eitaa logo
همتا 🌱
5.1هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
879 ویدیو
5 فایل
رمان زیبای همتا به قلم الف_یوسفوند کپی حرام و پیگرد قانونی دارد ❌ جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم ❤ عضو انجمن رسمی رمان‌های آنلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/11
مشاهده در ایتا
دانلود
هنوز پیدا نشده؟ سدره سر به زیر جوابم را داد نه با صدای بلند بغضم شکست با دست آنها را کنار زدم و از جایم بلند شدم به طرف جا رختی رفتم و لباس گرمی از لباس گرمهای نویان که به آن آویزان بود برداشتم کاپشن نیان هم برداشتم و در آغوش کشیدم و بعد از پوشیدن کفشهایم با عجله از خانه خارج شدم. کجا داری میری؟! با صدای آسوده بانو سر برگرداندم به روی پله ها ایستاده بود. با گریه گفتم میرم دنبال دخترم آسوده بانو با عجله از پله ها پایین آمد خودش را به من رساند و بازویم را گرفت و گفت کجا می خوایی بری داخل این تاریکی؟ نویان رفته دنبالش؟ میخوایی بری تا خوراک شغالها بشی؟ فریاد زدم نویان اگر میخواست پیداش کنه تا الان بچم رو پیدا میکرد برام مهم نیست چه بلای سرم میاد مهم اینکه بچم رو پیدا کنم. آسوده بانو هم مانند خودم با صدای بلند گفت احمق اگر بلای سرت بیاد دخترت رو چطور میخوایی پیدا کنیها؟ احمقی دیگه بیا داخل نویان هم با نیان برمیگرده بازویم را از دستش بیرون کشیدم و در حالی که به طرف در می رفتم گفتم نمی خوام خودم باید برم دنبال .بچم اونا نمیتونند پیداش کنند بچه الان سردش اگر رفته باشه داخل جنگل حتما مریض میشه کاپشنش باهاش نیست میرم پیداش کنم تا الانم حتما گرسنش شده