه بود که می بایست خوراک کریستا و یا زهرای معصوم شود. با گفتن نام زهرا ، قلبم بهم فشرده شد، این دخترک زیبا عجیب مهرش به دلم نشسته بود، هنوز خیلی از رفتنش نمی گذشت که بدجور دلم برایش تنگ شده بود،اما خوشحال بودم که از این قفس جسته است. نگاهم خیره به خون روی سرامیکها بود که تازه متوجه سر و وضع خودم شدم، باید لباسم را عوض می کردم و پاهایم را میشستم.. ولی خیلی عجیب بود،اون پلیس ها اصلا توجهی به من نکردند،به نظرم نوعی دستپاچگی توی رفتارشون بود.. می خواستم به سمت حمام بروم که ناگهان در اتاق کریستا باز شد و‌کریستا با چشمانی که انگار از حدقه بیرون آمده بود به سمت یورش آورد و با لحنی ترسناک گفت... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و پنجم: کریستا به سمتم یورش آورد و گفت: لعنتی...تو کی هستی؟ چطور با اونا در ارتباط بودی؟! اصلا چرا چرا.... من گیج و مبهوت بودم ، این چی داشت میگفت.. با ترس و لکنت گفتم: با ک...کی...؟ کریستا عصبانی تر به سمت یورش آورد و دسته ای از موهای بلندم را در دستش گرفت و گفت: اون دختره انگلیسی بلد بود ، یعنی جاسوس بود، تو هم جاسوسی ، تو هم لنگهٔ اون برادرت هستی، من بهشون هشدار دادم اما توجه نکردند ...حالا باید بفهمند...خاک بر سر جولیا که به خاطر یک کینه، تمام ما را... وای خدای من! این چی داشت میگفت: برادرم؟! سعید؟! اون این وسط چکاره هست؟ من...من چه نقشی دارم؟! آب دهنم را به زور قورت دادم و گفتم: زهرا جاسوس نبود اون فقط یه دختر بچهٔ بی گناه و دورگه بود...چرا فکر میکنی یه بچه چهارساله جاسوسه؟! قضیه برادر من چیه؟! چرا...چرا فکر.. کریستا نگذاشت حرفم تمام بشه، وسط حرفم پرید و اسلحه اش را از زیر لباسش بیرون آورد و در حالیکه مغز من را نشانه رفته بود با فریاد گفت: خودت را به موش مردگی نزن، من که خوب میدونم تو از ایران پاشدی اومدی که انتقام خون برادرت را بگیری...اونم از جولیا...خواهر نادان من...اما من اجازه نمی دم دیگه حرکت اضافی کنی قبل از اینکه تو و اون همدست های کثیفت بخواین کاری کنین تو رو میکشم و یک لیوان از خون گرمت میخورم و مراسمی را که قرار بود با اون دختر بچه ها انجام بدم، با تو انجام میدم. مغزم داشت سوت میکشید ،قدرت تحلیل هیچی را نداشتم، این چی میگفت خدای من؟! کریستا قدم قدم به جلو میامد و هر قدمی که نزدیک تر میشد ، ترس من بیشتر میشد. باید سر در میاوردم، اگر قرار بود بمیرم ، باید می فهمیدم چه اتفاقی افتاده...پس آب دهنم را دوباره قورت دادم و در حالیکه خیره تو چشمای کریستا بودم، سعی کردم وانمود کنم عادی هستم پس شمرده شمرده گفتم: بیا یک معامله کنیم، اول تو بگو داستان سعید چیه ، بعد من اطلاعات خیلی مهمی راجع به گروهمون که قرار بود داخل شما نفوذ کنند میدم. اطلاعاتی که برای شما خیلی حیاتی هست. کریستا در حالیکه چشمهاش را ریز کرده بود گفت: از چی حرف میزنی؟ نفوذ؟ داخل مجموعهٔ ما؟! سرم را تکون دادم و گفتم: بله...اگر حقیقت را به من بگی...حقیقت را بهت میگم.. کریستا که انگار عصبانیتش کمتر شده بود و حس کنجکاویش گل کرده بود.صندلی چوبی را جلوی مبلی که رویش نشسته بودم ، قرار داد و در حالیکه اسلحه دستش همچنان به سمت من بود، روی صندلی نشست. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
