بیشترین چیزی که در عشق تو آزارم می دهـــد این است کـــه چـــرا نمی توانم بیشتــر دوستت بدارم؟! ⁦

♥️ چه مؤمنانه نام مرا آواز ميكنى! و دل ات كبوتر ِآشتى ست درخون تپيده به بام ِ‌تلخ. با اين همه چه بالا چه بلند پرواز ميكنى! ... #احمد_شاملو #دلنوشته #عشق ‌‌‎‌‌‎‌‌‎ ‌‌‎ ♥️

می شناسمت، چشم های تو میزبان آفتابِ صبحِ سبزِ باغ هاست؛ می شناسمت. • شفیعی کدکنی عصر بخیر

❌این یک دقیقه ویدیو را حتما ببینید و مردم و کودکان بی پناه لبنان را در سرمای شدید بیروت تنها نگذارید 💢 تمام برنامه‌های جبهه جهانی شباب‌المقاومة در امور لبنان با هماهنگی دفاتر رسمی حزب‌الله لبنان در بیروت و قم صورت می‌گیرد. 🔸 کمک‌های خود به مردم لبنان و امور اجتماعی مربوطه را به شماره کارت زیر واریز کنید👇👇 🔻

6037997750004344

بنام:«جبهه جهانی شباب المقاومة» 🔸 الجبهة العالمية لشباب المقاومة👇 https://eitaa.com/joinchat/3545694224Ccf85b685fb

سعی کن امید رو همیشه تو دلت زنده نگه داری چون اگه نباشه واقعا به سختی میشه ادامه داد🙂🌱 {#انجیرکوچولو}

🔴 با اینکه صورت زیبایی داشتم ولی پوستم سبزه بود. خانواده شوهرم همه سفید و بلوری.🥺 تازه بخاطر قرص های جلوگیری، صورتم پر از لک شده بود.دیگه شده بود غوز بالا غوز😢 تا اینکه یه روز توی حرم امام رضا(ع) با یک خادمی آشنا شدم که خودشون متخصص کرم سازی بودن. این هدیه ی🎁 امام رضا به من داشکسته بو د.🙏 به شکرانه ی لطف این خادم بزرگوار لینک کانالشون رو‌ میذارم تا همه بتونن استفاده کنن👇 https://eitaa.com/aghighhrazavi

. توزیع چادر مشکی رایگان (مدل عکس) به مناسبت میلاد حضرت زهرا(س) و نذر ظهور فرزندشان حجة ابن الحسن(عج) ❣ جهت دریافت ، پس از عضویت در کانال https://eitaa.com/joinchat/3429696171C2d7774ed10 نام و‌ نام خانوادگی خود را به این آیدی ارسال نمایید.👇 @Agigh_lux به جهت اینکه تا قبل از روز عید به دست شما بزرگواران برسه ، ان شاالله یک هفته قبل از میلاد، ازطریق پست ، ارسال خواهند شد. .

🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام: سخن را تا نگفته‌اى در بند توست، همين كه آن را به زبان آوردى، تو در بند آنى، پس زبانت را چون طلا و نقره‏‌ات حفظ كن، چه‌بسا يک كلمه نعمتى را از بين برده و عذابى را پيش آورده. 📚 نهج‌البلاغه، حکمت ۳۸۱ امروز پنجشنبه ۲۲ آذر ماه ۱۰ جمادی الثانی ۱۴۴۶ ۱۲ دسامبر ۲۰۲۴

#حسرت #پارت609 سلام راحت .باش خوبی؟ نویان کجاست؟ نگاهی به دور ور اتاق انداختم و گفتم سلام ممنون شما خوبید؟ نمیدونم قبل از اینکه بخوابم اینجا بود شما آمدید ندیدنش؟؟ جلوتر آمد و کنار مامان جون ایستاد و گفت _ممنون نه والا بچه خوبه سالمه؟ با یادآوری پسر ندیده ام گفتم اره خداروشکر ولی چون شش ماه به دنیا آمده داخل دستگاه مامان جون گفت دیدیش تو؟ با ناراحتی :گفتم نه هنوز نویان فقط دیدش گفت عصر میبرمت ببینیش تان زر خاتون گفت؛ _دختر یا پسر؟؟ با قیافه ای نه چندان خوشحال و نه چندان ناراحت گفتم پسره لبخند به روی لب تان زر خاتون نشست نویان بعد از دو ساعت سرو کله اش .پیداش در حالی که خواهرانش و زن برادرش آمده بودند و سر زده بودند و باز گشته بودند تان زر خاتون هم چندبار به او زنگ زد. تا آمد تان زر خاتون او را بغل کرد و گفت _مبارک باشه پسرم ان شاء الله قدمش خیر باشه این گرد غم و غصه از خونت پاک بشه.