_نلاین زن، زندگی، آزادی قسمت شصت و ششم: کریستا خیره در چشمهام شد و گفت: وای به حالت حقیقت را نگی، اصلا اجازه نمی دم تا روز مراسم زنده بمونی و پیشکش لاوی بزرگ بشی، همینجا کلکت را می کنم ،فهمیدی؟! آب دهنم را آرام قورت دادم و سرم را به نشانهٔ بله تکون دادم. کریستا نفسش را محکم بیرون داد و گفت: یعنی تو واقعا از کارهای برادرت خبر نداری؟ آرام گفتم : نه،برادر من چندسال پیش فوت کرده ،مگه چکار میکرده؟! کریستا آرام گفت: پس جولیا حق داشت بگه که تو اصلا از هیچی اطلاع نداری،اما اگر اطلاع نداشتی چرا با صفحه مجازی برادرت با ما در ارتباط بودی؟! شونه هام را بالا انداختم وگفتم: بعد مرگ سعید انگار من وارث تمام داشته هاش شدم، کتاباش، اتاقش، لپ تاپ و کامپیوترش و طبیعی هست جایی از صفحه مجازیش استفاده کنم. گرچه سعید هر چه پیام داشت پاک کرده بود، اما، جولیا خودش به من پیام داد. کریستا نیشخندی زد و گفت: جولیا بر عکس ادعاش خیلی احمق هست ،اون گول برادرت را خورد و فکر می کرد برادرت دختر هست و البته برادر موذی تو ،نقشش را خوب بازی کرده بود،اون..اون اطلاعات زیادی راجع به ما و اعتقاداتمون داشت اما ما نمی دونستیم و جولیا به خیال انکه مورد خوبی برای قربانی کردن در مراسم هر سالهٔ ما پیدا کرده ، خواست اونو درست مثل تو به اینجا بیاره و.. اما رو دست خورد و برادر لعنتی تو همه چی را بهم ریخت ، البته نتیجهٔ کارش هم دید، مثل یک گنجشک از نفس انداختیمش ...کریستا که انگار احساس قدرت می کرد از جا بلند شد و به سمتم آمد و گفت: بله، قدرت ما را دست کم نگیر، ما قادریم هر که را اراده کنیم از جلوی راهمون برداریم و سپس جلوی من ایستاد و با اسلحهٔ دستش چانه ام را بالا گرفت و ادامه داد: حالا تو اعتراف کن،تو ما را به کدام گروه فروختی حقیقت ماجرا چی هست؟هااا من واقعا گیج بودم، انگار در دریایی بی انتها در حال غرق شدن بودم، حالا می فهمیدم ، اون تصادف ...اون تصادف که جان برادر یکی یکدانه ام را گرفت ، طراحی همین شیطان پرستها بود..‌ خدای من!! سعید... ناگهان با صدای فریاد کریستا به خودم آمدم: میگم اعتراف کن...تو قول دادی حقیقت را بگی.. آب دهنم را محکم قورت دادم و‌گفتم:ح..ح...حقیقت اینه من هیچی نمی دونم و گول جولیا را خوردم و‌اومدم اینجا هم تحصیل کنم وهم زندگی سرشار از آزادی و راحتی داشته باشم.. کریستا که انگار با هر حرف من آتش عصبانیتش شعله ورتر میشد، سر اسلحه را روی شقیقه هام گذاشت و گفت: من میکشمت لعنتی... ادامه دارد.. 📝به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌐 و چهارمین دوره مسابقات سراسری قرآن کریم خواهران شاغل ، همسران و فرزندان کارکنان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران 🌀به میزبانی پایگاه هوایی شهید فکوری تبریز 🔻۱۵ مرداد افتتاحیه ساعت هفت صبح 🔻ایام مسابقات ۱۵ تا ۱۷ مرداد ماه هر روز صبح و بعدازظهر 🔻۱۸ اختتامیه ساعت ۸صبح 🍃 اداره عقیدتی سیاسی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران ( قرآن عترت و نماز) 🍃 @quranekarim1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا